تكليف‏گرايى از ديدگاه امام خمينى (قدس سره)

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره سی و یک
مردم جهان، بويژه مسلمانان، نزديك به نيمى از قرن بيستم را بامرجع و رهبرى سپرى كردند كه با نهضت اسلامى خويش تحولى عظيم در افكار موحدان جهان به وجود آورد. او فقيه، مفسر، فيلسوف،متكلم و عارفى شمرده مى‏شد كه ديدگاه فكرى، سياسى و اجتماعى‏اش‏را بر دو اساس استوار كرده بود.

1- اسوه پذيرى از پيامبر خدا(ص) و ائمه اهل‏بيت‏عليهم السلام وتوجه به سيره عملى آنان در تمام ابعاد زندگى.
2- التزام عملى به تكليف الهى و وظايف شرعى.

اسوه پذيرى
امام خمينى(ره) شخصيتى بود كه ساختار وجودى‏اش را تربيت وتعليم استادانى بزرگ شكل داده بود. او سطح را در محضربزرگانى‏چون آية‏الله حاج سيد محمد تقى‏خوانسارى و آية‏الله حاج سيدعلى‏يثربى به پايان رساند. فلسفه و عرفان را نزد دو عارف بزرگ‏ آية‏الله سيدابوالحسن رفيعى قزوينى و آيةالله ميرزامحمدعلى‏شاه‏آبادى آموخت; و فقه و اصول را نزد آياتى چون حاج شيخ‏عبدالكريم حائرى يزدى و شيخ محمدرضا مسجدشاهى، صاحب كتاب‏«وقاية ‏الاذهان‏»، و نيز آية‏الله سيدمحمد ميرصادق اصفهانى، جد شهيد آية‏الله دكتر بهشتى، فرا گرفت.

اين بزرگمرد الهى، رسول خدا(ص) و ائمه اهل‏بيت‏عليهم السلام رااسوه جميع كمالات و سعادتهاى ابدى مى‏دانست و معتقد بود آنان‏آيينه تمام نماى جمال حق جل و علا هستند; زيرا ولايت‏خدا درحقيقت محمديه(ص) جلوه و ظهور داشت.

اين ولايت مطلقه الهيه در حقيقت علويه اميرمومنان(ع) نمودار شدو بعد هم، بر اساس «كل يوم هو فى‏شان…»، در ائمه طاهرين‏يكى پس از ديگرى جلوه كرد تا در وجود بقيه‏الله الاعظم روحى وارواح العالمين له الفداء نقش بست. از اين رو، رسول خدا(ص) فرمود:
«اولنا محمد و اوسطنا محمد و اخرنا محمد فمن استكمل معرفتى‏فهو على الدين القيم‏» شروع ما محمد(ص) و ميانه ما محمد و نام‏پايان ما نيز محمد(ص) است. پس هركس خوب مرا (رسول خدا(ص))بشناسد، صراط مستقيم و دين فطرى خود را باز يافته است.

اميرمومنان(ع) خطاب به سلمان و جندب فرمود:
«انا احيى و اميت‏باذن ربى و انا انبئكم بما تاكلون وما تدخرون فى بيوتكم باذن ربى و انا عالم بضمائر قلوبكم والائمه من اولادى: يعلمون و يفعلون. هذا اذا احبوا و ارادوالانا كلنا واحد اولنا محمد و اخرنا محمد و اوسطنا محمد وكلنا محمد» من با اجازه پروردگار زنده مى‏كنم و مى‏ميرانم وهمچنين خبر مى‏دهم شما را از آنچه مى‏خوريد و درخانه‏هاى خويش‏ذخيره مى‏كنيد. من به آنچه در قلبهايتان پنهان كرده‏ايد، آگاهم.
امامان بعد از من، كه از فرزندان من هستند، مى‏دانند آنها را وانجام مى‏دهند اگر شما دوست داشته باشيد و بخواهيد; زيرا همه‏ما يكى هستيم. اولين ما محمد و آخرين ما محمد و ميانه ما محمداست; بلكه همگى ما حقيقتا محمديه هستيم.

امام راحل(ره) در شرح دعاى سحر چنين اظهار مى‏دارد: «آن وجودمقدس (رسول خد(ص)) از طرفى آيينه تمام نماى اسما و صفات خداست‏و از طرفى ديگر، خود آيينه فانى در اسما و صفات است. وقتى‏اسما و صفات در آيينه ديده مى‏شود، خود آيينه رخ (جلوه) نمى‏نمايد و سرتا پا او را نشان مى‏دهد.» بعد مى‏فرمايد: «دراينجا اسرارى نهفته است كه اظهار آنها را به صلاح نمى‏دانم.»

