دعا و نیایش

11 فوریه 2008

دعا ؛ خواندن و نیایش کردن و پرستش خالق است، دعا انسان را به مبدأ هستی متصل می‌سازد و ایجاد امید و نوید در زندگی خواهد نمود و در رسیدن به کمال مطلق و فضای نامتناهی زیبائی‌ها و صفات جمال و جلال نقش بسزایی دارد.

دعا ؛ ذکر محبوب و معشوق حقیقی است که همه آمال و آرزوی عاشق در رسیدن به او نهفته است و در این راه سر از پا نمی‌شناسد، گاه زمزمه می‌کند، گاه فریاد می‌زند، گاه اشک می‌ریزد و گاه می‌خندد گویا همه چیز در نزد او ذکر محبوب و معشوق است. برای او پنهان و آشکار یکی است، آنچه را در خلوت می‌کند همان را در آشکارا و جلوت انجام می‌دهد، همه عالم را محضر او می‌داند و خود را در مرآ و منظرش می‌بیند و به قول عارف همدانی (بابا طاهر):

به صحرا بنگرم صحرا تو وینم / به دریا بنگرم دریا تو وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت / جمال از قامت رعنا تو وینم (۱)

راستی حیات بشر چیزی غیر از دعا و ارتباط با خالق و رازق و پروردگار جهانیان است؟! چنانچه زندگی ممزوج و آمیخته با دعا و ذکر و گفتگو و نیایش نیازمندانه آفریده با آفریدگار نباشد با حیات دیگر حیوانات و نباتات و حتی جمادات تفاوتی خواهد داشت؟!

آیا آنان همانند بسیاری از انسان‌ها در خوردن، آشامیدن، خوابیدن، تولید مثل داشتن، ارضاء غرائز جنسی، حفظ کردن خود از سرما و گرمای آزاردهنده، تلاش برای بدست آوردن نیازها و ساختن آشیانه و پناهگاه تلاش و کوشش ندارند؟! پس اگر در زندگی، ما هم به همین مقدار بسنده کنیم و دعا و ذکر صفات رحمانی را در خود تجلی ندهیم، تفاوتی با دیگر موجودات نخواهیم داشت.

در پاسخ به آنچه گذشت باید گفت: تنها فصل ممیز برای انسان و اخلاق انسانی با دیگر موجودات، دعا و نیایش است. دعا، به انسان هستی می‌بخشد، او را حیات می‌دهد و ابدیت و جاودانگی‌اش را  تأمین می‌کند.

پیشوای عارفان و زینت‌بخش همه عابدان در آغازین سطور صحیفه سجادیه مفاهیم بلندی را درباره دعا می‌آورد، او ابتدا مبدأ هستی را معرفی می‌کند و بعد هم نعمت‌های فراوانش را برمی‌شمرد و بزرگترین نعمت را ارتباط با خالق که همان دعا است می‌داند.

امام العارفین جملات برگرفته از وحی را انشاء می‌کند و فرزند برومندش معصوم هفتم باقرالعلوم (علیه السلام) آن را چنین به نگارش در می‌آورد:

بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ. ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخْتِرَاعاً. ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ… تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاَهَرَتْ آلَاؤُهُ، لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ.

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَهَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَهِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَهِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ. وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّهِ إِلَى حَدِّ الْبَهِیمِیَّهِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.»(۲)

سپاس پروردگاری را که مبدأ همه هستی است بدون آنکه قبل از او مبدئی باشد و پایان‌بخش و منتهایی است که همه چیز به او منتهی می‌گردد بی آنکه بعد از او آخری باشد، خدایی که چشم بندگان از دیدن او ناتوان و عاجز است و اندیشه وصف‌کنندگان از توصیف او درمانده می‌باشد موجودات را به دست پرقدرت خود به گونه‌ای شایسته آفرید و آنان را بر اساس خواست خود صورت بخشید، آنگاه همه خلائق را در راه اندیشه خویش راهی ساخت و در مسیر عشق به خود برانگیخت… جلوه‌های نام او پاک و منزه است و نعمت‌هایش پی‌در‌پی شامل حال مخلوقات است، آنچه را انجام می‌دهد کامل است، کسی نمی‌تواند از او پرسش کند اما او از همه چیز، حق پرسش (در برابر نعمت‌های داده شده‌اش را) دارد، پس همگی در معرض پرسش او قرار خواهند گرفت.

سپس فرمود: ستایش خداوندی را که اگر بندگانش را از شناخت سپاسگزاری بر عطاهای پی‌در‌پی و نعمت‌های کاملش محروم می‌ساخت، نعمت‌های او را مصرف می‌کردند و حمد و ستایش او را نمی‌نمودند و از روزی او بهره‌مند می‌شدند ولی تشکر نمی‌کردند.

اگر چنین اتفاقی می‌افتاد آنان از مرزهای انسانیت خارج شده و به مرز حیوانیت و زندگی چهارپایان می‌رسیدند و این همان مطلبی بود که خود در قرآن کریمش چنین توصیف کرده است: زندگی آنان چیزی جز زندگی چهارپایان نیست، بلکه از چهارپایان نیز گمراه‌تر هستند! (۳)

ما نبودیم و تقاضامان نبود / لطف تو ناگفته ما می‌شنود
ای دعا از تو اجابت هم ز تو / ایمنی از تو مهابت هم ز تو

مفهوم دعا
واژه «دعا» از «دَعَوَ» (۴) گرفته شده و برای آن معانی گوناگونی ذکر شده است. (دعا) به معنای آن چیزی است که بواسطه آن پروردگار را می‌خوانند و او را صدا می‌زنند، همانطوری که آمده است: فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ؛ پس فرا خواند پروردگارش را که همانا مغلوب شدم (شکست خوردم) پس یاری کن مرا.

جمع دعاء را «ادعیه» دانسته‌اند، رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ ؛ پروردگارا بپذیر دعای مرا.

و دعا به معنای خواندن و استمداد و کمک خواستن نیز می‌باشد همانطوری که می‌خوانیم: «ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ »؛ شما از گواهان بر خود از غیر خدا استمداد بجوئید و درخواست کمک کنید.

و باز دعا به معنای «دعوت کردن» می‌باشد. در قرآن کریم می‌خوانیم؛ «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ» ؛ خداوند شما را به سوی بهشت برین دعوت می‌کند.

و گاهی هم به معنای سؤال و پرسش آمده؛ «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها» ؛ گفتند آنان بپرسید از پروردگارتان برای ما تا روشن کند رنگ پوست (آن گاو) چگونه باشد.

و در برخی از کتاب‌های لغت آمده است: الدعاء ای الرغبه الی الله، دعا یعنی تمایل یافتن بنده و رغبت پیدا کردن عبد به خالق است، حال این رغبت ممکن است با زبان حال و یا زبان قال جلوه و ظهور پیدا کند.(۵)

و برخی هم «دعا» را عبادت دانسته‌اند؛ یعنی خضوع، اطاعت و بندگی شخص در برابر مولا و ولی نعمت. در ذیل آیه شریفه: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ… آمده است: الدعاء هو العباده یعنی اطاعت کنید مرا که اطاعت و بندگی شما را می‌پذیرم. (۶)

محورهای چهارگانه دعا
حال از مجموعه آنچه در آیات قرآن و گفتار اهل لغت گذشت می‌توان گفت: دعا دارای چهار محور اساسی ژرف و عمیقی است که حیات بشر بدان بستگی دارد و بدون آنها از جلگه انسانیت خارج می‌گردد.

   ۱ـ حمد و ثنای خالق
در این محور انسان به هنگام دعا و مناجات و توجه پیدا کردن و استمداد طلبیدن، تنها خالق هستی را می‌بیند و او را منعم و ولی نعمت خویش می‌داند که این مستلزم یگانه‌پرستی و توحید محض است. زیرا جملاتی همچون؛ اللهمّ رَبَّنَا وَ لَکَ الْحَمْدُ (۷) ؛ بار خدایا پروردگارا، سپاس، خضوع و کرنش فقط از آن توست و یا جمله «سمع الله لمن حمده الله اکبر» ؛ هر کسی هر گونه تشکری را اظهار کند خداوند می‌شنود، خداوند برتر از همه چیز است.

و یا جمله «أدعوک یا الله یا نورا فی نور و نورا إلى نور و نورا فوق نور و نورا تحت نور یضی‏ء به کل نور و کل ظلمه و یطفأ به شده کل شیطان و سلطان» (۸) ؛ می‌خوانم تو را، استعانت می‌جویم از تو ای خدا، ای نوردهنده هر درخشندگی و ای کسی که همه انوار از آن توست و ای نوری که بر همه انوار برتری دارد و ای نوری که اساس و بنیاد دیگر نورها هستی، به سبب وجود تو هر نوری درخشنده می‌شود و هر تاریکی نور می‌گردد و هر مکر و حیله و خیانتی که از سوی شیاطین و قدرتمندان منعقد شده و پیش‌بینی گردیده، نابود می‌گردد و…

امثال جملات فوق در دعاهای مشترک بین مسلمانان و موحدان، مستلزم توحید و یگانه پرستی است.

   ۲ـ درخواست نعمت و رحمت‌
در این بخش خواننده نیازمندی‌ها را مشاهده می‌کند و یا آنچه را که فضل و رحمت واسعه حق‌تعالی ایجاب می‌کند می‌بیند. در این دعاها گرچه خود را لایق نمی‌داند و درک می‌کند آنچه را که درخواست دارد نسبت به خالق حقی ندارد بلکه چنانچه عطا کند فضل و زیاده و رحمت از خداوند خواهد بود. همانند آنچه امام جعفر صادق(ع) در روزهای ماه رجب به محمد بن زکوان (معروف به محمد سجاد) تعلیم داد و فرمود آن را بعد از هر نماز بخوان:

یا من أرجوه لکل خیر و آمن سخطه عند کل شر یا من یعطی الکثیر بالقلیل یا من یعطی من سأله یا من یعطی من لم یسأله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمه أعطنی بمسألتی إیاک جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الآخره و اصرف عنی بمسألتی إیاک جمیع شر الدنیا و شر الآخره فإنه غیر منقوص ما أعطیت و زدنی من فضلک یا کریم ؛

ای امیدبخش همه خوبی‌ها و ای امان‌بخش از خشم در برابر بدیها، ای آنکه در برابر اعمال قلیل و اندک پاداش فراوان عنایت کنی ای آنکه عطایت شامل کسانی است که از تو بخواهند و یا نخواهند و حتی آنانی که تو را نشناسند که این از جهت مهرورزی و رحمت توست، عطا کن بر من خواسته و نیاز مرا که تمام خوبی‌های دنیا و خوبی‌های آخرت است و دور گردان از من همه بدی‌های دنیوی و اخروی را، پس همانا آنچه را عنایت کنی هیچگونه کاستی ندارد و زیاده بخش بر من از فضل و کرم خود ای بخشنده بزرگوار.

محمد بن زکوان می‌گوید: امام (علیه السلام) محاسن شریف خود را در دست گرفت و با حرکت دست راست و انگشت سبابه خود به سمت چپ و راست می‌فرمود: یا ذا الجلال و الإکرام یا ذا النعماء و الجود یا ذا المن و الطول حرّم شیبتی على النار ؛ ای بزرگوار و ای کریم، ای صاحب نعمت‌ها و بخشش‌ها، حرام گردان موی سفید مرا بر آتش دوزخ و آن را مسوزان (صورت مرا مسوزان). (۹)

امثال این دعا به صورت مختصر و مفصل فراوان است که بیشتر از این مقدار در این مختصر نگنجد.

همچنین امیرمؤمنان (ع) با رازق و خالق خود چنین سخن می‌گوید:

الهی أنت ذوفضل و مَنٍّ / و أنّی ذوخطایا و اعف عنّی
فظنّی فیک یا ربّی جمیل / فحقّق یا الهی حسن ظنّی

پروردگارا، تو دارنده برتری‌ها و نعمت‌های فراوانی/و من بنده‌ای خطاکارم که اشتباهات زیادی مرتکب گردیده، ببخش مرا/خدای من نسبت به تو خوش گمانم/پس این خوش‌گمانی را تحقق بخش. (۱۰)

   ۳ـ درخواست آمرزش و مغفرت
در این محور آنچه بر خلاف دستورات خالق یکتا از انسان سر زده و یا گناه و معصیت تلقی گردیده باشد مطرح می‌گردد. مسلّم طلب آمرزش بنده را به مبدأ هستی نزدیک می‌کند و احساس تقرب می‌نماید، و برای خویشتن آرامش می‌آفریند. در قرآن کریم می‌خوانیم:

رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الأَْبْرارِ ؛ پروردگارا بیامرز ما را و پرده‌پوشی کن کارهای زشت ما را و ما را با نیکان محشور فرما.

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ ؛ پروردگارا آنچه را بر پیامبرانت وعده کردی به ما عنایت کن و در روز قیامت ما را خوار و ذلیل مگردان زیرا تو بر خلاف وعده‌هایت رفتار نخواهی کرد.

و نیز می‌خوانیم:
رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ ؛ بار خدایا بر نفس خویش ستم روا داشتیم، ما را بیامرز چنانچه ما را نبخشی و بر ما ترحم نکنی هر آینه ما در جمله زیان‌دیدگان خواهیم بود.(۱۱)

مولای متقیان علی (ع) درخواست بخشش از پروردگار را چنین بیان می‌کند:

الهی لاتُعَذّبنی فإنّی / مُقرّ بالّذی قد کان منّی
و ما لی حیله الّا رجائی / بعفوک إن عَفَوتَ و حسن ظنّی

پروردگارا، مرا عذابم مده/همانا بر آنچه انجام داده‌ام اعتراف دارم/چاره و راهی غیر از امید بر عفو تو برایم نیست/ اگر بخشیدی و عفوم کردی که این گمان خوش را نسبت به تو دارم.(۱۲)

   ۴ـ توجه به نیازمندی‌ها و گرفتاری‌های جمعی
در محور چهارم کسی که با خالق به مناجات برمی‌خیزد و او را مبدأ همه موجودات عالم می‌داند و زندگی خود را از دیگر انسان‌ها و موجودات جدا نمی‌سازد، برای بدست آمدن نیازمندی‌های خود و دیگر افراد و برطرف شدن گرفتاری‌های آنان و خویشتن دعا می‌کند و طرح مشکلات دیگران را در دعاها و نیایش با خالق بر خویشتن مقدم می‌دارد و برای رفع گرفتاری‌های آنان، دعا بیشتر می‌نماید و نیازمندی‌های خود را در مرحله بعد می‌بیند که این روش، سیره خاص اولیای خداست.

امام حسن مجتبی(ع) می‌گوید در خُردسالی شاهد دعاهای جانسوز مادرم زهرا(س) بودم، او مناجات‌های طولانی داشت که گاه ساعت‌ها وی را مشغول می‌نمود. اشک‌ها می‌ریخت، تضرع می‌نمود، ارتباط خاصی را با خالق هستی برقرار می‌کرد، در بامداد جمعه (آدینه) می‌فرمود:

«اللهم اجعلنا من أقرب من تقرب إلیک و أوجه من توجه إلیک و أنجح من سألک و تضرع إلیک اللهم اجعلنا ممن کأنه یراک إلى یوم القیامه الذی فیه یلقاک و لا تمتنا إلّا على رضاک اللهم و اجعلنا ممن أخلص لک بعمله و أحبک فی جمیع خلقک اللهم صل على محمد و آل محمد و اغفر لنا مغفره جزما حتما لا نقترف بعدها ذنبا و لا نکتسب خطیئه و لا إثما اللهم صل على محمد و آل محمد صلاه نامیه دائمه زاکیه متتابعه متواصله مترادفه برحمتک یا أرحم الراحمین» ؛

پروردگارا ما را از نزدیکترین کسانی که طلب تقرب می‌نمایند قرار ده و از موجّه‌ترین آنان گردان و پیروزی بیشتر را نصیب سائلان و تضرع‌کنندگان گردان. بار خدایا ما را از کسانی قرار ده که گویا تو را تا پایان جهان [قیامت] می‌بینند، کسانی که در آن روز تو را ملاقات می‌کنند و نمیران ما را مگر بر اساس خوشنودی خود. بار خدایا ما را از کسانی قرار ده که با اعمال خویش خلاصه در تو می‌گردند و محبوبترین آفریدگان در نزد تو می‌شوند. پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست. و ما را بیامرز، آمرزشی که بعد از آن گناه بین ما و تو فاصله ایجاد نکند و ما را گرفتار اشتباه و لغزش نسازد. بار خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست درودی پُربار، تزکیه‌کننده، پی‌درپی، متصل و همیشگی. این عنایات را با مهربانی و رحمت خودت عطا فرما ای برترین ترحم کننده. (۱۳)

امام مجتبی(ع) می‌فرماید: مادرم به هنگامی که در بستر رحلت افتاده بود و از درد و شدت جراحات پهلو می‌نالید باز هم دعای نیمه شب او بدرقه همسایگان، دوستان و شیعیان و افراد گرفتار و مبتلای جامعه انسانی بود.

می‌فرمود: رَأَیْتُ أُمِّی فَاطِمَهَ ع قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا لَیْلَهَ جُمُعَتِهَا فَلَمْ تَزَلْ رَاکِعَهً سَاجِدَهً حَتَّى اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّیهِمْ وَ تُکْثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَیْ‏ءٍ ؛ مادرم فاطمه(س) را شب‌های جمعه در میان محراب عبادت می‌دیدم که پیاپی در رکوع و سجود بسر می‌برد تا سپیده صبح آشکار ‌گشت و با گوش خود می‌شنیدم که برای مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد و از خداوند درخواست رحمت و مغفرت و گشایش برای آنان می‌نمود که در اکثر اوقات ادامه داشت لکن به خویشتن و سلامتی خود توجهی نداشت و برای شفای خود و برطرف شدن گرفتاری‌ها دعایی ننمود.

امام(ع) فرمود: سؤالی کردم؛ لِمَ لَا تَدْعین لِنَفْسِکِ کَمَا تَدْعین لِغَیْرِکِ؟! مادرم، چرا برای خویشتن دعا نمی‌کنید همان گونه که برای دیگران دعا می‌نمائید؟

فاطمه اطهر(س) جواب داد: یَا بُنَیَّ الْجَارُ ثُمَّ الدَّارُ ؛ ای فرزندم ابتدا برای همسایگان (دیگران) سپس برای خانه و صاحبان خانه. (۱۴)

در پایان باید گفت: محورهای چهارگانه در بسیاری از ادعیه مأثوره مشهود است و همین امر سبب شده بسیاری از مردم جهان چون دعا و مناجات و نیایش‌های معصومان را می‌شنوند، با خضوع و خشوعی قلبی می‌پذیرند. سخنان مفسر بزرگ مصری مرحوم طنطاوی صاحب تفسیر «الجواهر فی تفسیر القرآن» درباره صحیفه سجادیه، نمونه‌ای از صدها اعتراف است:

صحیفه یگانه کتابی است که در آن علوم و معارف و حکمت‌ها وجود دارد که در غیر آن یافت نمی‌شود، این بدبختی مردم مصر است که تاکنون از این اثر گرانبها و جاوید نبوی آگاه نبوده‌اند، من هر چه در آن می‌نگرم آن را بالاتر از کلام مخلوق و پائین‌تر از کلام خالق می‌بینم. (۱۵)

براستی دعاهایی همانند ابوحمزه ثمالی، جوشن کبیر، دعای امام حسین(ع) در روز عرفه، دعاهای صحیفه سجادیه و مناجات خمسه عشر و مناجات شعبانیه و… انسان را به عالمی دیگر می‌برد و انسان ناسوتی را لاهوتی و سپس ملکوتی می‌نماید و به او هویت و آرامش می‌بخشد و او را از کوه سرسخت‌تر و از آتش گداخته‌تر در برابر امواج مسموم بیگانگان خواهد نمود.

