در فراق یاس

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره هفت
در سال یازدهم هجرت هفتاد و پنج روز که از رحلت پیامبر بزرگ اسلام گذشته بود، حادثه دردناک و غم‏انگیز شهادت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) در مدینه منوره به وقوع پیوست.

بسیارى از علما و مورخان اسلام آن را پذیرفته‏اند همانند شیخ کلینى و شیخ مفید و سید هاشم بحرینى‏و … چه بسا مستند آنان روایتى است که ابوعبیده از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: همانا بعد از رحلت رسول خدا(ص) – فاطمه(س) – هفتاد و پنج روز بیشتر زندگى نکرد، در این مدت اندوه بسیار او را فرا گرفته بود جبرئیل بر او نازل مى‏گشت و به او تسلیت مى‏گفت و روان او را آرامش مى‏داد و از چگونگى حال پیامبر(ص) در عالم آخرت آگاهش مى‏نمود و اخبار و حوادث آینده را نسبت‏ به فرزندانش مطرح مى‏کرد، که على(ع) آنها را مى‏نوشت.

و بعضى شهادت آن حضرت را نود و پنج روز بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) دانسته‏اند که این قول مطابق با سوم جمادى الآخر مى‏باشد.

گفتار فوق را شیخ طبرسى و شیخ طوسى و سید بن‏طاووس و شیخ عباس قمى و … پذیرفته‏اند. آنان هم بر روایت ابوبصیر که از امام صادق(ع) نقل کرده تکیه نموده‏اند، حضرت فرمود: در سوم جمادى‏الآخر سال یازدهم هجرت فاطمه(س) از دنیا رفت.
گرچه بعضى از نویسندگان خواسته‏اند این دو را تلفیق کنند و گفته‏اند چه بسا کلمه «خمسه و تسعین‏» همان «خمسه و سبعین‏» است همانند آن‏چه در دلائل الامامه طبرى در نسخه‏هاى مختلف آمده است و لکن حقیقت اینکه چنین یست‏بلکه در باره شهادت صدیقه طاهره(س) اقوال مختلف و گوناگونى است که تعداد آنها به ده سخن مى‏رسد و بین چهل روز تا هشت ماه در نوسان است که به باقیمانده آنها در ذیل اشاره مى‏گردد.

الف: بعد از پیامبر خدا(ص) فاطمه(س) چهل روز بیشتر زندگى نکرد.
ب: در بیستم جمادى‏الآخر فاطمه(س) از دنیا رفت.
ج: هفتاد و دو روز بعد از پیامبر خدا(ص) زندگى کرده است.
د: صد روز بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) باقى ماند.
ه: شصت روز بعد از وفات پیامبر خدا(ص) زندگى نمود.
و: شش ماه زندگى کرد و بعضى آن را هشت ماه هم نوشته‏اند.

لکن در میان اقوال، گفتار اول و دوم که روایت مستند آن را تایید مى‏کند ازاعتبار بیشترى برخوردار است‏بویژه قول اول که شهرت هم مؤید آن مى‏باشد.

خلاصه: فقدان دختر جوان پیامبر خدا(ص) آن هم بعد از مدتى کوتاه، نمى‏تواند مرگ طبیعى و عادى باشد بلکه شهادت او رویداد عظیمى بود که نتیجه قضایاى بسیار تلخ و جبران‏ناپذیرى شد که قدرت‏طلبان بى‏تقوا و شتابزده تحمل دفن جنازه پیامبرشان را نکردند، بلکه با شتابزدگى زیاد خلافت را از خلیفه و ولى الامر حقیقى آن که پیامبر خدا(ص) آن را تعیین کرده بود ربودند و سپس براى مشروعیت آن تلاش مذبوحانه‏اى کردند.