در جاى ديگر، در باره عظمت پيامبر و اهل‏بيتش‏عليهم السلام ، بااستناد به حديثى از امام باقر(ع) مى‏فرمايد: «همانا خداوندبراى ابراهيم از آسمانها پرده برداشت تا آنكه عرش را ديد، وخداوند به قوت ديده او افزود و همانا خداوند بر قوت ديده‏محمد(ص)، على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام نيز افزود،چنانكه عرش را مشاهده مى‏كردند و جز عرش سرپوشى براى ‏خانه‏هايشان نمى‏ديدند. خانه‏هايشان به عرش رحمان مسقف است ومعراجهاى ملائكه و روح در خانه‏هاى ايشان است‏ به اذن‏پروردگارشان، من كل امر سلام. »

 امام خمينى(ره) وجود مقدس‏رسول خدا(ص) و ائمه اهل‏بيت‏عليهم السلام را در تمام ابعاد اجتماعى، سياسى و فرهنگى و… بالاترين اسوه مى‏دانست. در نظر او، سيره و روش برخورد آنان بامردمان آن روز، برترين الگو بود. از اين‏رو، دراستمرار نهضت‏اسلامى خويش و مبارزه با ستمكاران و رژيم ستمشاهى مى‏گويد:
«حجت ما بر اين كه اگر چنانچه اين مبارزه را ادامه بدهيم وصدهزار نفر از ما كشته بشود براى دفع ظلم اينها و براى اينكه‏دست آنها (عوامل رژيم طاغوت) را از مملكت اسلامى كوتاه كنيم‏ارزش دارد، حجتمان هم كار حضرت امير (سلام الله عليه) و كارحضرت سيدالشهداء سلام الله عليه است. يزيد هم يك قدرتمند بود ويك سلطان بود.»

در حقيقت امام خمينى(ره)برنامه مبارزه خويش‏را همان فرمايش سالار شهيدان حسين بن على(ع) قرار داد. آن حضرت‏در پاسخ مردم كوفه فرمود: كسى كه ببيند زمامدار ستمكارى حرام‏خدا را حلال مى‏شمارد، عهد و پيمان خدا را مى‏شكند، با سنت رسول‏خدا(ص) مخالفت مى‏ورزد و با بندگان خدا به ستم رفتار مى‏كند وعكس العمل نشان ندهد و فريادى بر نياورد، شايسته است‏خداونداو را در جايگاه ابدى قرار دهد. آيا مى‏دانيد اين مردم به‏پيروى از شيطان التزام داده‏اند و از اطاعت‏خداوند سبحان روى‏گردانده‏اند. فساد را آشكار ساخته‏اند و حدود الهى را تعطيل‏كرده‏اند. آيا نمى‏بينيد به حق عمل نمى‏شود و از باطل كناره‏نمى‏گيرند… ؟! در اين هنگام، انسان مومن از جان خويش مى‏گذرد.
مرگ براى من جز سعادت و زندگى با ستمگران جز ملال و خستگى‏نيست ; انى لا ارى الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما.

امام در باره الگوى عملى فرمود:
«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا»، كلمه بزرگى است كه از آن‏اشتباه مى‏فهمند. خيال مى‏كنند به اين معناست كه هر روز بايدگريه كرد; لكن محتوايش غير از اين است… . نقش كربلا اين بوده‏كه سيدالشهدا سلام‏الله عليه با چند نفر معدود كربلا آمدند و درمقابل ظلم امپراتور زمان يزيد فداكارى كردند و كشته شدندو لكن ظلم را قبول نكردند و يزيد را شكست دادند. امام حسين(ع) در جنگ با يزيد شكست ‏خورد و كشته شد، اما به حسب واقع پيروزشدند. شكست آنها ظاهرى و پيروزى واقعى بود.

او در دهه آخر عمر پربركتش، زمانى كه روحانيان خدمتش رسيدند ومرحوم حجه‏الاسلام كوثرى روضه ورود به كربلا را خواند، فراوان اشك‏مى‏ريخت و شانه‏هاى مباركش مى‏لرزيد. شايد در ماههاى اخير بود كه‏ارادت قلبى‏اش به امام هشتم على‏بن موسى الرضا(ع) را در يك‏رباعى چنين اظهار داشت:
من پشه ‏ام از لطف تو طاووس شوم / من قطره‏ ام از يم تو قاموس شوم
گر لطف كنى پربگشايم چو ملك / آماده پابوس شه طوس شوم

التزام عملى به تكاليف شرعى
امام(ره) در هر لحظه خود را مكلف مى‏ديد و در اكثر پيامهايش آن‏را گوشزد مى‏كرد. در همين راستا فرمود:
«مانبايد نگران باشيم كه مبادا شكست‏ بخوريم. بايد نگران ‏باشيم كه مبادا به تكليف عمل نكنيم. نگرانى ما از خود ماست.
اگر ما به تكاليفى كه خداى تبارك و تعالى براى ما تعيين كرده‏ عمل بكنيم; باكى از اين نداريم كه شكست ‏بخوريم، چه از شرق و چه از غرب، چه از داخل و چه از خارج، و اگر به تكليف خودمان‏ عمل نكنيم، شكست‏ خورده هستيم. خودمان، خودمان را شكست‏ داده ‏ايم.»

از اين رو، آنگاه كه احساس وظيفه مى‏كرد، عقب نشينى‏ و مجامله و تسامح معنى نداشت. در فروردين سال 1343 فرمود:
خمينى را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد كرد.