نیایش در مکتب اهل بیت(ع)
روی آوردن به دعا و نیایش از سوی حاملان وحی، آنانی که خود محط نزول آیات الهی و مخزن دانش حضرت حق ـ جل و علا ـ هستند برای بسیاری از افراد اعجاب و شگفتی داشته است.

آنان به هنگامی که می‌خواستند سخن باری تعالی را بشنوند قرآن تلاوت می‌کردند و یا آن را استماع می‌نمودند و به یاران نزدیک خویش این توصیه را داشتند ولکن آنگاه که اراده می‌کردند با خالق هستی راز و نیاز کنند و خود کلیم حضرت حق گردند و توحید را در وجود خویش تجسم بخشند و در میان جمع از جمع بیگانه شوند و به او بپیوندند و خود درخواست‌کننده سائل متضرع و مبتهل الی الله گردند دعا می‌خواندند و کلماتی که از اعماق جانشان برمی‌خواست که در آنها جلوه بندگی، خضوع و فناء فی الله مشاهده می‌شد، بر زبانشان جاری می‌گشت. آنان با شروع دعا چنان حالی را می‌یافتند که همه علائق و پیوندهای مادی به فراموشی سپرده می‌شد، گویا از نسل انسان‌های خاکی نیستند بلکه از فرشتگان می‌باشند و ماهیت دیگری دارند.

براستی زیباترین جلوه‌های نیایش و راز و نیاز در ادعیه‌ای است که توسط ائمه اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) انشاء گردیده و به امت اسلامی درس چگونه راز و نیاز کردن و التماس مخلوق از خالق را آموزش دادند.

مگر دعا، ذکر و نیایش چه جایگاه رفیع و والایی دارد که زیباترین حالت انبیاء و اوصیاء و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) زمان دعا و سخن گفتن آنان با خداوند حکیم لایزال است، در مکتب آنان جایگاه عظیم دعا چنین معرفی شده است:

* دعا؛ فروغ‌بخش همه آسمان‌ها و زمین‌ها (کرات) است. (۱۶)

* دعا؛ کلید همه موفقیت‌ها و پیروزی‌هاست. (۱۷)

* دعا گردنبند رستگاری است. (۱۸) (که هر کس را در کمند خویش انداخت سعادت دنیا و آخرتش را تضمین کرد و هرگز پستی و بیچارگی به سراغش نرفت)

* دعا؛ در اعماق وجود خواننده و شنونده اثرگذار است و از نیزه پولادین و سلاح‌های آهنین اثربخش‌تر است.(۱۹)

* دعا؛ شفابخش همه امراض و ویروس‌های جسم و روح و روان است. (۲۰)

* دعا؛ کلید رحمت و شفابخش زاهدان و امیدوارکننده عابدان و بندگان است. (۲۱)

* دعا؛ گرفتاری‌های حتمی را تغییر می‌دهد (۲۲) (و چه بسا آن را تبدیل به نعمت کند)

* دعا؛ ابزار دفاعی هر مؤمن در برابر تهاجم‌های بیگانگان و شیاطین است. (۲۳)

* دعا؛ ستون خیمه دین و دینداری است. (۲۴)

* دعا؛ بالاترین مرحله اخلاص و بندگی در نماز است. (۲۵)

* دعا؛ بندگی، خضوع و خشوع و عین عبادت است. (۲۶)

* دعا؛ پیوند بخش و سامان‌دهنده عبادت (و بندگی خدا) است. (۲۷)

پس دعا همه هستی انسان و بشریت است و قرآن صاعد است و هر آنچه را امامان و پیشوایان معصوم(ع) فرمودند تفسیر و تعبیر دیگری از آیه شریفه ذیل است:

قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً ، بگو [ای پیامبر] پروردگارم برای شما هیچگونه ارج و ارزشی قائل نیست چنانچه دعا و نیایش در میان شما نباشد، شما خداوند و پیامبران را تکذیب کردید و ارتباط خویش را قطع نمودید که این عمل ناشایست دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد. (۲۸)

امنیت جهانی در پرتو دعا (ارتباط با خدا)
انسان امروزی علی رغم در اختیار داشتن امکانات مادی و تکنولوژی و برخورداری نسبی از رفاه در همه ابعاد زندگی به علت محروم بودن از برکات و لذائذ مناجات با خدا و خالق خویشتن در بن بست و گرفتاری‌های روحی بسر می‌برد و اضطراب شدید او را محاصره نموده است و روح تکاملی و رو به بی‌نهایت او هرگز با بهره‌مندی‌های مادی سیراب نمی‌گردد و بی‌معناترین و پوچ‌ترین زندگی‌ها را تشکیل داده است، همانطوری که خداوند مهربان هدف نهایی از خلقت جن و انس را پرستش و عبادت ذات مبارک خویش دانسته و آنجا که دعا و عبادت نباشد امتیازی بر سایر حیوانات ندارد بلکه با گره خوردن مکر، حیله و شهوات حیوانی با اندیشه شیطانی محیط از امنیت کمتری برخوردار است و تهدید بیشتر خواهد شد.

چنانچه در عالم حیوانات گرگی چند گوسفند بدرد و یا شیری چند آهو را خوراک خود قرار دهد، امروز و دیروز انسان منهای دعا و اخلاق عبادی صدها هزار بلکه میلیون‌ها نفر را بکام مرگ برده و بالاتر آنکه نسلی را تهدید می‌کند و با سلاح‌های کشتار جمعی امنیت را از دیگران می‌گیرد. جامعه آمریکا و اروپا و یا آفریقا منهای دعا و نیایش جنگلی است که برای همیشه ضعیف، پایمال و نابود است و چهره‌های متول و قدرتمند حیوانی آنان، زالو صفت خون مستضعفان را می‌مکند و اجازه تنفس به پابرهنگان خود نمی‌دهند.

آنان برای خود حد و مرزی اخلاقی معتقد نیستند تا تجاوز و چپاول را خلاف بدانند و استعمار دیگران را تعطیل کنند. آنان گاهی با تجاوز علنی، گاه با ایجاد مراکز فساد و گاه با کشتن اندیشمندانی که چراغ راه هدایتند به زندگی مادی خویش جلوه بیشتری می‌دهند و از هیچگونه استعباد و استثمار کوتاهی نمی‌کنند گرچه واژگان: آزادی، دمکراسی و جلوگیری از تولید سلاح‌های کشتار جمعی را شعار خود قرار داده‌اند. آنان برای چپاول دیگر کشورها در داشتن و تولید هر گونه سلاح سمی، کشتار جمعی آزادند و در مصونیت محض بسر می‌برند ولکن دیگران که ممکن است روزی در برابر تجاوز آنان بایستند باید در ممنوعیت کامل بسر برند.

دکتر اسعد علی اسعد رئیس هیئت نویسندگان ادب عربی در کشورهای آمریکا، انگلستان و فرانسه در بحث شعار دمکراسی و اخلاق انسانی در آمریکا می‌نویسد:

در شهر نیویورک در یک شب چند ساعت قطعی برق بوجود آمد، در آن مقطع کوتاه در یک منطقه محدود، تجاوز و تعدی از قبیل سرقت، تجاوز به عنف به قدری بالا بود که بر اساس آمار در هر دقیقه هفت جرم و جنایت صورت گرفت. این از پایگاه تمدنی که مدعی صدور دموکراسی است، بسیار تعجب‌آور است، جایی که در آنجا بر اساس آمار، کتاب «حقیقتی که شما را به زندگی جاوید رهبر می‌کند» در صد میلیون نسخه چاپ می‌شود و به ۱۱۵ زبان منتشر می‌گردد!!

آیا برای تغییر اینگونه جوامع و ایجاد امنیت اخلاقی در آنها، راهی غیر از آشنایی با اخلاق الهی و توجه به ارتباط انسان با خالق وجود دارد؟! مسلم نه. (۲۹)

پس تنها نیایش و دعا و ارتباط با خالق هستی که جامع صفات کمالیه است، انسان را از ددمنشی دور می‌کند و او را متخلق به اخلاق فطری می‌نماید.

راستی، صداقت، زندگانی مسالمت‌آمیز، محبت و دوستی، مساعدت به یکدیگر، دست‌گیری انسان‌های ضعیف، شکوفایی فطرت سالم، آرامش و امنیت در سایه این امر محقق می‌شود.

با یک نگاه کلی به کشور ایران اسلامی خود و مقایسه حوادث در خلال یازده ماه با ماه مبارک رمضان این امر روشن می‌گردد. هر سال نیروی انتظامی اعلان می‌دارد آمار ارتکاب جرائم، سرقت‌ها، اختلافات و… در ماه رمضان تقلیل می‌یابد و مراکز دادرسی همچون دادگستری‌ها و دادگاه‌ها خلوت می‌گردد و تعداد این‌گونه امور بسیار کم می‌شود.

مسلم تقلیل جرائم اخلاقی چیزی جز به برکت روزه، دعا، نیایش و توبه و بازگشت به سوی حق نیست.

چرا دعای بعضی‌ها به اجابت نمی‌رسد؟
در پایان جهت تیمن و تبرک این بحث و ارتباط طهارت جسم و روح انسانی با دعا و نیایش و شرایط استجابت دعا و فراهم شدن مقدمات پاکی‌ها در شخص و اشخاص نیایش‌کننده با خالق هستی، حدیثی را از مولی الموحدین و امام المتقین علی بن ابیطالب (علیه السلام) می‌آوریم:

شخصی محضر امیر مومنان(ع) رسید او از مستجاب نشدن دعاهای خود شکوه کرد و عرضه داشت:
با اینکه خداوند متعال وعده داده «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» دعا کنید، خواسته‌های خود را با من در میان بگذارید من اجابت می‌کنم، چرا دعاهای ما به اجابت نمی‌رسد؟ و پاسخ داده نمی‌شود؟

امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: إِنَّ قُلُوبَکُمْ خَانَتْ بِثَمَانِ خِصَالٍ؛ همانا قلب‌ها و اندیشه‌های شما را هشت چیز فرا گرفته و سبب خیانت و عدم پذیرش دعا شده است:

۱ـ شما خدا را می‌شناختید ولکن حق خالقتان را ادا نکردید آنگونه که سزاوار بود، پس شناخت او شما را سودی نبخشید.

۲ـ شما به پیامبر و فرستاده او ایمان آوردید ولی با سنت و روش او مخالفت کردید و شریعت و دین او را کنار گذاشتید، پس ثمره و نتایج مترتبه بر ایمان شما کجاست؟

۳ـ کتاب (قرآن) او را خواندید ولی به آن عمل نکردید با اینکه اقرار کردید شنیدیم و اطاعت و پیروی کردیم و بعد مخالفت نمودید.

۴ـ شما می‌گویید از مجازات و کیفر الهی می‌ترسید اما همواره کارهایی می‌کنید که شما را به آتش الهی نزدیک‌تر می‌سازد، پس کجاست ترس شما از آتش جهنم؟

۵ـ می‌گویید به بهشت الهی علاقمند هستید اما همواره کارهایی انجام می‌دهید که شما را از آن نعمت بزرگ محروم می‌کند و دورتان می‌دارد، پس تمایل و رغبت شما به بهشت او کجاست؟

۶ـ نعمت‌های خدا را می‌خورید و شکر نعمت را بجا نمی‌آورید (تا آن را ازدیاد بخشد و دعای شما را مستجاب گرداند).

۷ـ همانا خداوند فرمان داد تا با شیطان دشمنی ورزید و او شیطان را دشمن شما معرفی کرد اما شما طرح دوستی ریختید و به ظاهر ادعای دشمنی با شیطان کردید ولی در مقام عمل با او مخالفتی نداشتید.

شما عیب‌ها و زشتی‌های مردم را جلو چشم خویش (تابلو) قرار دادید و عیوب خود را پشت سر افکندید و آنان را نادیده گرفتید. با همه این احوال چه کسی از شما سزاوارتر است که خود را ملامت کند…

با این وضعیت چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد؟ در حالی که خودتان درهای اجابت را بر روی خود بسته‌اید؟!
تقوا پیشه کنید، اعمال خویش را اصلاح نمائید، امر بمعروف و نهی از منکر کنید تا دعاهای شما به اجابت رسد. (۳۰)

مولانا (ره) گفت:
اخسئوا  (۳۱) آید جواب آن دعا / چوب رد باشد جزای هر دغا(۳۲)
گر حدیثت کج بود معنیت راست / آن کجیّ لفظ، مقبول خداست

پی نوشتها:

(۱) رباعیات باباطاهر عریان.
(۲) فرقان، ۴۴٫
(۳) صحیفه سجادیه، دعای اول، بندهای ۱-۲-۸٫
(۳) در علم صرف می‌خوانیم «واو متحرک ماقبل مفتوح تبدیل به الف شده» که در واژه «دعا» همین اتفاق افتاده است.
(۵) لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۴، ص ۲۵۷ ؛ الوجیز، مجمع اللغه العربیه، ص ۲۲۸، المنجد، ج۱، ص ۲۱۶؛ کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، ج۲، ص ۲۲۱٫
(۶) اصول کافی، ج ۲، ص ۴۶۷٫
(۷) وسائل الشیعه، ج ۸ ص ۴۲۴، ح ۱۱۰۷۵؛ بعد از رکوع گفته شود.
(۸) بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۵۷؛ جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، سیدبن طاووس، ص ۳۹۴٫
(۹) بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۳۹۰٫
(۱۰) دیوان منسوب به امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع)، ص۴۴۴٫
(۱۱) آل عمران، ۹۳ ـ ۹۴٫
(۱۲) دیوان منسوب به امیرمؤمنان، ص۴۴۴٫
(۱۳) فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفی، احمد رحمانی همدانی، ج ۲، ص ۵۹۶٫
(۱۴) علل الشرایع، صدوق، ج ۱، ص ۱۸۲٫
(۱۵) به نقل از مرحوم آیت ا… مرعشی نجفی در مقدمه چاپ صحیفه سجادیه.
(۱۶) الدعاء نورالسماوات والارضیین، کافی، ج ۲، ص ۱۴۸٫
(۱۷) الدعاء مفاتیح النجاح، مصباح کفعمی، ص ۷۶۹٫
(۱۸) الدعاء مقالید الفلاح، مصباح کفعمی، ص ۷۶۹٫
(۱۹) الدعاء سلاح المؤمن وانقذ من السنان، مستدرک الوسائل، ج ۵، ص۱۶۱٫
(۲۰) الدعاء شفاء من کل داء، کافی، ج ۲، ص ۴۷۰٫
(۲۱) الدعاء مفاتیح الرحمه و سراج الزاهدین و شوق العابدین، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۵۰٫
(۲۲) الدعاء یردالقضاء، کافی ج ۲، ص ۴۶۹٫
(۲۳) الدعاء سلاح المؤمن، کافی، ج ۲، ص ۴۶۸؛ وسائل الشیعه ج ۷، ص ۳۸٫
(۲۴) الدعاء عمود الدین، کافی، جلد ۲، ص ۴۶۸٫
(۲۵) الدعاء هو الاخلاص المطلوب فی الصلاه، بحار الانوار، ج ۸۱، ص ۳۷۰٫
(۲۶) الدعاء هو العباده، کافی، ج ۲، ص ۴۶۸٫
(۲۷) الدعاء مخ العباده، کافی، ج ۲، ص ۴۶۷٫
(۲۸) فرقان، ۷۷٫
(۲۹) مقدمه کتاب النظام العسکری فی الاسلام ، احمد زمانی.
(۳۰) مستدرک الوسائل، علامه نوری، ج ۵، ص ۲۸۶٫
(۳۱)اخسئوا: لال بگیرید (حرف نزنید).
(۳۲) حیله‌گر، پیمان‌شکن.

نور و ظلمت در قرآن کریم

11 فوریه 2008

واژه‌ها و کلمات ترکیبی وحی در قرآن کریم از عمق و ژرفای خاصی برخوردار است به طوری که با هیچ کتاب دیگر آسمانی و غیر آن قابل قیاس نمی‌باشد چنانچه اندیشمند و فرهیخته‌ای به قرائت آن بپردازد و آن را مطالعه کند، بی‌تردید حیرت و اضطراب و شگفتی خاصی به وی دست خواهد داد و در ضمیر ناخودآگاهش پرسش‌ها و سؤال‌های گوناگون و متعددی ایجاد می‌شود و او را به کنکاش و جستجو وامی‌دارد و این راه را ادامه می‌دهد تا ضمیر پرسش‌گر و وجدان درونیش آرام گیرد. (۱)

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (*) الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ ؛
آگاه باشید تنها با یاد خدا و توجه به ذکر او دلها آرامش می‌یابد، آنانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، پاکیزه‌ترین زندگی نصیبشان خواهد شد و بهترین سرانجام را خواهند داشت. (۲)

در مجموعه دریای گهربار وحی و ستارگان بزرگ و کوچک قرآن، واژه «نور و ظلمت» درخششی دیگر دارد.

● واژه نور مظهر مبدأ هستی، آفریدگار جهان و هدایت‌گر تکوینی و تشریعی همه عالم است، جهان بدون نور حضرت حق مفهوم و معنا ندارد و اشیاء متعدد و گوناگون از یکدیگر جدا نمی‌گردند و تشخیص وتمیز پیدا نمی‌کنند. او سبب جدایی انواع و اجناس از یکدیگر است، در پرتو برکت وجودی نور هر چیزی در جای خود قرار دارد و به موقع وظیفه و تکلیف خود را انجام می‌دهد که در این امور آسمان‌ها و زمین و هرآنچه وجود دارد در پرتو نورانیتش راه صحیحی را طی می‌کنند.

وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ؛
تمام کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند از روی اختیار و یا از روی اجبار در برابر فرمان او تسلیمند و دنباله رو او هستند و همه بسوی او باز گردانده می‌شوند. (۳)

● ظلمت؛ مظهر تاریکی، ستم، زورگویی، تبعیض، بی‌عدالتی، گناهان، جنایات انسانی و غیر انسانی و تجاوز نسبت به یکدیگر است، هر آن کس در آن وادی قدم نهد در باتلاقی فرو رفته است که لحظه به لحظه و آن به آن تیره‌روزی و سیاه‌بختی را برای خود و همراهانش بوجود آورده،‌ از انسانیت به حیوانیت و از آن به عالم جمادات نزول کرده تا جایی که هیچگونه تکلیفی را برای خود احساس نکند. قرآن این حالت را چه زیبا تبیین می‌کند:

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الإِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالأَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ ؛

به یقین گروه بسیاری از جنیان و انسان‌ها را در دوزخ خواهیم برد آنان دلها (عقل‌ها)یی دارند که با آن (اندیشه نمی‌کنند) نمی‌فهمند و چشم‌هایی که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شوند، آنان همانند چهارپایان هستند بلکه وضعیت بدتری (گمراه‌ترند) دارند، اینان غافلان کوردل (که در ظلمت بسر برده‌اند) هستند، چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت باز هم گمراهند. (۴)

مفهوم نور
نور؛ معنایش ضیاء و روشنی است که سبب ظهور و جلوه خود و دیگر اشیاء شود. (۵)

در کتاب‌های لغت آمده: نور از نام‌های خداست، نور در جهان مادیت وسیله‌ای است که انسان بینا از آن بهره‌برداری می‌کند و سبب تشخیص و تمیز اشیاء از یکدیگر می‌شود. (۶)

علامه طریحی براساس استخدام و بکارگیری واژه نور و ظلمت در قرآن و حدیث می‌نویسد: این دو کلمه در هر جایی معنا و مفهوم مستقل دارد، در آیه شریفه:
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ…؛ خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، مثل نور خداوند همانند چراغی است که در درون آن چراغ پرفروغ دیگری است …

در این آیه نور به معنای مدبرّ و برنامه‌ریز و گرداننده آسمان‌ها و زمین است.