فاطمه(س) از زبان پیامبر(ص)
رسول خدا(ص) در زمان حیات خویش به ویژه ماههاى آخر عمر خود در باره دخترش فاطمه(س) سفارش بسیار نمود به طورى که مردم او را پاره تن پیامبر و روشنى قلب مصطفى و وارث همه خصلتهاى زیبای محمد بن‏عبدالله(ص) مى‏دانستند، او عصمت کبرایى بود که دوستیش دوستى پیامبر و خداى پیامبر بود ودشمنیش دشمنى با خاتم انبیاء و مبدا هستى همه عالم بشمار مى‏رفت، مردم آن روز فاطمه(س) را محدثه، صدیقه، طاهره و زکیه و … مى‏دانستند، زیرا آنگاه که پیامبر خدا(ص) با سلمان – ره – سخن مى‏گفت مردم از آن حضرت شنیدند که مى‏فرمود:

سلمان! دوستى و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جایگاه سود خواهد بخشید که ساده‏ترین آن جایگاه‏ها این چند موضع است: هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقت‏حشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسى.

یا سلمان من احب فاطمه بنتى فهو فى الجنه معی، و من ابغصها فهو فى الناریا سلمان حب فاطمه ینفع فى مائه من المواطن، ایسر ذلک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبه. فمن رضیت عنه ابنتى فاطمه رضیت عنه و من رضیت عنه رضى الله عنه، و من غضبت علیه غضبت علیه و من غضبت علیه غضب الله علیه.
یا سلمان، ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمؤمنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها؛

اى سلمان، کسى که دخترم فاطمه(س) را دوست‏بدارد پس آن کس همراه من در بهشت‏خواهد بود و کسى که او را دشمن بدارد جایگاه آن کس جهنم است.

سلمان! دوستى و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جایگاه سود خواهد بخشید که ساده‏ترین آن جایگاه‏ها – این چند موضع است: هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقت‏حشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسى. پس کسى که دخترم فاطمه از او خشنود باشد من از آن کس خشنود خواهم بود و هر کس که من از او خشنود باشم خداوند از او خرسند خواهد شد. و چنانچه دخترم بر کسى خشم کند من را خشمگین کرده است. و کسى که مورد خشم من واقع شود مورد خشم خداوند قرار خواهد گرفت.

اى سلمان واى بر کسى که بر فاطمه و شوهرش امیرمؤمنان على [ابن‏ابى‏طالب] ظلم کند و واى بر کسى که بر فرزندان و شیعیانش ستم روا دارد.

باید اذعان کرد که همان توصیه‏هاى بى‏شمار رسول خدا(ص) در باره دخترش فاطمه(س) سبب شده که ابن ابى‏الحدید معتزلى در صداقت و راستگویى و حقانیت ادعاى فاطمه(س) در باره فدک چنین بنویسد:

از استادم (على بن‏فارقى) در مدرسه بغداد پرسیدم: آیا فاطمه(س) در ادعاى مالکیت «فدک‏» صادق نبود؟ پاسخ داد: آرى گفتم: پس چرا خلیفه اول فدک را به او نداد در حالى که فاطمه نزد او راستگوبود؟
او تبسمى کرد و با زبان طنز و لطیفه گونه‏اى گفت: اگر ابى‏بکر آن روز «فدک‏» را به مجرد ادعاى فاطمه مى‏داد فردا به سراغش مى‏آمد و ادعاى خلافت‏براى همسرش مى‏کرد! و او را از مقامش کنار مى‏زد در آن هنگام خلیفه هیچگونه دفاعى از خود نداشت زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که فاطمه(س) هر چه را ادعا کند راست مى‏گوید و نیازى به دلیل و گواه ندارد.

سپس ابن ابى‏الحدید اضافه مى‏کند: این یک حقیقت است، گرچه استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.