مرحوم حجة الاسلام و المسلمين حاج سيداحمد خمينى، در خاطراتى كه‏از پدر بزرگوارش نقل مى‏كند، مى‏گويد:
حضرت امام مى‏فرمودند: يكبار در حال رفتن به مدرسه فيضيه ‏مشاهده كردم كه عده ‏اى دارند راجع به كتاب «اسرار هزار ساله‏» بحث مى‏كنند. ناگهان به ذهنم آمد: ما داريم درس اخلاق مى‏گوييم، حال آنكه اين بحثها در حوزه‏ ها نفوذ پيدا كرده ‏است. امام تصميم مى‏گيرند. از وسط مدرسه فيضيه بر مى‏گردند و ديگر به درس‏ نمى‏روند و طى يك ماه تا چهل روز تقريبا همه كارها را كنار مى‏گذارند و كتاب «كشف الاسرار» را مى‏نويسند.

اداى تكليف، انگيزه مردان الهى
ديدگاه تكليف‏گرايى و اداى وظيفه شرعى از جمله امور روشنى است‏كه در سيره ائمه اهل‏بيت‏ (عليهم السلام) مطرح است. آنان قدمى برنمى‏داشتند مگر اينكه با آن تكليفى انجام مى‏شد و يا حكمى ازاحكام الهى به اجرا در مى‏آمد. در اينجا به دو نمونه اشاره‏مى‏كنيم:

الف ) پس از آنكه مردم مدينه و كوفه و ديگر شهرها بعد از قتل‏عثمان به ستوه آمدند، جهت قبول و پذيرش حكومت‏به‏اميرمومنان(ع) روى آوردند و پافشارى كردند. حضرت فرمود:

«اما والذى فلق الحبه و برا النسمه لولا حضور الحاضر و قيام ‏الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله على‏العلماء ان لا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت‏حبلها على غاربها و لسقيت‏ آخرها بكاءس اولها و لالفيتم دنيا كم هذه ازهد عندى من‏ عفطه ‏عنز…» بدانيد سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان‏را آفريد، اگر اين بيعت‏كنندگان نبودند و ياران حجت ‏بر من تمام ‏نمى‏كردند و خداوند به علما و دانشمندان نفرموده بود تا برسيرى و شكمبارگى ستمكار و گرسنگى مظلوم خشنود نباشند، هرآينه‏ مهار شتر خلافت را بر كوهانش مى‏گذاشتم، پايان آن را همانند آغازش (پوچ) مى‏انگاشتم، چون گذشته خود را كنار مى‏كشيدم و مى‏فهميديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بز كم ارزشتربود…
قبول حضرت بر اساس انجام وظيفه الهى بود. او به تكليف عمل كردو حكومت چهار سال و شش ماهه‏اش مدرسه‏اى براى همه آزادى‏خواهان وعاشقان عدالت گرديد. امام خمينى(ره) نيز مى‏فرمايد:
ما بنا داريم به تكليف عمل كنيم. ما مكلفيم كه با ظلم مقابله‏ كنيم، با اين آدم‏خوارها و با اين خونخوارها مقابله كنيم.

ب ) امام حسين(ع)، هنگام خروج از مدينه، به محمد بن حنفيه ‏فرمود:
انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت‏ لطلب الاصلاح فى ‏امة جدى اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر واسير بسيرة جدى و ابى على بن ابى طالب (ع) ؛ من از روى خودخواهى وخوشگذرانى و فساد و ستمگرى از مدينه خارج نشده‏ام بلكه براى‏اداى تكليف و وظيفه شرعى، مى‏خواهم امر به معروف كنم و نهى ازمنكر نمايم و به شيوه جدم (پيامبر خدا(ص)) و پدرم على‏ بن‏ ابى‏طالب(ع) عمل كنم.

 بى‏ترديد انجام دادن امر به معروف و نهى‏از منكر از بالاترين و روشنترين مصاديق اداى تكليف شرعى است كه‏حضرت امام حسين(ع) براى معرفى آن بدان مبادرت ورزيد. امام‏ خمينى(ره) مى‏فرمايد:
«من در پاريس كه بودم بعضى خيرانديش‏ها مى‏گفتند كه نمى‏شود ديگر، كه نمى‏شود بايد چه كرد؟ بايد قدرى .. .
گفتم: ما تكليف شرعى داريم عمل مى‏كنيم و مقيد به آن نيستيم كه‏ پيش ببريم براى اينكه آن را ما نمى‏دانيم، قدرتش را هم الان‏ نداريم; اما تكليف داريم. ما تكليف شرعى خودمان را عمل ‏مى‏كنيم. من اين‏طور تشخيص دادم كه بايد اين كار را بكنيم. اگرپيش برديم، هم به تكليف شرعى عمل كرده ‏ايم هم رسيده‏ ايم به‏ مقصد; و اگر پيش نبرديم، به تكليف شرعى‏مان عمل كرده‏ايم.»