اما در آیه شریفه: مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ … ؛ کسی را که خداوند در وجودش نور قرار نداده هدایت‌گری برای او نیست (۷)، در اینجا روشنایی همان هدایت در برابر تاریکی و ظلمت است ..

و در آیه شریفه: وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ…؛ و قرار داد برای شما نور را تا بواسطه آن راه روید و حرکت کنید. (۸)
در اینجا نور را رهبری و زعامتی می‌داند که از او پیروی شود و دنبال سر او حرکت نمایند. (۹)

مفهوم ظلمت
ظلمت، همان تاریکی است که در صورت نبود نور به وجود می‌آید. در زبان عربی جمع ظلمه؛  ظلم و ظلمات می‌باشد. ظلمت، در تعبیر قرآنی بیانگر شدت و کثرت تاریکی است بطوری که شخص گرفتار ظلمت، راهی برای رسیدن به روشنایی پیدا نکند همانند تاریکی در شب‌های دیجور در وسط دریا که سیاهی مطلق است، شخص قایق سوار و یا در حالت شنا احساس می‌کند به هر طرف هر چه حرکت کند در تاریکی و ظلمت بیشتر فرو می‌رود و از هدف دورتر می گردد. (۱۰)

قرآن کریم در ترسیم معنای ظلمت، داستان یونس پیامبر (علیه السلام) را چنین مطرح می‌کند، آنگاه که یونس در شکم «وال» قرار گرفت او ظلمت و تاریکی محض را احساس کرد و با خدای خویش به مناجات پرداخت:

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ (*) فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ؛

(بیاد آور) ذوالنون (یونس) را هنگامی که خشمگین از میان قوم خویش بیرون رفت و چنین می‌پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت) در آن تاریکی‌ها و ظلمت‌های متراکم صدا زد: خداوندا جز تو معبودی نیست، منزهی تو و من از ستم کاران بوده‌ام. ما دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم، همین گونه انسان‌های مؤمن را از ظلمات و گرفتاری‌ها نجات می‌دهیم. (۱۱)

و نیز قرآن واژه ظلمت را درباره رحم مادران که جایگاه تاریک و غیر قابل نفوذ برای اشعه‌های عادی است بکار می‌گیرد و چنین تعبیر می‌کند:

یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ؛ او شما را در رحم و شکم مادرانتان آفرینشی بعد از آفرینش داد و در میان تاریکی‌های سه گانه قرار داد. (۱۲)

پس ظلمت در اصطلاح قرآن مطلق تاریکی است که انسان آنگاه که در آن وادی فرو رود و پا گذارد همه راه‌های نجات بر او بسته می‌شود و قادر به هدایت خویش و دیگران نخواهد بود.

کلام علامه طباطبایی (ره) در تبیین «نور»
در پایان به بیان علامه و فیلسوف عالیمقدار صاحب المیزان (ره) می‌پردازیم تا بهره بیشتری در این باب نصیبمان گردد، ایشان فرموده‌اند:

کلمه نور معنای معروفی دارد و آن عبارت است از چیزی که اجسام کثیف (قابل رؤیت و دارای حجم و وزن) را برای دیدن ما روشن می‌سازد که هر چیز مادی توسط آن ظاهر و هویدا می‌گردد و خود نور برای ما به خودی خود مکشوف و ظاهر است و چیز دیگری سبب ظهور و بروز او نخواهد شد (مگر انعکاس در چشم و فعالیت عدسی‌های موجود در آن) پس نور چیزی است که به خودی خود ظاهر و ظهور دهنده غیر خود است. سپس فرموده‌اند: این اولین معنایی است که برای کلمه نور وضع شده بعداً به نحوه استعاره یا حقیقت ثانوی (مجازی) بر هر چیزی که محسوسات را ظاهر سازد اطلاق گردیده است پس به حواس ظاهر ما که خود از محسوسات است نور گفته شده همانند حواس سامعه (شنوایی) شامه (بویایی) ذائقه (چشایی) لامسه (که زبری و نرمی درک می‌شود) و باصره که همان بینایی است. سپس آن را عمومیت بیشتری داده‌اند و شامل امور غیر محسوس هم دانسته‌اند همانند عقل انسانی که سبب ظهور و بروز امور عقلانی می‌شود که همه این اطلاقات با تحلیلی در معنای نور است که می‌توان گفت: «النور هو الظاهر فی ذاته و نفسه و المظهر لغیره ..»

و چون وجود و هستی هر چیزی باعث ظهور آن چیز برای دیگران است، مصداق نام نور می‌باشد و از سوی دیگر چون موجودات ممکن وجودشان به ایجاد (واجب الوجود) خدای متعال است پس خداوند کاملترین مصداق نور است، اوست که ظاهر به ذات و مُظهر ماسوای خویش است و هر موجودی به واسطه او ظهور می‌یابد و وجود پیدا می‌کند و تشخیص از غیر خود را پیدا خواهد نمود، پس بوسیله او آسمان‌ها و زمین ظهور و بروز یافته و بوجود آمده است و این معنای آیه شریفه است که فرمود: اللهُ نورُ السّماوات وَ الارضِ .. نه اینکه مراد و مقصود الکتریسیته مثبت و منفی است که او خود هم مخلوق اوست و نوعی وجود مادی است. (۱۳)

مصادیق نور در قرآن
از آنجا که همه چیز و همه کس نیاز به هدایت و راهنمایی دارد و از مفاهیم والای نور، هدایت و دادن تشخیص به اشیاء دیگر است، خداوند سبحان برای نور مصادیق گوناگونی را معرفی نموده که به ذکر برخی از آنان می‌پردازیم:

الف) خداوند (عزوجل)؛
او بزرگترین مصداق بارز نور، و دربردارنده همه معانی فوق است. او مبدأ آفرینش همه موجودات و فیض‌بخش، هدایتگر، مدیر، برنامه‌ریز و اساس زیر بنای همه اشیاء مادی و غیرمادی است.

حضرت حق (جلّ و علا) درباره خود فرمود: اللهُ نورُ السّموات و الارضِ… (۱۴)

پس هر چه غیر از او نور معرفی شده، وجود تنزیلی حضرت حق و مربّا و دست‌پرورده اوست که صفات جمال و جلال خویش را به آنان انتقال داده و آنان نیز کسب نموده‌اند.

ب) قرآن، تورات، انجیل و..؛
مجموعه وحی الهی همانند کتب آسمانی نور معرفی گردیده و کار هدایت و راهنمایی بشر را با کلمات و آیات و سور خود انجام می‌دهد، در قرآن آمده است:
قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ ؛‌ آری از طرف خداوند برای شما نور و کتاب آشکاری نازل گردید و فرود آمد .. (۱۵)

در تفسیر صافی آمده است مقصود از نور و کتاب همان قرآن است زیرا در آیه بعد: یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ ؛ خداوند به برکت قرآن کسانی را که از روی خشنودی او را پیروی کند به راه‌های صحیح و سلامت هدایت خواهد کرد. (۱۶)

و نیز در آیات مختلف بر تورات و انجیل و دیگر کتب آسمانی اطلاق نور گردیده و آنان را هدایت‌گر و مرشد معرفی نموده است. دو آیه ذیل با صراحت می‌فرماید:

● إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا ..؛ ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود و پیامبران که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند با آن برای یهودیان حکم و قضاوت می‌کردند. (۱۷)

● وَ آتَیْناهُ الإِْنْجِیلَ فِیهِ هُدىً وَ نُورٌ ؛ انجیل را به او (عیسی ـ علیه السلام) دادیم که در آن هدایت و نورانیت وجود داشت و کارش هدایتگری بود. (۱۸)

جالب توجه آنکه تأثیرگذاری کتاب‌های آسمانی و تأثیرپذیری مردم در برابر آن به قدری زیاد بوده و هست که کسی آن را انکار نمی‌کند و قصه‌ها و داستان‌های فراوانی همچون فضیل بن عیاض و نصوح، کتب تفسیر و تاریخ را زینت بخشیده است. قرآن کریم در باب تأثیرگذاری و تأثیرپذیری مردم با قاطعیت کامل می‌فرماید:

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الأَْمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ؛ اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم و فرو می‌فرستادیم می‌دیدی که در برابر آن خاشع و متواضع می‌گشت و از خوف خدا می‌شکافت! اینها مثال‌هایی است که برای مردم می‌زنیم شاید آنان در آن بیندیشند و در آن تفکر کنند و هدایت گردند. (۱۹)

ج) پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) ؛
از چهره‌های معروف و شناخته شده نور، وجود پربرکت رسول گرامی اسلام (صلوات الله علیه) است. خداوند قبل از خلقت هر چیز حتی آب، عرش، کرسی، آسمان‌ها، زمین، لوح و قلم، بهشت و جهنم و فرشتگان… نور حبیبش محمد(ص) را آفرید و برای خود برگزید، او برای نجات بشریت، رسولش را در حجاب‌های مختلف نوری قرار داد که نتیجه‌اش سوق دادن بشریت به سوی نور و هدایت است. خود آن حضرت فرمود:

خلقنی من نور و خلق ذلک النور قبل آدم بألفی ألف سنه ؛ خداوند مرا از نور (خود) آفرید که این آفرینش قبل از خلقت آدم انجام شد و مدّت آن ۰۰۰/۲۰۰۰ سال پیش بوده است. (۲۰)

و در برخی تفاسیر در ذیل آیه شریفه: قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ ؛ (هر آینه از سوی خداوند برای شما نور و کتاب مبین آمده است)، گفته شده نور وجود گرامی محمد بن عبدالله(ص) است و کتاب هم قرآن می‌باشد. (۲۱)

د) اهل بیت پیامبر خدا (علیهم السلام) ؛
واژه «نور» بر علی بن ابیطالب (ع) و دیگر معصومان پاک اطلاق گردیده است. در همه زیارت‌های مأثوره آنان، این جمله را به وضوح می‌بینیم و می‌خوانیم: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ ؛ درود خدا بر تو ای نور الهی که در تاریکی‌های زمین جلوه می‌کنی و نورافشانی می‌نمایی. و در برخی بصورت جمع آمده است: السَّلَامُ عَلَیْکم یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ.

و در آیات بسیاری از ائمه اهل بیت تعبیر به نور گردیده همانطوری که در ذیل آیه یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ (۲۲) چنین تفسیر شده است: «طاغوتیان مردم را از وادی نور که همان اطاعت و پیروی آل محمد است خارج می‌کنند و به وادی ظلمت که حاکمیت خویش است، سوق می‌دهند.

امام صادق (ع) در ذیل این آیه چنین فرمود: نور، آل محمد (علیهم السلام) است و ظلمات دشمنان آنان هستند. (۲۳)

جامعه نورانی آرمان انبیا
درهم ریختن جامعه ظلمانی و حاکمیت ستم‌کاران و طواغیت و جایگزینی جامعه نورانی و حاکمیت صالحان از جمله آرمان‌های اساسی انبیا و پیامبران و مردان الهی بوده است و گویا مهمترین مأموریت آنان محسوب گردیده که باید همه عوامل دست به دست یکدیگر دهد تا این آرمان الهی تحقق یابد و در سایه این مدینه فاضله استعدادها شکوفا شود و عدالت در همه جا اجرا گردد و دست جنایتکاران و زورگویان کوتاه شود و محرومان از نعمت‌های الهی بهره‌مند گردند. حال به دو آیه ذیل توجه فرمایید:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ؛ ما موسی (علیه السلام) را با آیات و نشانه‌های خود فرستادیم و دستور دادیم تا قومت را از وادی ظلمات به وادی نور رهنمون کنی. (۲۴)

آیه فوق مأموریت نهایی و غایی موسی بن عمران(ع) را با صراحت کامل و شفاف مطرح می‌کند و تأکید زیادی هم نموده است.

الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ؛ الف، لام، راء، این کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکی‌ها(ی شرک و ستم و جهل) به سوی روشنایی (ایمان، عدل، آگاهی) به فرمان پروردگارشان درآوری و بسوی راه خداوند توانا و ستوده راهیشان سازی. (۲۵)

در این آیه هدف نهایی نزول کتاب آسمانی همانند قرآن چیزی جز تحول و دگرگونی از جامعه ظلمانی به وادی نور نخواهد بود زیرا سعادت در تشکیل و تحقق جامعه نورانی است.

ویژگی‌های جامعه نورانی در قرآن
از خلال آیات گوناگونی که درباره جامعه نورانی بحث می‌کند و آن را مطرح می‌نماید، اوصاف و ویژگی‌های برجسته‌ای به چشم می‌خورد که می‌توان آنها را صفات ممتاز جامعه نورانی شمرد تا در تحقق آن تلاش بیشتر شود و مردم بدان توجّه کنند.

الف) ولایت الهیه در جامعه نورانی
در رأس جامعه دینی حاکمیت از آن خداست و نظارت و اشراف کلی بر امور مردم در چهار چوب قانون الهی برنامه‌ریزی شده است، خالق هستی با حاکمیت خویش مردم را از دام‌های گوناگون و رنگارنگ شیطانی می‌رهاند و آنان را به وادی نور سوق می‌دهد و سعادت دنیوی و اخروی آنان را تضمین می‌نماید، چنانچه خود در قرآن کریم فرموده است:

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ؛ خداوند ولی و حاکم آنانی است که به او ایمان آورده‌اند، او آنان را از وادی تاریکی‌ها بسوی نور و هدایت سوق می‌دهد. (۲۶)

ب) سازماندهی، انسجام و وحدت
از دیگر ویژگی‌های جامعه نوری، سازماندهی و انسجام و وحدت روحی و معنوی نیروهای مؤمن است، اینان خود را در لوای نور الهی و رهبر آگاه، دلسوز باتقوا و فقیه و مجتهد الهام گرفته از انوار الهی جبهه واحدی می‌دانند که تفکیک و جدایی و بر هم زدن این انسجام بسیار دشوار و سخت خواهد بود و هزینه سنگینی را به دنبال خواهد داشت. قرآن با ظرافتی وصف‌ناپذیر فرموده است:

فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ؛ پس کسی که به طاغوت (بت و شیطان و هر موجود طغیانگر) کافر گردد و او را منکر شود و به خدا ایمان آورد به دستگیره محکمی چنگ زده است که گسستن و از هم ریختن برای آن نخواهد بود و خداوند شنوا و داناست. (۲۷)

در جای دیگر به تک تک افراد جامعه دینی و غیر دینی فرمان می‌دهد:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا ؛ به ریسمان الهی چنگ زنید و وحدت کلمه داشته باشید و از یکدیگر جدا نشوید. (۲۸)

و در میدان‌های رزم و دفاع در برابر دشمنان خدا بویژه آنگاه که درگیری سخت می‌شود و بعضی فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند که از آن تعبیر به ساعته العسره می‌شود، رزمندگان مؤمن و خداجو جملگی یک هدف (و آن پیروزی حق بر باطل) را دنبال می‌کنند و همگی همانند تن واحد می‌جنگند و می‌خروشند.

قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ ؛ همانا خداوند دوست دارد کسانی (جبهه‌ای) را که در راه خدا می‌جنگند، آنان (به هنگام سختی مبارزه) همانند دژ آهنین پایدارند. (۲۹)

دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه و جدایی، ترفندهای گوناگونی را انجام داده‌اند و از همه توان خود کمک گرفته‌اند تا این پیوند زیبای قلبی و روحی را از جامعه اسلامی بگیرند. گاهی کتاب خدا را هدف قرار داده‌اند؛  طرح بحث تحریف، خلق قرآن، ترجمه‌های غلط و ناروا و طرح باورهای نادرست تحت عنوان شبهات و … همه از این قبیل است. اینان گاهی اقدام به ترور شخص و شخصیت چهره‌های نورانی پیامبر و اوصیای طاهرینش می‌نمایند و در این راه از هیچگونه تلاشی خودداری نمی‌نمایند: یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ ؛ دشمنان خدا می‌خواهند انوار مقدسه الهی را با تبلیغات و ترفندهای مختلف خویش خاموش نمایند ولکن خداوند عز و جل نور خویش را کمال خواهد بخشید گرچه مشرکان را ناخوشایند آید. (۳۰)

خداوند سبحان جهت تحقق این آرمان بلند (انسجام امت اسلامی) در رأس هرم جامعه نورانی، خود و سپس پیامبرش و جانشینان معصوم را مطرح نموده بطوری که هر کس در دائره حاکمیت الهی و جامعه نورانی است باید در اطراف این محورها بچرخد که در آن صورت خوشبختی و سعادت برای افراد و جامعه تضمین شده است.

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ ؛ همانا ولایت و حاکمیت شما از آن خدا و پیامبر اوست و نیز کسانی که ایمان آورده‌اند، اینان نماز را به پا می‌دارند و در حالت رکوع به فقرا صدقه می‌دهند. (۳۱)

آیه کریمه فوق سه محور انسجام را جهت مردم معرفی می‌کند: خدا، پیامبر، اولو الامر. در محور اول و دوم هیچگونه بحثی وجود ندارد ولکن نسبت به اولوالامر که بعد از رسول خدا(ص) مطرح است، شأن نزول آیه فوق و روایات فراوان دالّ بر آن است که شخصیت معصوم و منحصر بفرد علی بن ابیطالب (‌ع) مقصود می‌باشد که می‌توان به کتاب «شواهد التنزیل» مراجعه نمود.

ج) گسترش علم و آگاهی
در جامعه نورانی علم و دانش جایگاه بسیار رفیعی دارد و برای استادان و دانشجویان آن منزلت والایی در نظر گرفته شده است بویژه آنکه علم و دانشی باشد که آثار مثبت در امور مادی و معنوی مردم ایجاد کند.