فاطمه(س) پرتلاش‏ترین مدافع امامت
صدیقه طاهره(س) فداکارترین فردى بود که بعد از رحلت پیامبر(ص) در برابر ناکسان ایستاد و مصرانه حق امیرمؤمنان(ع) که حاکمیت وى بود از آنان مطالبه مى‏نمود، او شبها به همراه شوهر خویش بر در خانه انصار مى‏رفت و آن‏گاه که بر مجالس آنان گذر مى‏کرد براى یارى شوهرش استغاثه مى‏نمود و به آنان اعتراض مى‏کرد و خاموش نمى‏نشست. آنان مى‏گفتند اگر زودتر مى‏آمدید ما به غیر شما رجوع نمى‏کردیم. آن دو پاسخ دادند: شما انتظار داشتید جنازه پیامبر خدا(ص) را رها کنیم و دفن ننماییم و با اینان بر سر قدرت به نزاع و جدال برخیزیم! فاطمه مى‏فرمود: على آنچه را سزاوار بود انجام داد.

امام باقر(ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) پس از مجروح شدن پانزده روز بیشتر در بستر نماند.

و نیز آن هنگام که على(ع) را جهت گرفتن بیعت‏به سوى مسجد مى‏بردند در برابر خلیفه اول و دوم و طرفداران آنها ایستاد و فریاد برآورد:

خلوا عن ابن عمى فو الذى بعث محمدا بالحق لان لم تخلوا عنه لانشرن شعرى و لاضعن قمیص رسول الله صلى الله علیه و آله على رأسى و لاصرخن الى الله فما ناقه صالح باکرم على الله من ولدی ؛ دست از پسرعمویم بردارید سوگند به کسى که محمد(ص) را به پیامبرى برگزید اگر شماها دست از على(ع) برندارید موهایم را [به نشانه عزا و ناراحتى]پریشان و پیراهن پدرم پیامبر خدا(ص) را بر روى سر مى‏گذارم و بر شما نفرین مى‏کنم، مسلم فرزندان من در پیشگاه خدا گرامى‏تر از ناقه صالح هستند.

سلمان – ره – مى‏گوید: تا فاطمه(س) چنین گفت ‏سوگند به خدا پایه‏هاى دیوار مسجد پیامبر(ص) از جا کنده شد به طورى که مى‏توانست از زیر آنها کسى عبور کند.

نزدیک دختر پیامبر فاطمه(س) آمدم و عرض کردم: خانم بزرگ و مولاى من خداوند تبارک و تعالى پدر تو را رحمت‏ براى امت قرار داده مبادا با دعاى شما عذاب نازل شود در آن وقت دیوارها به جاى خود برگشت و گرد و غبار بلند شد به طورى که مردم آن را استشمام کردند.

شهادت صدیقه طاهره(س) چرا و چگونه؟
مرگ زودرس و شهادت‏گونه دختر پیامبر که در سن هیجده سال و هفت ماهگى به سراغش رفت، در حالى که او قبل از رحلت پدر و بعد از آن هیچگونه کسالت و یا مرضى را نداشت، این پرسش را در ذهن همه بوجود مى‏آورد:چرا و چگونه فاطمه(س) به شهادت رسید؟!

پاسخ: مسلم علل و اسباب مختلف، شهادت او را به دنبال داشته که مى‏توان آنها را در دو امر اساسى به صورت فشرده مطرح نمود.

الف: هیات حاکمه براى مشروعیت‏خویش مى‏کوشید از على بن‏ابیطالب(ع) به هر شیوه‏اى که شده بیعت‏بگیرد و او را که مدعى خلافت‏حقه خویش بود ساکت کند; گاه با نصیحت و پند و تطمیع نسبت‏به آینده که به زودى خلافت از آن تو است فعلا با خلیفه بیعت کند به زودى نوبت تو مى‏رسد همانند آنچه را که ابوعبیده جراح اظهار داشت.

و گاه با تهدید و فشار، که در برخورد با شیوه دوم، فاطمه(س) بالاترین مدافع و مانع براى آنان محسوب مى‏شد، از این‏رو با گرفتن فدک و خانه‏نشینى او و از بین بردن سنتهاى اساسى پیامبر بر درب خانه او هجوم بردند و براى بیعت گرفتن از شوهرش تا سر حد تهدید سوزاندن خانه‏اش با توجه به اینکه او و فرزندانش و عده‏اى دیگر در منزل بودند، پیش رفتند که بعضى در آن معرکه گفتند: یا ابا حفص ان فیها فاطمه؟ قال: و ان در میان خانه فاطمه(س) مى‏باشد، عمر گفت آتش مى‏زنم گرچه فاطمه(س) در منزل باشد.