در سیره عملی پیامبر گرامی اسلام آمده است: یک سوم از تمام وقت خویش را در منزل برای عبادت و استراحت و اهل و عیال و دیدارهای خصوصی قرار داده بود، در این ملاقات‌های خصوصی چنانچه ملاقات کننده عالم و دانشمندی بود برای او وقت بیشتری قرار می‌داد و احترام بیشتری می‌گذاشت. (۳۲)

قرآن در دیدگاه خود برای عالمان و دانشمندان فرهیخته‌ای که روشنی‌بخش اجتماع خود هستند فضایل زیادی را مطرح می کند و برای آنان حقوق حساب شده را قائل است که مردم وظیفه دارند آنها را ادا کنند و به هنگام ورود آنان در مجالس و محافل عمومی مناسبترین جایگاه را جهت آنان در نظر بگیرند و همانند پدر خویش احترام نمایند. قرآن می‌فرماید: یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ؛ خداوند آنانی را که ایمان آورده‌اند و نیز آنانی را که عالم شده‌اند مراتب (والایی) و فضائلی عنایت کرده است، و خدا به کارهایی که می‌کنید آگاه است. (۳۳)

و نیز در جهت تشویق و ترغیب جامعه به علم و آگاهی و دانش‌اندوزی می‌گوید:
یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَْلْبابِ ؛ خداوند به هر کس بخواهد (بندگی و طاعتش کند) حکمت عطا می‌کند و به هر کس حکمت عطا نمود نیکی و خیر فراوانی را به او داده است که جز خردمندان کسی پند و اندرز نپذیرند.(۳۴)

د) امیدواری به آینده‌ای درخشان و پرتوان
حاکمیت و فرهنگ زیبای جامعه نورانی استعدادها را شکوفا می‌کند و به آنان برای آینده‌ای بهتر امید و نوید می‌بخشد و در آن، آرمان‌های انسان‌های فرهیخته و پاک را محقق می‌داند. در آن جامعه نورانی صالحان و شایستگان بر دل و گل انسان‌ها حاکم خواهند بود و عدالت همه جا را فرا خواهد گرفت، چنانچه در کتاب سراسر حکمت خود فرمود:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً …؛
خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنها را در زمین جانشین کند، چنانکه که گذشتگانشان را جانشین کردو دینشان را که برایشان پسندیده، برای آنها استقرار بخشد و ترس و وحشتشان را تبدیل به امنیت و آرامش نماید… (۳۵)

هـ) دوری از تهمت، منکرات، فحشاء و…
در جامعه نورانی پیش‌گیری از جرم و تنبیه مجرم و گناهکاری که جامعه را فاسد می‌کند در سرلوحه برنامه‌های آن قرار دارد، از این رو تهمت، غیبت، زنا، فحشا، بدبینی، دروغ، برهم زدن امنیت جامعه، خیانت و بر هم زدن تعهدها و قراردادها، تخلف ومراعات ننمودن قوانین اجتماعی، نه تنها ممنوع است بلکه برای برخی از آنها حدودی خاص تعیین شده که در صورت وقوع آن، تشکیلات قضایی و حاکمیت ملزم به اجرای آنهاست.

قوانین در دین مبین اسلام و سایر ادیان الهی همانند حدود، دیات، قصاص، تعزیر و … برای همین هدف والا تدوین گردیده و پیامبر اسلام و امامان معصوم (علیهم صلوات الله) بدان اهمیت می‌دادند تا جایی که فرمود: برکات و ثمرات اجرا و پیاده کردن یک حد از حدود الهی (همانند اجرای ۱۰۰ تازیانه برای مرد و زن زناکار و یا اجرای‌ قصاص و…) بیشتر از چهل روز بارانی است که زمین‌ها را سرسبز می‌کند و مواد اولیه مردم همانند گندم، جو و میوه و… می‌رویاند.

جالب توجه اینکه بسیاری از احکام همانند قصاص در اعضاء و جوارح و اجرای حدود در میان ادیان مشترک است. جهت تأیید مطالب فوق به دو آیه از قرآن کریم توجه کنید:

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَهً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَهً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ؛ کسانی که زنان پاکدامن و عفیف را به زنا متهم می‌کنند و چهار شاهد نمی‌آورند هشتاد ضربه شلاق بزنید و از آن به بعد هرگز شهادت و گواهی آنان را نپذیرید،‌ آنان مردمی فاسق (بی‌اعتبار) هستند. (۳۶)

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الأَْنْفَ بِالأَْنْفِ وَ الأُْذُنَ بِالأُْذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ در تورات بر آنان مقرر داشتیم که نفس (جان و تن) در برابر نفس و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در مقابل گوش و دندان به ازای دندان و هر جراحتی را قصاص خواهد بود و هر کس از قصاص درگذرد گناهش را کفاره (ارزش معین)ای خواهد بود و هر آن کس به آنچه خدا نازل کرده است حکم نکند از ستمکاران است. (۳۷)

و) تعاون عمومی و دستگیری فقرا
در جامعه نورانی هر یک از افراد جامعه وظیفه دارند به یکدیگر کمک کنند و چنانچه یکی و یا چند نفر گرفتار شده‌اند بقیه در نجات آنان بکوشند و شاهد بدبختی و سوختن آنان در منجلاب نباشند زیرا در جامعه نورانی همگی به منزله جسم واحد خواهند بود، چنانچه عضوی گرفتار شود و به درد آید به همه اعضا سرایت می‌کند پس در ترمیم و بهبود آن عضو کوشا بودن امر طبیعی و اخلاقی است. حال به یک روایت و دو آیه قرآن کریم در این محور توجه نماییم:

رسول خدا(ص) راجع به این امر مهم در مواضع مختلف فرمود:
الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکَى شَیْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِکَ فِی سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَهٍ وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا ؛ مؤمنین (در جامعه نورانی) برادر یکدیگرند، آنان همانند جسم واحدی هستند، چنانچه عضوی را درد آید درد آن به سایر اعضای بدن سرایت می‌کند، گویا همه جسم مریض شده است و گرفتار است. آنگاه فرمود: روح و روان دو مؤمن (انسان‌های مؤمن) از روح واحدی آفریده شده است و همانا این ارواح بالاترین اتصال و پیوستگی را با روح خدا دارند که این پیوستگی از اتصال اشعه خورشید به یکدیگر و به خود خورشید بالاتر و بیشتر است. (۳۸)

قرآن در سوره مائده درباره هدایت عملی در جامعه نورانی ابتدا می‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ …؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید به آنچه قرار و پیمان بسته‌اید وفا کنید.

سپس در آیه بعدی می‌فرماید: تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الإِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ؛ در کارهای نیک و ایجاد تقوی نسبت به یکدیگر مساعدت نمائید و در هم آمیزید ولکن در ایجاد گناه و معصیت و تجاوز به افراد (با انگیزه‌های قبیله‌ای و ناسیونالیستی) با یکدیگر یکی نشوید و کمک و مساعدت نکنید و تقوای الهی را در پیش گیرید. (۳۹)

و آنجا که احساس می‌شود درماندگان و گرفتاران نیازمند به کمک هستند به توانمندان جامعه دستور می‌دهد و زکات و مالیات را اختصاص به آنان می‌دهد و در این کمک پافشاری می‌نماید.

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ؛ زکات و صدقه (واجبه) مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانی است که برای (جمع‌ آوری) آن زحمت می‌کشند و کسانی که برای جلب محبت آنها اقدام می‌گردد و برای (آزادی) بردگان و (ادای دین) بدهکاران و در راه (تقویت آئین) خدا و واماندگان در راه، این یک واجب و فریضه (مهم) الهی است و خداوند دانا و حکیم است. (۴۰)

این بود برخی از ویژگی‌های جامعه نورانی که می‌تواند آرامش، پرورش استعدادها، آینده‌ای زیبا و مدینه فاضله ایجاد کند گرچه با نگاهی عمیق‌تر معیارهای اساسی دیگری را می‌توان برشمرد و در هر کدام بحث کاملی را ارائه نمود که ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم. در پایان این نوشتار به صورت کلی برخی از صفات جامعه ظلمانی را نیز برمی‌شماریم.

جامعه ظلمانی
می‌توان گفت در جامعه ظلمانی راه جهت شکوفایی استعدادها بسته شده، استبداد فرد و یا گروه مقدورات همه را در دست می‌گیرد، انسان‌های آزاده را در بند قرار می‌دهد، وابستگی به قدرت‌های خارجی را در دل خود می‌پروراند و در نهایت امت و ملت را فقیر و تهی‌دست کرده بطوری که نتواند از سرمایه اولیه مادی و معنوی خود بهره‌مند شود. حال به بعضی از آن ویژگی‌ها توجه کنید:

۱ـ فقر و تنگدستی، جهل و نادانی گسترش می‌یابد.

۲ـ فحشا و منکرات وسیله رسیدن به قدرت می‌گردد.

۳ـ دورویی و نفاق و نابود شدن عواطف و احساسات در افراد تبلور پیدا می‌کند.

۴ـ کمک و انفاق و دستگیری فقرا از جامعه رخت بر می‌بندد و بالاتر آنکه سرمایه‌دار روز به روز بر سرمایه‌اش افزوده و فقیر به ورطه نابودی کشانده می‌شود.

۵ـ ملاک و معیار برتری‌ها صرف امور اقتصادی شده و فضایل اخلاقی به فراموشی سپرده می‌شود.

۶ـ کانون خانواده از هم گسیخته و روز به روز بر افراد فراری از کانون پرمحبت پدر و مادر افزوده می‌شود و اینان چون به جایی می‌رسند، انتقام‌جویی و احساسات غیر انسانی آنان سبب تجاوز و تعدی به دیگران می‌شود.

۷ـ رشوه، پارتی‌بازی، دادن پست‌ها به افراد نالایق و بی‌عدالتی‌ها جای انسانیت، عدالت و حقیقت را می‌گیرد و در افراد سرخوردگی و یأس به وجود می‌آورد.

قرآن کریم از همه موارد فوق به عنوان فرهنگ جامعه ظلمانی یاد می‌کند و می‌گوید آن روز که طاغوت و شیطان حاکم گردید همه امور فوق بلکه امور بدتر از آن بر سرنوشت انسان‌ها حاکم خواهد شد. در سوره نور می‌خوانیم:

● یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ؛
ای اهل ایمان از گام‌های شیطان پیروی نکنید، هر کس از گام‌های شیطان پیروی کند (گمراهش می‌سازد زیرا) او را به فحشاء و منکرات فرمان می‌دهد. و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود هرگز احدی از شما پاک نمی‌گردید ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه می‌کند و خداوند شنوا و داناست. (۴۱)

● الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ ؛
شیطان شما را در فقر و تهیدستی قرار می‌دهد و به فحشا و زشتی‌ها فرمان می‌دهد ولی خداوند وعده آمرزش و فزونی به شما می‌دهد و خداوند قدرتش وسیع و به هر چیزی داناست (به همین دلیل به وعده‌های خود وفا می‌کند). (۴۲)

پى‏نوشت‌ها:
۱ـ در بحث تحریف تورات و انجیل و دیگر کتاب‌های آسمانی گفته شده : جابجایی و یا ازدیاد و نقیصه در ترکیب کلمات چیزی است که دشمنان مکتب توحیدی در طول گذشت زمان بر آن دست یازیدند تا آن اثر ژرف از آنها گرفته شود و هدایت آن کم رنگ شود، از این رو کتاب‌های فوق وحی اصیل نیستند و در آنها تحریف به وجود آمده است لکن قرآن این معجزه خالده الهی از این دستبرد محفوظ مانده و حق تعالی حفاظتش را بر عهده داشته است: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ ؛ ما خود قرآن را فرو فرستادیم و آن را به صورت صد در صد حفظ خواهیم کرد. این بالاترین و اساسی‌ترین فرق این کتاب با دیگر کتب آسمانی است.
۲ـ سوره رعد، ۲۸ ـ ۲۹ .
۳ـ آل عمران، ۸۳ .
۴ـ اعراف، ۱۷۹ .
۵ـ العین، ج ۳، ص ۲۷۵ .
۶ـ لسان العرب، ج ۵، ص ۲۴۰ .
۷ـ نور، ۴۰ .
۸ـ حدید، ۲۸ .
۹ـ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۰۳ .
۱۰ـ مجمع البحرین، ج ۶، ص ۱۰۹ .
۱۱ـ انبیاء، ۸۸ ـ ۸۷ .
۱۲ـ زمر ـ ۶ .
۱۳ـ برای توضیح بیشتر ر، ک: تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ۱۲۲ عربی؛ (ترجمه فارسی ج ۱۵، ص ۱۷۰ ـ ۱۶۹) و نیز ج ۲، ص ۳۵۰ .
۱۴ـ نور، ۳۵ .
۱۵ـ مائده، ۱۵ ـ۱۶ .
۱۶ـ تفسیر صافی، ج ۲، ص ۲۳ .
۱۷ـ مائده، ۴۴ .
۱۸ـ مائده، ۴۶ .
۱۹ـ حشر، ۲۱ .
۲۰ـ بحار الانوار، ج ۵۷، ص ۱۹۸ .
۲۱ـ بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۴۰۶، ح۱ .
۲۲ـ بقره، ۲۷۵ .
۲۳ـ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۸۵ .
۲۴ـ سوره ابراهیم، ۵ .
۲۵ـ سوره ابراهیم، ۱ .
۲۶ـ بقره، ۲۵۷ .
۲۷ـ بقره، ۲۵۶ .
۲۸ـ آل عمران، ۱۰۳ .
۲۹ـ صف، ۴ .
۳۰ـ توبه، ۳۲ .
۳۱ـ مائده، ۵۵ .
۳۲ـ سنن النبی(ص)، علامه طباطبایی، ص ۲۵ .
۳۳ـ مجادله، ۱۱ .
۳۴ـ بقره، ۲۶۹ .
۳۵ـ نور، ۵۵ .
۳۶ـ نور، ۴ .
۳۷ـ مائده، ۴۵ .
۳۸ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۱۶۷ .
۳۹ـ مائده، ۱ ـ ۲ .
۴۰ـ توبه، ۶۰ .
۴۱ـ نور، ۲۱ .
۴۲ـ بقره، ۲۶۷٫

وصایای فاطمه زهرا (س)

11 فوریه 2008

از احادیث و اخبار ائمه اهل‌بیت (علیهم السلام) و راویان اهل سنت چنین برمی‌آید که فاطمه (سلام الله علیها) دارای سه وصیت‌نامه بوده است.

الف: وصیت‌‌نامه مالی

فاطمه (س) در روزهای پس از رحلت رسول خدا (ص) وصیتی نسبت به اموال موقوفه و شخصی خویش نمود که در قالب – موقوفات و صدقات – مشخص می گردد.

 فاطمه اطهر (س) بسیاری از اموالی که از رسول خدا- ص- به وی رسیده بود را وقف نمود.

بعد از رحلت رسول خدا (ص) عباس بن عبد المطلب به محله بنی هاشم خدمت دختر پیامبر رسیده و از وی خواست تا مقداری از اموال رسول خدا را به وی جهت مهمانهایش و مصارف دیگر بدهد. لکن معلوم شد دختر پیامبر همه آنها در راه خدا وقف نموده و چیزی باقی نمانده است.

   * حیطان سبعه( باغهای دیوار کشیده شده هفتگانه)

در روایتی آمده است : ابو بصیر می‌گوید خدمت امام محمد باقر (ع) رسیدم او فرمود آیا وصیت‌نامه مادرم فاطمه(س) را دیده ای؟ عرض کردم نه . سپس درخواست کردم آن را بر من بخوان.

امام باقر (ع) زنبیل کوچکی را آوردند و نوشته‌ای را در مقابلشان نهادند و درباره حیطان سبعه چنین قرائت کردند:
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ )ص( أَوْصَتْ بِحَوَائِطِهَا السَّبْعَهِ الْعَوَافِ وَ الدَّلَالِ وَ الْبُرْقَهِ وَ الْمَیْثَبِ وَ الْحُسْنَى وَ الصَّافِیَهِ وَ مَا لِأُمِّ إِبْرَاهِیمَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ )ع( فَإِنْ مَضَى عَلِیٌّ فَإِلَى الْحَسَنِ فَإِنْ مَضَى الْحَسَنُ فَإِلَى الْحُسَیْنِ فَإِنْ مَضَى الْحُسَیْنُ فَإِلَى الْأَکْبَرِ مِنْ وُلْدِی شَهِدَ اللَّهُ عَلَى ذَلِکَ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ الزُّبَیْرُ بْنُ الْعَوَّامِ وَ کَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ »

«بنام خداوند بخشنده مهربان.
این آن چیزی است که فاطمه دختر محمد رسول الله (ص) بدان وصیت کرده است . وصیت می کند به باغهای دیوار کشیده هفتگانه که آنها عبارتند از العواف، الدلال، البرقه، المثیب، الحسنی، الصافیه، و مشربه ام ابراهیم … که درآمد اینها باید در راه خدا برای نصرت اسلام طرح شود.

من وصی خود را علی بن ابی طالب (ع) قرار می‌دهم چنانچه او فوت کرد وصی من فرزندم حسن و چنانچه او طوری شد فرزند دیگرم حسین و چنانچه حادثه‌‌ای برای او پیش آمد بزرگترین فرزند پسر باقیمانده‌ام آن را بعهده می‌گیرد.
خداوند را بر این وصیت شاهد می‌گیرم و همچنین مقداد بن اسود و زبیر بن عوام بر آن گواهی خواهند داد .

امام باقر (ع) فرمود: مادرم فاطمه(س) این وصیت را انجام داد و پدرم علی بن ابی طالب (ع) آن را نوشت و برا ی همیشه باقی ماند.» (۱)

    * أمُّ العیال

ام العیال؛ از دیگر موقوفات فاطمه زهرا(س) است که دارای ۲۰ هزار درخت خرما بوده است و نیز لیمون و پرتقال و … در آن کشت می‌گردید.

فاطمه اطهر (س) آن را نیز وقف فقرا و سادات نموده است که در کتابهای عامه و خاصه چنین آمده است:
« أمُّ العیال صدقه فاطمه بنت رسول الله(ص) »

دختر رسول خدا (ص) برای آن وصیت نامه خاصی نوشته است زیرا از اهمیت والائی برخوردار می‌باشد، امروز هم دارای چشمه‌های پر آب و سرشاری است که از مناطق سرسبز و ییلاقی بشمار می رود.(۲)

ب: وصیت‌نامه معنوی مسموع ( الهی – سیاسی )

وصیت‌نامه الهی – سیاسی فاطمه ( علیهاالسّلام ) در آخرین ساعات واپسین عمر مطرح گردیده است که به شرح ذیل می‌باشد :

   ۱- لحظات واپسین
او در لحظه‌های واپسین زندگی به امیرالمؤمنین علی ( علیه‌السّلام ) چنین وصیت کرد :
«یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یبْقَ لِی اِلاّ رَمَقٌ مِنَ‌الْحَیاهِ وَ حَانَ زَمانُ‌الرَّحِیلِ وَالْوِداعِ فَاسْتَمِعْ کَلامِی فَاِنَّکَ لا تَسْمَعُ بَعْدَ ذلِکَ صَوْتَ فاطِمَهَ أبَداً اوُصیکَ یا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِی وَ تَزُورَنِی بَعْدَ مَمَاتِی.»

« ای اباالحسن! برای من لحظه‌ای بیش از زندگانی نمانده است و زمان کوچ و خداحافظی فرا رسیده است. سخنان مرا بشنو ، زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید. تو را وصیت می‌کنم علی جان که مرا فراموش نکنی و پس از وفات من همواره مرا زیارت نمایی. »(۳)

  ۲- وصیت به خواندن قرآن در شب اوّل مرگ
و در کلمات ارزشمند دیگری، حضرت زهرا ( علیهاالسّلام ) به امام علی ( علیه‌السّلام ) وصیت فرمود که :
« إِذَا أَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ أَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ أَلْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرَابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی قُبَالَهَ وَجْهِی فَأَکْثِرْ مِنْ تِلَاوَهِ الْقُرْآنِ وَ الدُّعَاءِ فَإِنَّهَا سَاعَهٌ یَحْتَاجُ الْمَیِّتُ فِیهَا إِلَى أُنْسِ الْأَحْیَاءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ تَعَالی وَ اُوصِیکَ فِی وَلَدِی خَیراً.» (۴)

یا علی جان، « وقتی وفات کردم تو غسل و کفن مرا به عهده گیر و بر من نماز بگزار و مرا درون قبر گذاشته دفنم کن و خاک را بر روی قبر من ریخته سپس هموار نما و بر بالینم روبروی صورت  من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا کن ، زیرا در چنین لحظه‌هایی مردگان به انس گرفتن با زندگان محتاج هستند. من تو را به خدا می‌سپارم و درباره فرزندانم سفارش به نیکوکاری دارم.»

        ۳- وصیت به ازدواج با امامه
یکی از وصیت‌های حضرت زهرا (س) به علی (ع) توصیه به ازدواج با دختر خواهر فاطمه(ع) جناب «امامه» بود که فرمود:

جَزاکَ اللهُ عَنِّی خَیرَالْجَزاءِ یابْنَ عَمِّ رَسولِ‌اللهِ اَوصِیکَ اَوَّلاً اَنّ تَتَزَوَّجَ بَعدِی بِاِبْنَهِ اُخْتِی اَمَامَهَ فَاِنَّها تَکونُ لِوَلِدِی مِثْلِی فَاِنَّ‌ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ‌النِّساءِ. (۵)

« ای پسرعموی پیامبر، خداوند تو را پاداش نیکو دهد. اوّلین وصیت من به تو این است که چون مردان نیاز به زنان دارند ، پس از من با دختر خواهرم أمامه ازدواج کن ، زیرا او همانند من به فرزندانم مهربان است.»

   ۴- دفن و کفن کردن شبانه
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در تداوم مبارزات منفی علیه کودتاگران سقیفه ، به امام علی (علیه‌السّلام) وصیت کرد :
« اِنِّی اُوصِیکَ اَنْ لایلِی غُسْلِی وَ کَفَنِی سِواکَ وَ اِذا اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیلاً وَ لا تُؤذِنَنَّ بِی اَحَداً ، وَ لا تُؤذِنَنَّ بِی اَبَابَکْرِ وَ عُمَرَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسولِ‌اللهِ (صلی‌الله علیه و آله) اَنْ لا یصَلِّی عَلَیَّ اَبُوبَکْرٍ وَ لا عُمَرُ.»(۶)

« همانا من تو را وصیت می‌کنم که غسل و کفن کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات کردم مرا شب دفن کن و هیچ کس را خبر نکن و ابابکر و عمر را نیز مطّلع نساز ، و تو را سوگند می‌دهم بحق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که ابابکر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند.»

امام صادق (ع) نقل فرمود: که حضرت زهرا (ع) در لحظه‌های آخر زندگی خطاب به علی (علیه‌السّلام) فرمود :
« إِذَا تُوُفِّیتُ لَا تُعْلِمْ أَحَداً إِلَّا أُمَّ سَلَمَهَ وَ أُمَّ أَیْمَنَ وَ فِضَّهَ وَ مِنَ الرِّجَالِ ابْنَیَّ وَ الْعَبَّاسَ وَ سَلْمَانَ وَ عَمَّاراً وَ الْمِقْدَادَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ حُذَیْفَهَ وَ لَا تَدْفِنِّی إِلَّا لَیْلًا وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً قَبْرِی » (۷)

« علی جان ، وقتی وفات کردم هیچ کس را اطلاع نده مگر امّ سلمه و امّ ایمن و فضّه را از زنان ، و از مردان دو فرزندم حسن و حسین و عبّاس و سلمان و عمّار و مقداد و اباذر و حذیفه را خبر کن ، مرا دفن نکن مگر در شب و قبر مرا به هیچ کس اطلاع نده تا مخفی بماند.»

حضرت زهرا (علیهاالسّلام) به اسماء بنت عمیس فرمود :
« یا اَسْماءُ اِذا اَنَا مِتُّ فَاغْسِلْینِی اَنْتِ وَ عَلِی بْنُ اَبِی طالِبٍ (علیه السّلام) وَ لا تُدْخِلْنِی عَلَی اَحَداً.» (۸)
«ای اسماء! وقتی من از دنیا رفتم تو و علی (ع) مرا غسل دهید و هیچکس را در کنار جنازه من راه ندهید.»

    ۵- وصیت به عدم مشارکت غاصبان و فرصت‌طلبان در مراسم نماز و تدفین
حضرت زهرا (علیها السلام) خطاب به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمود:
« اُوصِیکَ اَنْ لا یشْهَدَ اَحَدٌ جِنازَتِی مِنْ هؤلاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ‌اللهِ وَلا تَتْرُکْ اَنْ یصَلِّی عَلَیَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَلا مِنْ اَتْباعِهِمْ وَادْفِنِّی فِی‌اللَّیلِ اِذا اَوْهَنَتِ الْعُیونُ وَ نَامَتِ الاَبْصارُ. » (۹)

«ای علی تو را وصیت می‌کنم که هیچ کس از آنانکه به من ظلم کرده‌اند و حق مرا غصب نمودند ، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند ، زیرا آنها دشمنان من و دشمنان رسول خدا می‌باشند و اجازه نده که فردی از آنها و پیروانشان بر من نماز بگزارد ، مرا شب دفن کن ، آن هنگام که چشم‌ها آرام گرفته و دیده‌ها به خواب فرو رفته باشند.»

ج : وصیت‌نامه مکتوب فاطمه ( س)
 
سخنان فاطمه (س) در آخرین لحظات با شوهر مظلومش به پایان رسید. او به دیار ابدی خدمت پدرش ، رسول گرامی اسلام شتافت ، با ذکر شهادتین برای همیشه چشمان خود را بر روی دنیا بست . علی (ع) اطراف خانه خویش را نگاه کرد چشمش به بسته‌ای افتاد که از همسرش به یادگار مانده بود. بسته را باز کرد و وصیت مکتوب مظلومه جهان را دریافت که چنین نوشته شده بود :

بِسْمِ‌اللهِ‌الرَّحْمنِ‌الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَهُ بِنْتُ رَسولِ‌اللهِ ، اَوْصَتْ وَ هِی تَشْهَدُ اَنْ لاالهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ‌ الْجَنَّهَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ ‌السّاعَهَ آتِیهٌ لارَیبَ فیها وَ اَنَّ ‌اللهَ یبْعَثُ مَنْ فی‌الْقُبورِ ، یا عَلِی اَنَا فاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ ، زَوَّجَنی‌ اللهُ منْکَ لأکونَ لَکَ فِی‌الدُّنیا وَالْآخِرَهِ ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیرِی ، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَادْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ واقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ  اِلی یومِ‌ الْقِیامَهِ. (۱۰)

« بنام خداوند بخشنده و مهربان ، این وصیت‌نامه فاطمه دختر رسول خداست ، در حالی وصیت می‌کند که شهادت می‌دهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد (صلّی الله علیه و آله) بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و همانا روز قیامت فرا خواهد رسید و شکّی در آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده کرده وارد محشر می‌نماید.

ای علی، من فاطمه دختر محمّد هستم ، خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری ، حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و هیچکس را اطّلاع نده. شما را به خدا می‌سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می‌فرستم.»

پی نوشتها:
۱) فروع کافی ، شیخ کلینی ، ج۷ ، ص ۴۸، ح۵ ؛ بحار الانوار ، ج۴۳، ص ۲۳۵ .
۲) معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث البلادی، ج۶، ص ۱۹۴٫
۳) کتاب زهره الریاض، کوکب الدّری، ج ۱، ص ۲۵۳ .
۴) بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۲۷ ؛ بیت الاحزان، ص ۱۷۶ .
۵) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۷ و ج ۷۸، ص ۲۵۳ و ج ۲۸ ص ۳۰۴ ؛ علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۸۸ ؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۳۲۱ ؛ احتجاج طبرسی، ص ۵۹ ؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۲۶ ؛ کتاب عوالم، ج ۱۱، ص۶۰۷ ؛ روضه الواعظین «ذکر حدیثاً فی مرض فاطمه (علیهاالسّلام)»، ص ۱۳۰ ؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۱۷۷ .
۶) کشف الغمه، ج ۲، ص ۶۸ ؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۵۹ و ج ۷۸، ص۲۵۵ و ج ۸، ص۹۲ ( قدیم ) ؛ بیت‌الاحزان، ص ۱۶۸؛ کتاب عوالم، ج ۱۱، ص ۶۰۶ .
۷) دلائل الامامه، طبری، ص ۴۴ ؛ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۱۰ ؛ بیت الاحزان، ص ۱۷۶ ؛ کوکب الدّری، ج۱، ص۲۴۳٫
و در مدارک زیر وصیت به دفن شبانه آمده است ( دفنها علی (ع) لیلاً ):
    صحیح بخاری، ج ۵، ص ۱۳۹ ؛ سنن بیهقی، ج ۶، ص ۳۰۰ ؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۴۸ ؛ کفایه الطالب، ص ۲۲۵، گنجی شافعی ؛ شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۸ ( ۴ جلدی) ؛ تیسرالوصول، ج ۱، ص ۲۰۹ ؛ المصنّف، ج ۴، ص ۱۴۱، حافظ ابن ابی شبیه ؛ أنساب الاشراف، ص ۴۰۵ ؛ اکمال الرجال، ص ۷۳۵ ؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۱۵ ؛ مرآه الجنان، ص ۶۱ ؛ السیره الحلیه، ج ۳، ص ۳۶۱ ؛ الثغور الباسمه فی مناقب فاطمه(س)، ص ۱۵ ؛ خلاصه تهذیب الکمال، ص ۴۲۵ .
۸) ذخائرالعقبی، ص ۵۳ ؛ السنن الکبری، ج ۳، ص ۳۹۶، بیهقی شافعی ؛ انساب الاشراف، ص۴۰۵، بلاذری ؛ بدایع السنن، ج ۱، ص ۲۱۱ ؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۴، ص ۳۶۷، ابن حجر عسقلانی ؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۶۱ ؛ اسد الغابه، ج ۵، ص ۳۹۵ ؛ اعلام النساء، ج ۱، ص ۴۶ .
۹) بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۰۹ و ج ۷۸، ص ۲۵۳ و ج ۲۸، ص ۳۰۴ ؛ علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۸۸ ؛ اعیان الشیعه، ص ۳۲۱، ج ۱ ؛ احتجاج طبرسی، ص ۵۹ ؛ اعلام الوری، طبرسی، ص ۱۴۹ ؛ طبقات ابن سعد، ج۷، ص ۷۹ ؛ مجمع الزوائد، هیثمی،  ج ۹، ص ۲۱۰ ؛  الاصابه، ج ۴، ص ۳۶۷ .
۱۰) کتاب عوالم، ج ۱۱، ص ۵۱۴ ؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۴ و ج ۱۰۰، ص ۱۸۵ و ج ۷۸، ص ۳۹۰ ؛ مودّه القربی، ص ۱۳۱ ؛ احقاق الحق، ج ۱۰، ص ۴۵۴ ؛ مجالس السنیه، ج ۵، ص ۹۵، علامه امین عاملی ؛ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۳۲۱ ؛ کوکب الدّری، ج ۱، ص ۲۶۶ ؛ فروع کافی، ج ۷، ص ۴۸ ؛ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۳۱۱ ؛ دلائل الامامه، ص ۴۲ ؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۵۰ ؛ کتاب عاصم بن حمید الحناط، ص۲۳٫

خانواده از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع)

11 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره پنجاه و چهار

دیباچه
خانواده اجتماع کوچکی است که ابتداء با یک مرد و زن تشکیل می‏شود، دو نفری که بناست در تکامل معنوی و رشد مادی یکدیگر مشارکت کنند و بالاتر آن که هریک کمبود دیگری را در اوج محبّت و مودّت جبران نمایند و چنانچه چیزی آنان را تهدید کرد و آرمانهای فکری و اعتقادیشان را به خطر انداخت، هر دو به دفاع برخیزند و جهت حیات و زندگی همیشگی خویش با آن مبارزه کنند و برای بقای خویش برنامه ریزی نمایند و نسل خود را دوام بخشند. قرآن کریم این اصل اساسی را با واژگانی زیبا چنین بیان می‏کند:

«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً اِنَّ فِی ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ» (۱) ؛ از نشانه‏های خداست آن که آفرید برای شما همسرانی از جنس خودتان تا بدیشان آرام گیرید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد. هر آینه در این کار برای مردمی که بیندیشند نشانه‏ها و عبرتهاست.

امام محمد باقر علیه‏السلام از قول جدّش رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل کرده که فرمود: «ما بُنِیَ بَناءٌ فِی الاِسلامِ اَحَبُّ اِلی اللّهِ ـ عزّ وَ جَلّ ـ من التزویج (۲)؛ هیچ بنائی در مکتب اسلام طرح ریزی نشده که در نزد خداوند بزرگ محبوب‏تر از ازدواج باشد.»

اصول اساسی در تشکیل خانواده
سه اصل اساسی در تشکیل خانواده عبارتند از:

الف) عشق به همسرداری
علاقه و عشق به همسرداری از جمله اموری است که در فطرت انسانی نهفته است. این نیاز در موجودات زنده دیگر مشاهده می‏گردد و در دوران کودکی به صورتی رقیق و کم رنگ جلوه می‏کند؛ از تنهایی رنج می‏برد و خود را در قالب عواطف به همنوع خود نزدیک می‏نماید.

خداوند سبحان قبل از تشکیل خانواده، در میان زن و مرد مودّت و محبّتی ایجاد نموده که هرگز بدون آن آرامش نمی‏یابند و آنگاه که مرد و زنی برای امر مقدّس ازدواج به یکدیگر نزدیک می‏شوند و مقداری سخن می‏گویند، گویا گمشده‏ای را که سالیان سال در پی آن بوده‏اند، می‏یابند و از یکدیگر به آسانی جدا نمی‏شوند.

مردی به محضر رسول خدا (ص) رسید، عرض کرد: یا رسول اللّه! من از امر ازدواج به شگفت در آمده‏ام و تعجب می‏کنم، زیرا مرد و زنی که هرگز یکدیگر را ندیده‏اند و نمی‏شناسند، چون میان آنان پیمان و عقد ازدواج برقرار می‏شود و بعد با یکدیگر به صحبت می‏نشینند و یکدیگر را بیشتر درک می‏نمایند، چنان دوستی و محبّتی برقرار می‏گردد که از آن عظیم‏تر ممکن نیست؟!

رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم) فرمودند:
پایه ریزی امر ازدواج را خداوند سبحان در ذات بشر قرار داده به طوری که نیازمندی به آن را در درون خویش احساس می‏کند.

آنگاه به آیه ذیل استشهاد نمود و آن را قرائت کرد:
«وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً اِنَّ فِی ذلِکَ لایاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرون»(۳)؛ خداوند بین شما (زنان و مردان) محبّتی خاص قرار داده و به یکدیگر مهربان نموده است. همانا در این امر نشانه‏ها و آیاتی است برای آنانی که تفکّر کنند.

این عشق فطری موهبتی است الهی که رسول گرامی اسلام بدان افتخار می‏کند و می‏گوید:
«النّکاحُ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی (۴)؛ ازدواج دادن و ازدواج نمودن، سیره و راه من است و هرکس از این سنت زیبای الهی سر برتابد، از من نیست.»

در تبیین این موهبت الهی، آیات و روایات فراوانی وجود دارد؛ ما به برخی از آنها اشاره می‏کنیم. در حقیقت کسانی که به نوعی از امر ازدواج وحشت دارند و عشق درونی خویش را که شعله‏ور است، سرکوب می‏کنند، خداوند آنان را تشویق می‏کند و خود آن شکاف تخیلی و یا واقعی «فقر» را که ممکن است پیش آید، پرمی‏کند و به آنان وعده غناء و بی‏نیازی می‏دهد.

در سوره نور آمده است: «وَانکَحُوا الاَیامی مِنکُم والصّالحینَ مِن عِبادِکُم و اماءِکُم اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللّهُ واسِعٌ علیمٌ»(۵)؛ مردان و زنان بی‏همسر (مجرّد) خود را ازدواج دهید و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکار خویش را. چنانچه فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی‏نیاز می‏کند؛ خداوند گشایش دهنده و داناست.

امام صادق (علیه‏السلام) فرمودند:
«مِنْ أَخلاقِ الانبیاء حُبُّ النّساءِ (۶)؛ از ویژگی‏های اخلاق پیامبران، دوست داشتن زنان خویش بوده است.»

امام صادق علیه‏السلام از پدرانش نقل کرد که جدّم رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دینهِ فَلْیَتَّقِ اللّهَ فِی النّصفِ الباقی(۷)؛ کسی که ازدواج کند، نیمی از دین خود (و احکامی که بر دوش دارد) را حفظ کرده است، پس به خدا پناه ببرد و استمداد جوید نسبت به نیمه دیگر آن.»

رسول اللّه (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم) می‏فرماید:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ اعْطِیَ نِصف السَّعادَهِ (۸)؛ کسی که با همسر منتخب خویش ازدواج کند، نیمی از سعادت و خوشبختی را درک کرده است.»

همچنین فرموده است:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقْدْ اعْطِیَ نِصْف العِبادَهِ(۹)؛ کسی که با همسر منتخب خویش ازدواج کند، نیمی از بندگی و اطاعت حضرت حق به وی داده شده است.»

ب) مسؤولیت مردان در نظام خانواده
در آیات مختلف، مخاطب قرآن مردانند تا آن که در جهت تشکیل زندگی تلاش و سعی کنند و سامان بخشی آن را بر دوش کشند. تداوم زندگی و تأمین آن، سختی‏ها و درگیری‏های فراوانی به دنبال دارد که بدون امید و آرامش نمی‏تواند ادامه یابد. لذا این ایستادگی در برابر نابسامانی‏ها را بر دوش مردان قرار داده است. از سوی دیگر، زنان را آفرید تا کانون محبّت، عشق، زیبایی و آرامش بخشی باشند.

علاّمه محمّد حسین طباطبایی، مفسّر عالی‏مقدار می‏نویسد:
«فالنساء هنّ الرکن الاول والعامل الجوهری للاجتماع الانسانی(۱۰)؛ زنان، سنگ زیرین و رکن اساسی و علت واقعی انسجام و تشکیل اجتماع خانوادگی انسانها هستند.»

بعضی از مفسّران وجود زن و عواطف زیبای او را همانند ملاطِ چسبنده و مستحکم یک ساختمان دانسته‏اند که سالیان سال اجزاء یک بنای عظیم را نگه می‏دارد و در استحکام و بقای آن نقش اساسی دارد، همانند سیمان و ماسه و آهک و غیره. این جاذبه عظیم را خداوند در وجود زن قرار داده است و او را سبب «آرامش و سکینه» معرفی نموده است.

قرآن کریم حفاظت و حراست از این رکن اساسی را بر عهده مردان نهاده و با توجه به توانایی‏های ذاتی‏شان آنان را مسؤول می‏داند و می‏فرماید:
«الرّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النّساء بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُم عَلی بعضٍ وَ بما اَنْفَقُوا مِن اموالِهِم»(۱۱)؛ مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتری‏هایی که خداوند (از نظر نظام اجتماعی) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر نفقاتی که از اموالشان در مورد زنان پرداخت می‏کنند.

در تبیین مسؤولیت مردان، چند نکته حائز اهمیت است:

۱) قَیِّم؛ کسی را گویند که مسؤولیت کارهای مهم دیگری را به عهده گیرد و آن را انجام دهد. قوّام و قیّام، اوزان صیغه مبالغه است که بر برتری همیشگی و ذاتی مردان بر زنان دلالت دارد.

۲) بما فضَّلَ اللّهُ؛ فضیلت آن امتیازی است که به طور طبیعی مردان (جنس نر) نسبت به زنان (جنس ماده) دارند. (۱۲) همانند قدرت و مقاومت در برابر کارهای سخت و سنگین و نیز معضلاتی که هم توان بیشتری را می‏طلبد و هم اندیشه قوی‏تری را.

از سوی دیگر، عواطف و احساسات پاک و قوی زنان آن قدر مورد توجه و التفات خداوند سبحان است که آرامش مردان را در سایه آن دانسته و بر آن تصریح می‏کند بلکه بار دیگر تأیید می‏نماید:
«هُوَ الذّی خَلَقَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسْکُنَ الیها…» (۱۳)؛ اوست که شما را از یک تن آفرید و همسر او را از [نوع] او پدید کرد تا بدو آرام گیرد.