ب: مورخان علت ‏شهادت فاطمه(س) را چند چیز دیگر دانسته‏اند که بعضى از آنها مستندش روایات صحیح است:

۱- طبرى در کتاب «دلائل الامامه‏» علت‏شهادت صدیقه طاهره را ضربات غلاف شمشیر مى‏داند که از ناحیه قنفذ – لعنه الله علیه – بر آن حضرت وارد آمد در روایتى ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل مى‏کند که فرمود: کان سبب و فاتها ان قنفذ مولى الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا و لم تدع احدا ممن آذاها یدخل علیها …؛
علت وفات فاطمه(س) ضرباتى است که «قنفذ» غلام آن مرد [عمر] را به دستور او توسط قلاف شمشیر بر بدن فاطمه(س) زد که در اثر آن ضربات محسنش را سقط کرد و به مریضى سختى گرفتار شد و از دنیا رفت، و در آن مدت مریضى به هیچ کس از کسانى که او را آزرده بودند اجازه عیادت نداد. محدث قمى – ره – نیز گفتار فوق را مورد تایید قرار داده است.

علامه مجلسى – ره – گفتار طبرى را پذیرفته و ذیل آن اضافه مى‏کند: فضربها بالسوط على عضدها فصار بعضدها مثل الدملوج من ضرب قنفذ ایاها و دفعها فکسر ضلعا من جنبها و القت جنینا من بطنها…; قنفذ – لعنه الله علیه – با تازیانه بر بازوى دختر پیغمبر(ص) زد به طورى که بازویش ورم بسیار کرد و او را بین در و دیوار فشار داد و در اثر آن فشار پهلویش شکست و فرزند داخل رحمش را سقط کرد.

۲- بعضى نوشته‏اند: علت‏شهادت ضرباتى بود که از سوى مغیره بن شعبه – لعنه الله علیه – به هنگام هجوم به خانه على بن‏ابیطالب(ع) بر بدن فاطمه – علیها سلام – وارد آمد همان‏طورى که امام مجتبى(ع) در برابر معاویه و یارانش رو به مغیره کرد و فرمود:

انت ضربت فاطمه بنت رسول الله صلى الله علیه و آله حتى ادمیتها و القت ما فى بطنها استذلالا منک لرسول الله صلى الله علیه و آله و مخالفه منک لامره و انتهاکا لحرمته…; توکسى هستى که فاطمه دختر پیغمبر خدا(ص) را زیر ضربات خود قرار دادى تا بدنش را خون آوردى، او فرزند داخل رحمش را سقط کرد، تو خواستى با این کار به پیامبر خدا(ص) اهانت کنى و با او مخالفت نمایى و حریم قدس نبوتش را بشکنى، پیامبر در باره فاطمه فرمود: دخترم! تو سرور همه زنان بهشتى.

۳- عمر بن‏خطاب براى گرفتن بیعت از على بن‏ابیطالب(ع) به همراه سیصد نفر به خانه آن حضرت هجوم بردند در آن هنگام فاطمه(س) پشت درب خانه بود، درب را بر روى آنان باز نمى‏کرد، آنان هجوم بردند و با دستور عمر درب خانه را آتش زدند و فاطمه(س) را بین در و دیوار فشار دادند، در اینجا ابراهیم بن‏سیار بن‏هانى نظام مى‏گوید: در روز بیعت عمر ضربه‏اى بر بدن فاطمه(س) وارد کرد که فرزندش را سقط کرد. سپس مى‏گوید: او فریاد مى‏زد خانه را با اهلش آتش زنید؛ و در میان آن خانه غیر از على و فاطمه و حسن و حسین – علیهم السلام – دیگرى نبود.