۳) بِما اَنْفَقُوا؛ در وادی ازدواج تأمین زندگی مادی زن را بر عهده مرد قرار داد و در صورت تمکین و رضایت بخشی کامل، او را «واجب النفقه» مردان نمود؛ که این خود یک سختی دیگر است که با جسم و اعضاء و جوارح مرد هماهنگی دارد و در این راستا هرگونه زحمت و خطری را به جان می‏خرد و برای دفاع از ناموس و حیثیت خویش گاه مال و گاه جان خود را فدا می‏نماید.

ج) مراقبت از تداوم زندگی
ادامه زندگی خانوادگی و زناشویی از دیگر موهبت‏های الهی است که بشر برای آن تلاش می‏کند، و می‏خواهد آنگاه که پیوند ایجاد شد، به سادگی بحث جدائی مطرح نشود. در این راه دو رکن اساسی خانواده (زن و شوهر) موظفند از آنچه سبب جدائی می‏شود، پرهیز نمایند بلکه در راه استحکام پیوند زناشویی سعی مضاعف داشته باشند. قرآن کریم به این مطلب چنین اشاره می‏کند:

«وَ هُوَ الّذی خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قدیراً»(۱۴)؛ خداوند کسی است که بشر را از آب آفرید، آنگاه در آفرینش او پیوندهای نسبی و سببی به وجود آورد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد). و پروردگار تو همواره تواناست.

با توجه به مطلب فوق، عده‏ای از مفسّران گفته‏اند: در آیه ۲۱ سوره روم «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً…» آوردن این دو کلمه که ـ حکایت از شدت علاقه زن و مرد و وابستگی این دو به یکدیگر است و این دو واژه مفاهیم عمیق و ژرفی را در دل دارد ـ سه احتمال وجود دارد:

۱٫ مودّت: انگیزه ارتباط در آغاز کار ازدواج است و اما ادامه و پایان آن که یکی از دو همسر ممکن است ضعیف و ناتوان شود و قادر بر خدمت نسبت به دیگری نباشد، «رحمت» جایگزین مودّت می‏شود. او دلسوزی خاص دارد، حتی از دیگران جهت کمک به همسرش استمداد می‏طلبد و خود را به هر آب و آتشی می‏افکند تا رحمت الهی را از خویش بروز و ظهور دهد در حالی که آن روز نه نیازمندی جنسی و شهوانی است و نه مسائل دیگر جوانی. در این مرحله حساس مراقبت از یکدیگر اهمیت زیادی دارد، همچون مریضی که توجه‏های پیاپی نزدیکان وی، او را بهبود می‏بخشد و ایجاد امید می‏نماید.

۲٫ مودّت: درباره بزرگترهاست که توان خدمت به یکدیگر را دارند، اما کودکان و فرزندان کوچک در سایه رحمت پرورش می‏یابند و رشد می‏کنند و شاید رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم هم که فرمود: «وَارْحَمُوا صِغارَکُم؛ به کوچکترها ترحّم کنید»، بر همین اساس بوده است.

۳٫ مودّت: غالباً جنبه دو طرفه (تقابل) دارد، به مجرّد آن که از طرفی سرزد، بر اساس قانون طبیعت، طرف مقابل باید آن را جبران کند و الاّ ظلم و ستم خواهد شد. اما رحمت، یک جانبه و ایثارگرانه است لکن بقای جامعه کوچک (خانواده) و بزرگ (اجتماع) به خدمات متقابل است که ریشه در مودّت دارد. (۱۵)

در هر صورت آیه شریفه، «مودّت» بین دو همسر را مطرح می‏کند که قطعاً بقای جامعه بزرگ انسانی در سایه بروز و ظهور این موهبت الهی است و همچنین «رحمت» که لازمه اخلاق انسانی و استمرار فضائل و کرامت‏های بشری است. و با این موهبت الهی مراقبت و حفظ از یکدیگر ادامه می‏یابد؛ چنانچه این دو از بین برود و یا به ضعف و کمبود گراید، هزاران بدبختی و اضطراب روحی و روانی را به دنبال خواهد داشت.

فرزندان دلگرمی زندگی خانوادگی
انسان در ذات خویش عشق به ماندن و بقاء داد و بر این باور است که سیر تکاملی او به سوی حضرت حق لازمه‌اش ماندن همیشگی است، از این رو یا باید خود بماند و یا آثار وجودیش در صحنه گیتی ظاهر شود و خودنمائی کند. ازدواج زن و شوهر از همین جهت است ولکن آن عشق به بقاء و عشق به خالق ازلی در این امر بسنده نمی‌شود بلکه چیزی دیگر بنام بقاء نسل برای او مطرح است. حال چنانچه بعد از ازدواج خداوند به آنان فرزندی عنایت کرد اضطراب و نگرانی درونی و ذاتی او تبدیل به آرامش و اطمینان می‌شود گویا او و نقش آثاری او برای همیشه تحقق پیدا کرده است.

در سوره اعراف آمده است:
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ؛

 او (خداوند) کسی است که همه شما را از جنس واحد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار آن آسایش و آرامش برای شما بوجود آید سپس هنگامی که با او آمیزش کرد و حملی سبک برداشت با وجود آن حمل به کارهای خود ادامه داد ولکن چون حمل در رحم سنگین گردید هر دو از پروردگار خویش درخواست کردند اگر فرزند صالحی به ما دهی از شاکران درگاهت خواهیم بود. (۱۶)

در مجموع باید گفت مرد و زن دو موجودی هستند که هر یک مکمل وجودی دیگری است و علاقه هر موجودی به مکمل خود که نیازمندی‌های او را برطرف می‌کند ذاتی و حقیقی است پس اعراض و روی گرداندن از امر ازدواج کاری عبث و بیهوده و بی‌اساس است و عزلت و تجرّد نه تنها برای مردان بلکه برای زنان نیز مناسب و زیبنده نیست بلکه باید گفت امری نکوهیده و غیرمنطقی است.

از رسول خدا(ص) روایت شده:
أَنَّهُ نَهَى عَنِ التَّرَهُّبِ وَ قَالَ لَا رَهْبَانِیَّهَ فِی الْإِسْلَامِ تَزَوَّجُوا فَإِنِّی مُکَاثِرٌ بِکُمُ الْأُمَمَ؛ همانا پیامبر خدا(ص) مردم را از گوشه نشینی و عزلت (تنها زندگی کردن و عبادت نمودن) نهی کرد و فرمود: ترک دنیا همانند راهبان (مجرد و بدون همسر ماندن) در اسلام مشروع نیست بلکه باید ازدواج کنید و همسر گزینید همانا من به زیاد شدن امّتم افتخار می‌کنم. (۱۷)

و در جای دیگر فرمود: الْمُتَزَوِّجُ النَّائِمُ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْعَزَبِ ؛ انسان متأهل در حال خواب و استراحت در نزد خداوند افضل است از شخص روزه‌دار و نماز شب خوان بدون همسر. (۱۸)

امام رضا (علیه السلام) فرمود: زنی نزد جدم امام باقر(ع) آمد عرض کرد: من دنیا را ترک کرده‌ام و هرگز نمی‌خواهم ازدواج کنم. حضرت باقر(ع) فرمودند چرا؟ آن زن گفت: در پس کسب فضیلتم، حضرت فرمود: دست بردار، اگر در این کار فضیلتی بود فاطمه (س) از تو سزاوارتر بود، هیچکس نیست که در فضیلت بر او سبقت گیرد. (۱۹)

جایگاه همسر در زندگی خانوادگی
نگهداری از محور کانون محبت و صفای خانواده یعنی زن، کاری سخت و دشوار و بسیار ظریف و لطیف است زیرا شادابی و نشاط این مرکز عواطف و احساسات سبب می‌شود تا دیگر اعضای خانواده شادابی بیشتری را در خود احساس کنند و پاکی و طهارت و آرامش خیمه مرکزی به همه زوایای دیگر سرایت نماید، رسول خدا(ص) نسبت به همسر و همسران خویش توجهی خاص می‌نمود، او بارها در جمع یاران خود از محبت کردن و پاسخ به احساسات و عواطف پاک زنان سخن می‌گفت و آن را وظیفه حتمی متقابل مردان در برابر زنان می‌دانست و این امر مهم را گوشزد می‌نمود و آنان را از غفلت از این مهم برحذر می‌داشت.

بارها فرمود: أَلَا خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِنِسَائِهِ وَ أَنَا خَیْرُکُمْ لِنِسَائِی ؛ توجه داشته باشید بهترین شما بهترین کس نسبت به زنان خویش است و من برترین شما نسبت به همسران خود می‌باشم (در پاسخ‌گوئی به محبت زنان بهترین فرد در میان شما هستم).(۲۰)

و در زمانی دیگر در جمع صحابه خود فرمود: خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِنِسَائِکُمْ وَ بَنَاتِکُمْ؛ برترین شما خیرخواه‌ترین کس نسبت به زنان و دختران خویش است.(۲۱)

امام حسین (علیه السلام) فرمود: از پدرم سؤال کردم اخلاق رسول خدا(ص) در میان منزل و خانواده خویش چگونه بود؟
پدرم علی بن ابی‌طالب(ع) فرمودند: کانَ دُخُوُلُهُ لِنَفْسِهِ مَأذُوناً لَهُ فِی ذِلکَ فَإذا أوَی إلی مَنْزِلِهِ جَزَّی دُخُولَهُ ثَلاثَهَ اجْزاءٍ جُزْءًا لِلهِ وَ جُزْءًا لِأهْلِهِ وَ جُزْءًا لِنَفْسِهِ ثُمَّ جُزّأ جُزْأهُ بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ فَیرِدُ ذلِکَ بِالخاصَهِ عَلَی الْعامَهِ وَلا یدَّخِرُ عَنْهُمْ مِنْهُ شَیئاً وَ کانَ مِنْ سِیرَتِهِ فِی جُزْءِ الامّهِ ایثارُ أهْلِ الفَضْلِ بِأدبِهِ ..؛ رسول خدا(ص) زمانی که داخل منزل خود می‌شد اعلان می‌کرد و آن مقدار از زمانی که داخل منزل بود به سه قسمت تقسیم می‌نمود.

الف) بخشی از آن را به خدایش اختصاص می‌داد و در آن هنگام غرق در عبادت و نیایش می‌گشت.

ب) بخش دوم آن را برای خانواده (همسر و فرزندان) خویش صرف می‌نمود.

ج) بخش آخرین را برای کارهای شخصی خود اختصاص می‌داد، لکن در این قسمت از زمان، مردم را نیز شریک می‌نمود، بعضی از بزرگان و بستگان به محضر او شرفیاب می‌شدند، او گرفتاری و حوائج آنان را گوش می‌کرد و به آنها رسیدگی می‌نمود و هرگز دریغ نمی‌نمود، اهل فضل را بر دیگران ترجیح می‌داد و آنان را همیشه می‌پذیرفت و هر کس را به مقدار فضیلتی که در این دین داشت احترام می‌کرد.(۲۲)

این برخورد زیبا، در سیره دیگر معصومین نیز دیده می‌شود. امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید: دَخَلَ قَوْمٌ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ (ع) فَرَأَوْهُ مُخْتَضِباً بِالسَّوَادِ فَسَأَلُوهُ فَقَالَ إِنِّی رَجُلٌ أُحِبُّ النِّسَاءَ وَ أَنَا أَتَصَنَّعُ لَهُنَّ؛ گروهی به محضر امام محمد باقر(ع) رسیدند، آن حضرت موی خویش را رنگ سیاه زده بود، درباره این مطلب سؤال کردند. پاسخ داد: من مردی هستم که همسرانم را دوست دارم و خود را برای آنان می‌آرایم.(۲۳)

نیازمندی زن و شوهر نسبت به یکدیگر
نسبت به ارتباط موجود بین زن و شوهر دو دیدگاه مختلف وجود دارد:

۱٫ دیدگاه مادیون: آنان بر این باورند که در نظام خلقت (نباتات، جمادات) جنس نر و جنس ماده نیازمند یکدیگر هستند و هر کدام نیازمندی دیگری را برطرف می‌کنند. انسان‌ها نیز همین وضعیت را دارند، در این دیدگاه مادی نیازمندی جنسی (شهوانی) سایر خلأها را تحت الشعاع قرار می‌دهد، گویا عمده‌ترین رابطه زن و شوهر رابطه حیوانی و شهوانی آنها است و نتیجه هم در بقاء نسل ظاهر می‌گردد. با این نظریه، آنان برای بدست آوردن طعمه خویش از هیچ کاری روی گردان نیستند.

۲٫ دیدگاه موحدان: در این بینش خالق هستی یکتا است، او نظام عالم ماده را زوج آفرید به طوری که هر طرف زوجیت برای تحقق و پیدایش وجود خویش و یا استمرار آن نیازمند طرف مقابل است. جهان جمادات، نباتات، حیوانات و انسان همگی در این قانون الهی مشترکند و هیچ یک از آنان تافته جدا بافته‌ای نخواهند بود ولکن نحوه ارتباط جهت بقاء نسل و کمال‌بخشی به یکدیگر متفاوت است، بخش عظیمی از آنها بر اساس خط مشی اجباری در این عالم آن راه را سیر می‌کنند و خود و دیگران از ثمرات آن بهره‌مند می‌گردند.

سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الأَْزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الأَْرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ ؛ پاک و منزه است خالقی که همه چیز را زوج آفرید از آنچه زمین می‌رویاند و از شماها و آنچه را که شماها نمی‌دانید.(۲۴)

و بخش دیگر که وجود با عظمت انسان است و او خود آن را اشرف مخلوقاتش معرفی نمود؛ وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ ؛ ما تاج کرامت و بزرگواری را بر سر انسان نهادیم و او را بر دیگر موجودات فضیلت و برتری بخشیدیم.

بر این اساس خداوند رابطه زن و شوهر را با تعبیرات ملکوتی خاص مطرح نمود که این تعبیرات بیانگر ظرافت و لطافت آفرینش حضرت حق جل و علا است. ابتدا فرمود: وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً ؛ ما همه شما را جفت آفریدیم.(۲۵)

سپس فرمود: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً ؛ از نشانه‌های روشن آن است که از وجود شما برایتان همسر آفرید تا در کنار او آرامش و آسایش گزینید و قرار داد در میان آنان دوستی و رحمت را.(۲۶)

رابطه زن و شوهر از دیدگاه قرآن
قرآن کریم این رابطه زیبا و لطیف تکوینی را با تشبیهی بی‌نظیر بیان کرده است:

هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ؛ زنان لباس و پوشش برای شما مردان هستند و شما مردان پوشش و لباس برای زنانتان هستید.(۲۷)

در تفسیر آیه شریفه (هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ) آمده است جمله فوق استعاره‌ای است که کمال اتصال و وابستگی زن و مرد را می‌رساند زیرا در حقیقت او را از ثلاثی مجرد (یعنی لبس الشیء الشیء یعنی پوشش داد چیزی چیز دیگری را) به باب مفاعله برده است که این پوشش از دو جانب می‌باشد و چنین گردیده: لابس الشیء الشیء: پوشش دو جانبه‌ای از سوی دو چیز انجام شده است.(۲۸)

در المیزان آمده است: ظاهر از لباس همان معنای معروف اوست یعنی آنچه را که بواسطه آن انسان بدن خود را می‌پوشاند ولکن دو جمله (هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ) استعاره است از اینکه هر یک از زن و شوهر مانع شود تا دیگری گرفتار گناه گردد و آن گناه را بین انسان‌های دیگر رواج دهد گویا هر یک از این دو برای طرف دیگر پوشش و ساتری است که معایب دیگری را می‌پوشاند. دو جمله فوق استعاره بسیار ظریف و لطیفی است که این معانی عمیق را در خود گنجانده بویژه آنکه با جمله قبل خود ضمیمه گردیده است؛ أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُمْ ؛ حلال شده برای شما همبستر شدن با همسرانتان در شب‌های رمضان.(۲۹)

این رحمت و نعمت الهی را در سایه همسران حلال خویش تأمین نموده است زیرا صرف لباس این همه کاربرد ندارد بلکه لباسی که نوعی تعهد و التزام در پوشش دادن نسبت به یکدیگر را به همراه داشته باشد.

در تشبیه زیبای کریمه فوق، زن و شوهر را بمنزله لباس برای یکدیگر معرفی کرده است، در این تشبیه خصوصیاتی در لباس و جهات کاربردی آن دیده می‌شود که باید آنها در رابطه زناشویی تبلور یابد و به عبارتی دیگر وجه شبه لازم است در مشبّه کاملا پیدا و روشن گردد تا زیبائی‌ها و فوائد موجود در مشبّه به او انتقال یابد. حال به بخشی از آن ویژگی‌ها اشاره می‌نمائیم.

۱٫ همانطوری که لباس مقداری از پستی‌ها و بلندی‌های بدن را می‌پوشاند و به آن ساتر گفته می‌شود لازم است زن و شوهر بر معایب دیگر پوشش نهند که در این صورت زیبائی‌ها جلوه می‌کند و آبروی یکدیگر را حفظ می‌نمایند.

۲٫ رابطه انسان با لباس خویش تنگاتنگ و مماس است و بیگانه در آن راه نمی‌یابد همانطور لازم است زن و شوهر طوری به یکدیگر نزدیک باشند که بیگانگان هرگز تصور نزدیک شدن را نکنند.

۳٫ لباس‌ها در فصول مختلف گرما و سرما متفاوت است و چه بسا اوضاع و احوال گوناگون منطقه سبب شود گاهی لباس تیره و گاهی لباس روشن بپوشد تا بدن انسان بهره لازم را ببرد. حال انعطاف‌پذیری زن و شوهر باید طوری باشد که در حالات گوناگون همانند فقر، غنا، شادی، حزن و گرفتاری‌های مختلف یکدیگر را درک کنند و به همان تناسب رفتار خویش را نسبت به یکدیگر تغییر دهند.

۴٫ لباس هر کسی در محل کار و جائی که با دیگران سر کار دارد با آنچه در داخل منزل می‌پوشد متفاوت است پس رفتار مرد و زن با یکدیگر با برخورد آنها با دیگر افراد در خارج و یا داخل منزل باید متفاوت باشد. بسیاری از هیبت‌ها و قیافه‌ها برای بیرون خوب است اما داخل منزل باید با بی‌آلایشی کامل و تواضع لازم برخوردار نمایند.

۵٫ لباس بدن آدمی را از آفات و آلودگی‌ها حفظ می‌کند، زن و شوهر نسبت به یکدیگر باید همین گونه باشند و در جای خود به کانون خانوادگی گرما و لذت و شیرینی ببخشند و اسرار یکدیگر را در برابر بیگانگان برملا ننمایند.

۶٫ تعبیر قرآن به گونه‌ای است که همان وظائفی را که زن نسبت به شوهر خویش دارد همانند آن را نیز مرد بر عهده دارد و لازم است مراعات کند.

۷٫ لباس را هر انسانی برای خویش انتخاب می‌کند پس زن در انتخاب شوهر و شوهر در انتخاب همسر آزاد است و ازدواج‌های اجباری و قبیله‌ای که به صورت معامله انجام می‌گیرد هرگز اسلام آن را نمی‌پسندد بلکه دو طرف باید یکدیگر را بپسندند زیرا هر دو برای هم لباس خواهند بود.

۸٫ اشخاص در انتخاب لباس چیزی را می‌پسندند که از جهت اندازه عرض و طول و رنگ و غیره مناسب با حال آنها باشد، مسلم در اسلام بحث ازدواج با هم کفو همین نکات ارزنده را در بر دارد راستی اگر نگاهی به روایات و احادیث اخلاقی باب نکاح و ازدواج بکنیم در می‌یابیم که جمله؛ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ ؛ چه مفاهیم عمیق و ژرفی را دربردارد.

حال به دو نمونه از حالات زندگی امیر مومنان(ع) و فاطمه (سلام الله علیها) توجه فرمائید:

الف) غمخوار زندگی (رأفت دو طرفه)
قال علی (علیه السلام): فَوَاللهِ ما أغْضَبْتُها وَلا أکْرَهْتُها عَلی أمْرٍ حَتَّی قَبَضَهَا اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ إلَیهِ وَلا أغْضَبَتْنِی وَلا عَصَتْ لِی أمْراً، وَلَقَدْ کُنْتُ أنْظُرُ إلَیها فَتَنْکَشِفَ عَنِّی الهُمُومَ وَ الأحْزانَ ؛ علی(ع) فرمود: به خدا سوگند هیچگاه فاطمه (س) را به خشم نیاوردم و او را بر کاری که میل نداشت وادار نکردم تا زمانی که خداوند او را به نزد خود برد و او نیز هیچگاه مرا به خشم نیاورد و از فرمان من سرپیچی نکرد و هرگاه به او نگاه می‌کردم نگرانی‌ها و غمهایم زدوده می‌شد.(۳۰)

ب) همسر و همراه
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) یَقُولُ: کَانَ عَلِیٌّ (ع) یَسْتَقِی وَ یَحْتَطِبُ وَ کَانَتْ فَاطِمَهُ (ع) تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ وَ تَرْقَعُ؛ امام صادق(ع) فرمود: در اداره امور خانه علی (علیه السلام) آب و هیزم تهیه می‌کرد و فاطمه (علیها السلام) گندم آرد می‌کرد و خمیر می‌نمود و نان می‌پخت و لباس‌های کهنه را وصله می‌زد.(۳۱)

پی‏نوشت‏ها:
۱٫ روم/ ۲۱٫
۲٫ من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۲؛ تحریر الوسیله، امام خمینی(ره)، ج ۲، ص ۲۱۱، کتاب النکاح.
۳٫ تفسیر روض‏الجنان و روح البیان، ج ۱۵، ص ۲۵۰؛ تفسیر اثنی عشری، ج ۱، ص ۲۸۲؛ تفسیر مواهب علیه، کمال‏الدین کاشفی، ج ۳، ص ۴۲۱٫
۴٫ بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۲۰، باب کراهیه‏العزوبه؛ جامع الاخبار، ص ۱، فصل ۵۸، (فی التزویج).
۵٫ نور/ ۳۲٫
۶٫ مکارم الاخلاق، ص ۱۹۷؛ وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۱، باب استحباب حبّ النساء المحللات.
۷٫ امالی، شیخ طوسی، ص ۵۱۸؛ مکارم‏الاخلاق، ص ۱۹۶، باب فی الراغبه فی‏التّزویج؛ عوالی اللآلی، ج ۳، ص ۲۸۹، باب النکاح.
۸٫ مستدرک الوسائل، علامه نوری، ج ۱۴، ص ۱۵۴٫
۹٫ بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۲۰٫
۱۰٫ تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۲۲۳٫
۱۱٫ نساء/ ۳۴٫
۱۲٫ تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۲۲۳٫
۱۳٫ اعراف/ ۱۸۹٫
۱۴٫ فرقان/ ۵۴٫
۱۵٫ تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۳۹۱ به بعد، (با تغییر).
۱۶٫ سوره اعراف، آیه ۱۸۹ .
۱۷٫ مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۱۵۵ .
۱۸٫ مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۱۵۵ .
۱۹٫ بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۱۹ .
۲۰٫ وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۱۷۱، باب: استحباب الاحسان الی المرأه.
۲۱٫ مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۵۵ .
۲۲٫ سنن النبی (ص)، علامه طباطبائی ـ ره ـ ص ۱۴؛ عیون اخبار الرضا (ع) ج ۱، ص ۳۱۷ .
۲۳٫ فروع کافی، ج ۶، ص ۴۸۰، ح ۳ .
۲۴٫ سوره یس، آیه ۳۶ .
۲۵٫ سوره نبأ، آیه ۸ .
۲۶٫ سوره روم، آیه ۲۱ .
۲۷٫ سوره بقره، آیه ۱۸۷ .
۲۸٫ تفسیر التحریر و التنویر، ابن عاشورا، ج ۲، ص ۱۷۹، ذیل شریفه فوق.
۲۹٫ المیزان، ج ۲، ص ۴۵ ذیل آیه شریفه ۱۸۷ بقره.
۳۰٫ کشف الغمه، ج ۱، ص ۳۶۳ .
۳۱٫ روضه کافی، ج ۸، ص ۱۶۵٫

الوحده فی سیره الرسول الأعظم ( صلی الله علیه و آله وسلم )

9 فوریه 2008

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الواحد الأحد الفرد الصمد الّذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً أحد، الصلاه و السلام علی رسوله المنتجب، المحبوب المحمود و الحبل الممدود الّذی أمر الله – عزّ و جلّ – الأمّه بالاعتصام به ،‌لاستخلاصهم عن الظلمه و الأزمات الطاحنه و المتاعب الشدیده ، و حذّرهم عن التفرّد و التفرّق لکی لایحکم علیهم الطواغیت و الملحدون و شرار الناس و لایسرقوا ثرواتهم المعنویه و المادیه.

و الصلاه و السلام علی خلفاءه الصالحین و أوصیائه المرضیین الّذین أذهب الله عنهم الرجس أهل البیت و یطهّرهم تطهیراً لا سیّما الإمام المنتظر – عج – الّذی سیضع الله یده علی رؤوس العباد ؛ یجمع به الکلم و یملّک به خزائن الأرض و یملأ الأرض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً.

التمهید
امّا بعد: الوحده هی جوهره ثمینه و قضیه هامّه و استراتیجیه و لها اهداف قیّمه حیث سعی الرسول الأعظم – ص – و منذ ثلاث و عشرین عاماً فی سبیل تکوینها و تعمیقها بین الناس فی کلّ مکان و هذه هی وحده فکریّه عقائدیه و ثقافیه ؛ و ذلک خلال بعثته الإلهیه فی مکه المکرّمه و المدینه المنوّره و قد نظّم – ص- مختلف شؤون الحیاه الاجتماعیه و الاقتصادیه و السیاسیه علی هذا المنهج القیّم.

و سنسلّط الضوء هنا حول کیفیه نشوء الوحده الإسلامیه فی عصر النبوّه و الخطوات الّتی قام بها الرسول الأعظم – ص- فی حرکته الرسالیّه لتشدید صرح هذه الوحده.

قال الله – عز و جل- فی القرآن الکریم:
« کان الناس أمه واحده فبعث الله النبیین مبشّرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه من الحقّ بإذنه و الله یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم.»(۱)

الوحده الاسلامیه و مسأله التوحید
الحجر الاساس للدعوه المحمدیه هو الوحده بین الأمه و بین الشعوب العالمیه حیث انّ النبی – صلی الله علیه و آله و سلم – منبعث من الله الواحد الذی یتمحور حوله کل شئ و إنّه – ص – دعا الناس إلی الطاعه و الانقیاد أمام ربّ العالمین کما نزّل علیه الایه الکریمه التالیه فی مکه المکرمه:

«قل یا ایها الناس إنّی رسول الله إلیکم جمیعا الذی له ملک السماوات و الارض لا اله إلّا هو یحیی و یمیت فآمنوا بالله و رسوله النبی الأمی الذی یؤمن بالله و بکلماته و اتبعوه لعلکم تهتدون.»(۲)

المخاطب فی الآیه جمیع الناس علی وجه الارض من الأحمرو الأسود و الأبیض و … و التفاتهم إلی خالقهم الوحید الذی بیده حیاه الأشیاء و مماتها ، ثمّ ان الله – عزوجل – یطلب منهم الالتزام و الاعتقاد بما صدّق الرسول و اتباع کلمته . فتدعوا لناس من الجنسیات المختلفه إلی ترک العصبیّه و العنصریه الفاسده الّتی انهمکت و انغمرت إلی تخیلات واهیه فأهلکت أسره العرب حینما ظلّت علیهم الحروب الداخلیه بین القبائل و بین الآحاد منهم سنوات عدیده ظل العار.

القرآن الکریم
نزول الآیات الکریمه فی بدایه الرساله فی أم القری و استمرارها فی المدینه خلال ۲۳ سنه، تحکی عن تنظیم و تشکیل مجتمع واحد من الناس باسم «أمّه واحده» علی الأرض من الأجیال المتقدمه و المتأخره و أراد أن یعطی زمام هذه الأمّه الی رب العالمین و خالق الکونین الّذی بیده ملکوت کلّ شیء و له سلطنه کامله تشمل حیاه الموجودات و مماتها و حرکاتها و سکونها من البدایه إلی النهایه، و حیث تقاد هذه الأمّه بالقوانین الصادره من المبدأ الاعلی تنتهی حرکتهم الی الکمال المطلق و هو الوصول الی الله – عز وجل- و السعاده الأبدیه. هذا من جهه و من جهه أخری أن القرآن الکریم یکرم و یؤیّد ما صدر من الأنبیاء ‌و الرسل الالهیه و یذکرها بالبر و الإکرام و اراد أن یجتمع تحت لواء واحد و کلمه واحده و هی التوحید و العبودیه أمام ربّ العالمین و خالقهم و رازقهم و مبدئهم و معیدهم ….

فعلی هذا یقول الله – عز و جل- فی کتابه العزیز:
« إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»(۳)

و ایضاً یقول – عزّ من قائل- فی آیه أخری:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (*) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَْرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(۴)

فعلی هذا للقرآن دور خاص و ممیّز لتنظیم «الوحده بین الامم» و تطهیرهم عن العنصریه الفاسده الّتی تنتهی الی فوارق موهنه و استثمار الطوائف و الاختلاف فی اللون و الجنس و الحدود الجغرافیه و فی التالی اختلاف فی العیش من بلد الی بلد آخر کما نری هذه الهتافات من الرأسمالیه و الاشتراکیه فی الغرب و الشرق…

قال الله – عز و جل- :
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»(۵)
هذه نموذج من دعوه القرآن لتوحید الکلمه و الاتّحاد.

الکعبه و الحجر الأسود رمز الوحده
بذل النبی (ص) جهده وافراًً بین قبائل العرب أن یوقع الوحده بینهم و بین أمم أخر بدل الهتافات القومیه و العنصریه بعد ما انهمکت فی فکره العرب الجاهلی و تجلت فی أعمالهم الیومیه کما ذکرها المورخون فنأتی هنا بنموذج منه؛

هدمت الکعبه قبل الهجره النبویه بثمانیه عشر عام أی خمس سنوات قبل البعثه . فقبائل من قریش جمعت الحجاره لبناءها ، کل قبیله تجمع علی حالها فبنوها حتی بلغ البنیان موضع الرکن الحجر الأسود فاختصموا فیه ، فکل قبیله ترید أن ترفعه إلی موضع الرکن دون أخری قتشاجروا فتصارخوا حتّی تحالفوا و أعدوا للقتال و الحرب فقرّبت بنو عبد الدار جفنهً مملوءه دماً ثم تعاقدوهم و بنوعدی بن کعب ابن لُؤَی علی الموت و أدخلوا اُیادیهم فی ذلک الدم(۶)

فمکثت قریش علی ذلک أربع لیال او خمساً فاجتمعوا و تشاوروا و تناصغوا حتی اقترح لهم ابو اٌمیّه ( حذیفه بن مغیره المخزومی و کان حینذاک أسن قریش کلها) و قال یا معشر قریش . اجعلوا بینکم فیما تختلفون فیه أوّل من یدخل من باب هذا المسجد یقضی بینکم فیه ، فقبلوا هؤلاء ، فکان أوّل داخل علیهم محمد بن عبدالله –ص- فلّما رأوه قالوا : هذا الأمین رضینا به هذا محمّد [ص] فلما وصل إلیهم و أخبروه الخبر قال رسول الله (ص) هلّم إلیّ ثوبا فأتی به فأخذ الرکن و وضعه فی الثوب بیده ثم قال (ص) : لتاْخذ کل قبیله بناحیه من الثوب ثم ارفعوه جمیعاً ، ففعلوا ذلک حتی بلغوا به موضع الحجر فوضعه – ص- فی مکانه بیده الشریفه(۷) فحلّت المعضله التی نشأت من الکبر و الغرور و الأنانیه و حبّ النفس(۸) – بواسطه منادی التوحید و منادی توحید الکلمه و هو محمّد رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم-

أشار إلی قصه التحکیم هبیره بن أبی وهب المخزومی حینما أنشد :
تشاجرت الأحیاء فی فضل خطّه              جرت بینهم بالنحس من بعد أسعد
تلاقوا بها بالبغض بعد مودّه                       و أوقد ناراً بینهم شر موقد
فلمّا رأینا الأمر قد جدّ جده                         و لم یبق شئ غیر سل المهند
رضینا و قلنا العدل أوّل طالع                      یجیئ من البطحاء من غیر موعد
ففاجأنا هذا الامین محمّد                          فقلنا رضینا بالأمین محمّد(۹)

فأساس الإسلام و الکعبه و الحجر و المشاعر الالهیه کلها کلمتان : کلمه التوحید و توحید الکلمه فإنّ النبی – ص- ترکزت رسالته علی هاتین الکلمتین قبل البعثه و بعدها و قبل الهجره و بعدها. و من ثَمَّ أن القرآن یخاطب الناس باُمّه واحده و یدعوهم إلی ربّ واحد و هو ربّ العالمین ، قال الله –عز و جل – :

«و إنّ هذه أمتکم أمّه واحده و أنا ربکم فاتّقون»(۱۰)
فالنبی – ص- تابع رسالته الکریمه قبل الهجره و بعدها من دون یأس و تعب و هو منادی الوحده تحت لواء توحید الله – عزوّجل-.

فذهب – ص- یوماً إلی کنده و یوماً إلی بنی حنیفه و یوماً إلی جانب آخر و لم یکن من هؤلاء و لا اولئک سمیع یسمع إلی الحق و یجیب دعوته من دون انزعاج و قلق.

یروی فی ذلک : انّه – ص- أتی بنی عامر بن صعصعه فدعاهم إلی الله و عبادته و اتباعه و عرض علیهم نفسه ، فقال رجل منهم : لو انّی أخذت هذا الفتی من قریش لأکلت به العرب.(۱۱)  ثمّ قال مخاطبا رسول الله – ص- : أرایت أن نحن بایعناک علی أمرک ثم أظهرک الله –تعالی- علی من خالفک أیکون لنا الأمر من بعد؟ قال – ص- : الأمر لله یضعه حیث یشاء. قال الرجل : أفنهدف نحورنا للعرب دونک فإذا أظهر الله کان الأمر لغیرنا فلا حاجه لنا بغیرک فأبی و من معه علیه.

کانت هذه الاجابه و المواجهه من الرجل حاکیه عن العصبیه المفرقه و الأثره القاطعه الّتی کانت فی اعماق ضمائرهم و لکن الرسول – ص- جاء لتدمیر ثقافه الجاهلیه و جمع القلوب و کلمتهم و توحید صفوفهم فقرأ علیهم :
یا أیها الناس انّا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا اِنّ أکرمکم عند الله أتقیکم إنّ الله علیم خبیر.(۱۲)

جاء فی تفسیر الآیه الکریمه عن ابن عمر أنّ رسول الله –ص- خطب بمکه فقال (ص):
یا ایها الناس إنّ الله قد أذهب عنکم عیبه الجاهلیّه و تعاظمها بآبائها فالناس رجلان رجل بَرّ تقیّ کریم علی الله و فاجر شقیّ هیّن علی الله ، و الناس بنو آدم و خلق الله آدم من تراب قال الله –عز و جل- یا ایّها الناس إنا خلقناکم..

و أخرج الطبری فی کتاب النفوس قال.. حدثنا ابی نضره عمّن شهد خطبه رسول الله (ص) بمنی فی وسط أیّام التشریق و هو علی بعیر فقال (ص):
یا ایها الناس ألا إنّ ربّکم واحد و أنّ آباءکم واحد الا لا فضل لعربی علی العجمی و لا عجمی علی عربی و لا لأسود علی أحمر و لا لأحمر علی اسود إلّا بالتقوی.
ألا هل بلّغت ؟ قالوا نعم قال : لیبلغ الشاهد الغائب.(۱۳)

فالنبی – ص- بنی دعوته الهیه إلی إسقاط العنصریه و النعرات القومیه و رفع الحدود المصطنعه الدولیه و غیرها حیث أنها کانت أکبر مانع لعباده الله و طاعته فرادی أو فئه فحاول أن یجمع العرب و العجم و الجنسیات المختلفه تحت رآیه «لا اله الا الله» «محمد رسول الله – ص-» فهذه هی کلمه التوحید الّتی یتفرّع علیها توحید الکلمه و توحید الصفوف .

فالوحده الإسلامیّه متفّرعه علی التوحید و منذ دعا رسول (ص) الناس إلی التوحید دعاهم إلی الوحده فی مکّه المکرّمه فی أی وقت ما و أیّه فرصه حصلت له.

سقوط التمییز العنصری
أجاب دعوه الرسول – ص- رجال و نساء من أجناس مختلفه و بلاد بعیده کما رواه المجاهد قال : أوّل من أظهر الاسلام سبعه : رسول الله – ص- ابوبکر ، خبّاب ، صهیب ، بلال ، عمار ، سمیّه ( أمّ عمّار )(۱۴)

 و ایضاً روی احمد بن حنبل عن عبد الله بن مسعود قال : اوّل من اظهر الاسلام سبعه رسول الله – ص-  خدیجه ،  بلال ،  ابوبکر ، عمار ، سمیّه ( امّ عمّار ) و صهیب.(۱۵)

و کذا رواه احمد بن حنبل سند اخر عن ابن عباس و اضاف فیه : اوّل من أسلم بعد خدیجه علی بن ابی طالب (ع).(۱۶)

و نقل بصوره أخری و هی : اوّل من أظهر الاسلام سبعه : رسول الله –ص- خدیجه ، بلال ،  ابوبکر ، عمار ، سمیّه ( امّ عمّار ) ، صهیب ، مقداد بن الاسود.

فهولاء الرجال کل واحد منهم من بقعه خاصه و بعیده ، جذبه النبی (ص) فنری انّ بلال حبشی و صهیب رومی و خبّاب نبطیٌ و سلمان ایرانی و عمار عربی و ..فترکوا عشیرتهم و قبائلهم و دخلوا فی حصین الاسلام فانهم تمسکوا به فتشرفوا بواسطه الاسلام علی العالمین فأذهب عنهم التمیز العنصری حیث کان هتاف الجاهلیّه قال رسول الله (ص) : کل نبی بعث فی قومه خاصه و بعثت أنا إلی کلّ أحمر و أسود و أنّ بلالاً أوّل ثمار الحبشه و أنّ صهیباً اوّل ثمار الروم.

و قال علی (ع) : السباق خمسه فأنا سابق العرب و سلمان سابق فارس و صهیب سابق الروم و بلال سابق حبش و خبّاب سابق النبط(۱۷). (۱۸)

و هذه النظره توجب الاتفاق و الاتحاد فی کلّ جیل و عصر و مکان، وکلّ من المسلمین و المؤمنین یحسّ الأخوه الالهیه فیما بینهم و یحبّون البعض ، تتجسد هذا الحب الالهی فی تعاملهم و مساهمتهم فی القضایا الاجتماعیه و السیاسیه و الاقتصادیه.