وصیت‏هاى فاطمه(س)
بعد از هجوم ناکسان به خانه على(ع) و فشار فاطمه در بین در و دیوار و جراحت‏هاى وارده و سقط فرزند، او در بستر افتاد و روز بروز بر ناراحتیهایش افزون مى‏گشت‏به طورى که روزهاى آخر قادر بر ایستادن و قدم زدن نبود، گاه از درد پهلو و گاه از سینه و یا بازو و گاه بر غربت‏خویش و مظلومیت‏شوهرش على(ع) مى‏گریست و رو به قبر پدرش پیامبر(ص) مى‏نمود و از خدایش درخواست مرگ مى‏کرد و مى‏گفت:

یا الهى عجل وفاتى سریعا فلقد تنغصت الحیاه یا مولائى ؛ پروردگارا هر چه زودتر مرگ مرا برسان، مولاى من زندگى بر من ناگوار و تلخ گردیده.

امام باقر(ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) پس از مجروح شدن پانزده روز بیشتر در بستر نماند.

فاطمه(س) واپسین روز عمر رو به اسماء بنت عمیس کرد و فرمود: من کراهت دارم بدنم را همچون بدن زنان دگر بر روى تختى نهید و پارچه‏اى بر روى آن کشید به طورى که به هنگام تشییع، پستى و بلندى بدن گویا باشد. اسماء عرض کرد: من نوعى تابوت و محمل را در حبشه دیده‏ام که رضایت‏شما را جلب مى‏کند. اسماء چیزى شبیه آن را آماده کرد و پارچه‏اى را بر رویش کشید و به فاطمه(س) نشان داد: فرمود: ما احسن هذا و اجمله، لا تعرف به المراه من الرجل; چه نیکو و زیبا است این که جنازه مرد و زن در آن شناخته نمى‏شود، اسماء مى‏گوید: همانند آن لحظه فاطمه(س) را متبسم و شادان ندیدم.

چون شب فرا رسید امیرالمؤمنین(ع) در کنارش نشسته بود، گفت: پسرعمو جبرئیل بر من وارد شد و سپس گفت: اى محبوبه حبیب خدا و میوه قلب مصطفى امروز تو خدایت را ملاقات خواهى کرد و وارد بهشت‏خواهى شد. او رفت و همین خبر را میکائیل به من داده على(ع) با ناراحتى گفت: انالله و انا الیه راجعون، در آن لحظات على(ع) سر همسرش را به سینه چسباند و هر یک از دیگرى حلالیت مى‏طلبیدند و بر یکدیگر اشک مى‏ریختند على بر فقدان زهرا(س) و زهرا(س) بر تنهایى على(ع) ام‏ایمن مى‏گوید اینجا بود که فاطمه فرمود: من ساعتى بعد به پدرم ملحق مى‏گردم بعد هم چنین وصیت کرد:

اولا: با دختر خواهرم «امامه‏» ازدواج کن او با فرزندانم همانند من رفتار خواهد کرد و مردان چاره‏اى جز ازدواج ندارند.

ثانیا: تابوتى را براى جنازه‏ام فراهم کن زیرا فرشتگان الهى آن را عکس‏بردارى مى‏کنند و سپس چگونگى آن را هم بیان کرد.

ثالثا: کسانى که بر من ستم کردند و حق مرا غصب نمودند بر جنازه من حاضر نشوند و بر من نماز نخوانند، پس شب مرا دفنم کن.

و در روایت دیگر آمده: انت اولى بى من غیرى حنطنى و غسلنى و کفنى باللیل و صل على و ادفنى باللیل و لا تعلم احدا و استودعک الله و اقرء على ولدى السلام الى یوم القیامه؛ [على‏جان] تو بر امور من سزاوارتر از هر کسى هستى من را شبانه حنوط کن، غسلم بده و کفنم کن و بر بدنم نماز بگزار و شبانه دفنم کن، کسى از این ماجرا آگاه نشود تو را به خدا مى‏سپارم و درود و سلام بر فرزندانم تا قیامت مى‏فرستم.