قال رسول الله (ص):
مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم و تعاطفهم، مثل الجسد، اذا اشتکی منه عضو، تداعی له سائر الجسد بالسّهر و الحمی.(۱۹)

کأنّ النبی – ص- دعا المجتمع الاسلامی الی وحده بحیث یسیر المجتمع فی جسد واحد و نهی عن التفرّق فی أیّه صوره و أیّه هیئه لأنّه یشلّ حرکه المجتمع المسلم و یوهن المسلمون و الأحرار فی کل بلد و یضعفهم .

الدعوه إلی الوحده فی بدایه الرساله
إنّ النبی (ص) بدأ بدعوته الالهیه قبل هجرته و عرض نفسه علی القبائل حینما کان المعارضون اکثر من الموافقین و الفرقه قاضیه علیهم فکل قبیله تحاول الغلبه علی الاخری فالأوس و الخزرج یتقاتلون سنوات عدیده فشدت الحرب بینهم بحیث تفرّق جمعهم و تشتت شملهم .

حینذاک جاء ممثّل کل واحد منهم إلی مکه لکی یعقدوا حلفاً و میثاقاً لیعین القریش الاوس و الخزرج فعلم النبی –ص- ذلک فرای أن یستمعوا إلیه بدل أن یعقدوا میثاقاً یزید العداوه و البغضاء بینهم و یورثها و لا یطفئها فدعا کل قبیله إلی الاسلام الموحد لصفوفها و تلا علیهم القرآن الذی کان رحمه للعالمین ، فلقاؤه مع هذه القبائل کانت فی مرحلتین.

۱- بیعه العقبه فی عام الثانی عشر من البعثه – سنتان قبل الهجره- بعد مجیئهم عند النبی – ص- دعاهم الی معرفه الله و عبادته و طاعته و الالتفات إلی المحاسن و الابتعاد عن سوء الأخلاق قال بعضهم لبعض یا قوم تعملون و الله أنه هو النبی الذی توعدکم به الیهود فأجابوه فیما دعا إلیه و صدقوه و قبلوا منه ما عرض علیهم من الاسلام و قیمه العالیه فجاء فی میثاق النبی –ص- ما نقله عباده بن صامت و هو أحد أعضاء الوفد قال :

کنت فیمن حضر بیعه العقبه و قد بایعنا الرسول علی أن لا نشرک بالله شیئاً و لا نسرق و لا نزنی و لا نقتل أولادنا و لا نأتی ببهتان نفتریه بین أیدینا و أرجلنا و لا نعصیه فی معروف.

و کان الوفد مرکب من الأوس و الخزرج ترأسهم سبعه من الخزرج و خمسه من الأوس حسب عددهم و کان الوفد المکوّن اثنی عشر نفراً ثم بعث الرسول معهم مصعب بن عمیر إلی یثرب لیعلم أهلها الاسلام و یقرئهم القرآن الکریم و لم یمض عام حتی أصبحت کل أسره من عرب یثرب تضّم فریقا ممّن دخل الإسلام علی ید مصعب.

ترک النبی – ص- فی هذا المیثاق الدخول فی القتال او مساعده جهه من الجهات المفرّقه بین الأمّه و العرب ، فسمیّت هذه البیعه ببیعه النساء أو بیعه العقبه.. فهذه ما وقعت فی العام الثانی عشر من البعثه الموافق ۶۲۳ میلادی.

۲- بیعه العقبه الثانیه سنه الثالث عشر من البعثه.
قدم وفد من یثرب إلی مکّه عدده ثلاثه و سبعون رجلاً و امرأتان ،هم أقاموا فی العقبه الثانیه حتی قابلهم الرسول ( ص) و معه عمه العباس بن عبد المطلب –کان علی دین قومه – بدأ بالحدیث فقال : یا معشر الخزرج أنّ محمّداً منّا حیث قد علمتم و قد منعناه من قومنا ممن هو علی مثل رأینا فیه فهو فی عزّ من قومه و منعه فی بلده و إنّه قد أبی إلاّ الانحیاز إلیکم و اللحوق بکم فإن کنتم ترون إنّکم وافون له بما دعوتموه إلیه و مانعوه ممن خالقوه فأنتم و ما تحملتم من ذلک ، و ان کنتم ترون أنکم مسلمّوه و خاذلوه بعد الخروج به إلیکم فمن الآن دعوه فإنه فی عزّ و منعه من قومه و بلده.

قال الخزرج : قد سمعنا ما قلت فتکلّم یا رسول الله – ص- فخذ لنفسک و لربّک ما أحببت. قال الرسول – صلی الله علیه و آله و سلم – بعد تلاوه آیات من القرآن و دعوتهم إلی الله و ترغیبهم إلی الاسلام:
«أبایعکم علی أن تمنعونی ممّا تمنعون منه نساءکم و أبناءکم»

قال البراء بن معرور : نعم و الذی بعثک بالحق نبیّا لنمنعک مما نمنع به أزرنا – فبایعنا رسول الله – ص- فنحن و الله أبناء الحروب و أهل الحلقه ورثناها کباراً عن کبار.- ولکن اعترض ابو الهیثم بن الیتهان البراء قائلاً : یا رسول الله انّ بیننا و بین الرجال حبالاً و أنا قاطعوها (یعنی الیهود) فهل عسیت إن نحن فعلنا ذلک ثم أظهرک الله أن ترجع إلی قومک و تدعنا.

فابتسم رسول الله – ص- و قال : بل الدم الدم و الهدم الهدم (یوضّح ابن هشام کلمه الرسول و یقول معناه : الحرمه أی حرمتی حرمتکم و دمی دمکم.)

ثم اتفق الرسول–ص- علی أن یختاروا منهم اثنی عشر نقیباً یمثلون قومهم.

فاختاروا تسعه من الخزرج و ثلاثه من الأوس ، و هم اجتمعوا لبیعه الرسول –ص- حینذاک اکّد العباس مرّه أخری علی المیثاق و البیعه قائلاً : یا معشر الخزرج هل تدرون علامَ تبایعون هذا الرجل؟ قالوا نعم قال : إنکم تبایعونه علی حرب الأحمر و الأسود من الناس فإن کنتم ترون إنکم اذا انهکت مصیبه و أشرافکم قتلا اسلمتموه ،فمن الآن فهو و الله إن فعلتم خزی الأموال و قتل الاشراف فخذوه فهو خیر الدنیا و الآخره . قالوا فإنّا نأخذه علی مصیبه الاموال و قتل الاشراف فمالنا بذلک یا رسول الله إن نحن وفینا بذلک؟

قال (ص) : الجنّه . قالوا ابسط یدک. فبسط یده فبایعوه ثم عادوا نقباء الخزرج و الأوس إلی یثرب و أظهروا ، الاسلام فاسلم بها عدد کثیر من سادات بنی سلمه و أشرافهم.

فعرفت هذه البیعه –بیعه العقبه الثانیه – ببیعه الحرب لأنَّ الرسول –ص- بایعهم علی أن یحاربوا معه الاسود و الأحمر و… وعدهم الجنّه. فنری أنّ البیعه بینهما هی توحید الصفوف تجاه العدو و فبول المواثیق المتفقه بینهم لکی یعملوا کل طرف من الجانبین علی مواثیقهم فی المستقبل فی مدینه یثرب.

بالحقیقه تکوّنت الوحده فی عهد الرسول –ص- فی مرحلتین .

المرحله الاولی : الوحده فی القضایا الفکریّه و العقائدیّه التی تسوق الإنسان إلی ربّه و خالقه و هی سبب تألیف القلوب و تقریب النفوس و تعاضد الناس بعضهم بعضاً بحیث یحوّلهم إلی جسد واحد و ید واحده إذا اشتکی عضو منها تداعی سائر الجسد فإنّ النبی (ص) أوجد هذه الوحده الفکریه و الإیدئولوژیه فی مکه المکرمه منذ ثلاثه عشرعام. و من ثمَّ نری انّ جمیع السور المکیه تدور حول الامور الاعتقادیّه یظهر فیها فساد عقائد المشرکین و ضلال تصوراتهم و قبح عاداتهم و سوء النظام الاجتماعی و الاخلاقی و کانت فی نفس الوقت تحثّ الناس علی عقیده التوحید التّی هی حقّ الله –عزّ و جلّ – علی عباده لما فیها من صحه العباده و التمسک بتعالیم الاسلام التی تدعو إلی مکارم الاخلاق و سّمو المبادئ التّی تمهّد إلی سعاده الدارین.

المرحله الثانیه : الوحده و التضامن فی العمل و الفروع التی تترتب علی الفکر الاسلامی من الجهاد و الدفاع تجاه العدو کما صرح النبی –ص- بها فی بیعه العقبه الثانیه و الالتزام بأمور آخر کالصلاه و الصوم و الزکاه و الحج و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و غیرها من الأمور العبادیّه و الأخلاقیه و السیاسیّه ، التّی یحتاج المجتمع الاسلامی إلیها و یکون قوامه و سلامته بالعمل بها.

أشار النبی – ص- إلی هذه المرحله فی بیعته مع نقباء الخزرج و الأوس قبل هجرته إلی المدینه و المسلمون تنفذوا أمر الرسول –ص- فی المدینه بعد رجوعهم إلیها، فتکونت الوحده الاسلامیّه فی المرحله الثانیه حینما أراد الرسول – ص- أن یهاجر إلی المدینه مع أصحابه.

خطوات الرسول – ص- نحو توحید الصفوف فی المدینه
بعد أن هاجر الرسول – ص- إلی المدینه أصبح فی المدینه طوائف ثلاث هم : المهاجرون الذین جاؤوا من مکه ، و الأنصار من الأوس و الخزرج الذین أسلموا من سکانها الاصلین و أخیراً الیهود . فکان علی الرسول –ص- أن یکوّن من هذه الطوائف المختلفه مجتمعاً سلیماً من المسلمین فی أسره جدیده تحّل محلّ الأوس و الخزرج و بنی عبد مناف و بنی هاشم و غیرهم و هی الأسره الاسلامیه الّتی ینتمی الیها المسلمون من أیّه دار و قبیله کانت ثم بعدها ترتبط هذه الأسره الإسلامیه بغیرها من الجماعات الّتی تعیش معهم بحیث یسود علیهم روح الاسلام و المعنویّه الإلهیه و یحقق لهم الخیر و السلامه و الهدوء للجمیع فی المستقبل القریب و البعید. فعلی هذا سلک الرسول –ص- لتحقیق آماله العظیمه فی المجتمع الاسلامی الکبیر خطوات ثمنیه الّتی تنتهی إلی الوحده الامه الاسلامیّه تجاه الکفر العالمی فسنذکر بعضها.

* الأولی: العنایه بالأمور الفطریه : لا شک فی أن الرسول –ص- حینما بعثه الله برسالته جاء لکی یخرج الناس من الأوهام و الظلمات و الاغلال التی کانت علیهم إلی الامور الحقیقیه و الفطریه الّتی یخضع أمامها العقل السلیم.

و هذه الوحده توجد من خلال الالتزام بالأمور الفکریه العدیده الایجابیّه نحو الالتفات إلی المحسنات العقلیّه التی یُحبّها و یسوق إلیها کل فرد من أفراد المجتمع من دون الانتماءات الحزبیّه و القومیّه و غیرهما ، کالعدل و الصدق و الوفاء و الاحسان بالوالدین و الأخوّه و تحصیل السعاده الأبدیّه و..کذلک الابتعاد عن الأمور السیئه و القبیحه التی یحذّر الانسان نفسه عنها کالکذب و الخیانه والتّعدی والظّلم و الفحشاء و الرذائل الاخلاقیه. فنری معاً بعض الآیات الدالّه علی الأمور السابقه:

أ: إنّ الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون. (النحل/۹۰)

ب: یا أیها الذین آمنوا ادخلوا فی السّلم کافّه و لاتتبعوا خطوات الشیطان إنّه لکم عدو مبین. (البقره/۲۰۸)

ج: یسألونک عن الخمر و المیسر قل فیهما إثم کبیر و منافع للناس و إثمهما أکبر من نفعهما… (البقره/۲۱۹)

د: لاتعبدون إلا الله و بالوالدین احساناً و ذی القربی و الیتامی و المساکین و قولوا للناس حسناً و اقیموا الصلاه و آتو الزکوه … (البقره/۸۳)

هـ: یا أیّها الناس إن کنتم فی ریب من البعث فإنّا خلقناکم من تراب ثمّ من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه مخلّقه و غیر مخلّقه لنبین لکم و نقرّ فی الأرحام ما نشاء إلی أجل مسمّی… (الحج/۵)

بهذه الآیات المکیه و المدنیه صارت الأمه الاسلامیّه أمّه متجانسه فی العقیده متفاهمه عن طریق الدین متحدّه فی أصوله ممّا یجعل هذه الأمه الإسلامیّه أمّه ذات هدف واحد وهو تحقیق العدل و الانصاف و الوصول إلی الکرامات االانسانیه للفرد و المجتمع معاً .

و کانت مظاهر الوحده و التوحید صلاتهم بالجماعه و حجّهم فی الموسم و امساکهم فی شهر رمضان و انفاق الموسر علی المفلس و الفقیر باسم الزکاه و غیرها..و هذه الأمور لاتنبعث إلا من الأسس الفکریه الالهیّه.

* الثانیه: بناء المسجد النبوی : حینما وصل النبی –صلی الله علیه و آله – إلی المدینه بدأ فی بناء مسجده فی المکان الذی نزلت فیه ناقته. و قد اشترک الرسول-ص- فی بنائه مع الاصحاب من الانصار و المهاجرین و حاول بنفسه بینهم ، فکان عمله قدوه للجمیع و رمزاً لتوحید صفوفهم حیث صار المسجد مکاناً لعباده الله و مدرسه للتعلیم و التهذیب، و حینما تمّ بناءه حبّاً لله – عزّ و جل- جعل النبی-ص- مسجده داراً لمشاوره أصحابه معه فی أخصّ شئوونهم و محکمه للقضاء الاسلامی لکی یفصل رسول الله – ص- بینهم فی المخاصمات و المنازعات . و ایضاً جعل المسجد مرکزاً للقیاده العسکریه حیث یعقد فیه الألویه للرؤساء و القیادات.

فبناء المسجد النبوی صار خطوه لتوحید الصفوف و تلفیقهم کاّنه (ص) أراد به جمع کلمه المسلمین و تنظیم الحکم الاسلامی خطوه بعد خطوه کما نری ارسال الرسائل و المعاهدات منه و استقبال الوفود و الرسل من قبل الدول و القبائل فیه فأنزل الله (تعالی) علی رسوله (ص):
« لمسجد أسس علی التقوی من أول یوم أحقّ أن تقوم فیه، فیه رجال یحبّون ان یتطهروا و الله یحبّ المتطهرین. » (۲۰)

فاسطوانات المسجد کاسطوانه الوفود و المحرس و التوبه و .. فی هذا الیوم کانت رمزاً لأهداف الرسول (ص) فی توحید کلمه المسلمین و تجمعهم و اهتمامه علیه.

* الثالثه: المؤاخاه بین المهاجرین و الأنصار : و قد آخی رسول الله (ص) بخمسه أشهر بعد مَقْدَمه إلی المدینه و قیل ثمانیه أشهر بین القبائل و الطوائف علی الحق و المواساه و التوارث(۲۱) -کان عددهم تسعین أو مائه نفراً- فی ثلاث طوائف :

أ: بین مهاجر و مهاجر       ب: بین أنصاری و أنصاری           ج: بین أنصاری و مهاجر

فحلّت هذه المؤاخاه محلّ ما کان یعرف فی الجاهلیه باسم الحلف فتوثقت وحده المسلمین فی المدینه بعد ما کان فیها قبائل مختلفه فأصبحوا قوه کبری تجاه الکفر العالمی فی ذلک الیوم فظهرت ثمار هذه المؤاخاه فی الجهاد فی سبیل الله –کما نری فی غزوه بدر الکبری حیث شارک فیها (۳۱۳) شخصاً من ثوار المسلمین(۲۲) و قیل (۳۲۴) رجلاً فهذه المجموعه مؤلفه من ثلاثه و ثمانین (۸۳)من المهاجرین و واحد و سبعین (۷۱) من الأوس و مأئه و سبعین (۱۷۰)من الخزرج . فغلبوا هؤلاء علی تسعمائه و خمسین (۹۵۰) رجلاً من الأعداء المحاربین .(۲۳)

فالمؤاخاه خطوه أخری للوحده الاسلامیّه فاهتم بها رسول الله –ص- فی کل آنٍ من الآنات و لم یغفل منها فی الغزوات و السریّات و غیرهما حیث کانت الوحده أساساً للحرکات البنائیه للمجتمع الاسلامی الملیونی و الملیاردی فی المستقبل

* الرابعه: المعاهده بین المسلمین و غیر المسلمین : جعل النبی-صلی الله علیه و آله-توحید الله أساساً قویماً و محوراً ثابتاً لتجمع أتباع الأدیان السماویه المختلفه فدعا هم علی ذلک الاساس کما جاء فی قول الله – عزّ و جل- :

« یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم ألّا نعبد إلّا الله و لانشرک به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله.»(۲۴)

و ایضاً قال عز من قائل :
« و من یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی لا انفصام لها»(۲۵) فالتوحید حبل ممدود یمکن أن یتمسّک به کل فرد عاش تحت رایه لا اله إلا الله و آمن بموسی و عیسی- علیهما السلام- أو أحد أنبیاء الله. ففی ضوء هذه الآیات الکریمه المتقدمه عقد الرسول – صلی الله علیه و آله-اوّل معاهده بین المسلمین و الیهود فی المدینه فمّد ید المودّه و الأخوه إلیهم و یتّفق معهم علی التضامن و التعاون حتی تکون المدینه کلّها صفّاً واحداً و لایطمع فی المدینه طامع و لاینال منها عدو.

 انعقدت هذه المعاهده بإسم (الصحیفه) فی السنه الأولی من الهجره قبل وقعه بدر الکبری. و نذکر هنا هذه المعاهده حیث تناولت بنوداً هامّه من التوحید و وحده الکلمه و الالتفات إلی الجهات المشترکه بین المسلمین و غیرهم من أهل الکتاب و هذا هو نصّ الصحیفه التی کتبها رسول الله – ص- :

«معاهده نبویه لتوحید المهاجرین و الأنصار و یهود یثرب»
بسم الله الرحمن الرحیم
۱- هذا الکتاب من محمّد النبی بین المؤمنین و المسلمین من قریش و یثرب، و من تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم.

۲- انّهم أمه واحده من دون الناس.

۳- المهاجرون من قریش علی ربعتهم(۲۶) یتعاقلون(۲۷) بینهم و هم یفدون عاینهم(۲۸) بالمعروف و القسط بین المؤمنین.

۴- و بنو عوف علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم(۲۹) الأولی ،و کّل طائفه تفدی عاینها بالمعروف و القسط بین المؤمنین.

۵- و بنو ساعده علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الأولی، کلّ طائفهٍ منهم تفدی عاینها بالمعروف و القسط بین المؤمنین.

۶- و بنو الحارث علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الأولی ،و کلّ طائفه تفدی عاینها بالمعروف و القسط بین المؤمنین.

۷- و بنو جُشَم علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الأولی و کل طائفه منهم تفدی عاینها بالمعروف و القسط بین المؤمنین.

۸- و بنو النجّار علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الأولی و کل طائفه منهم تفدی، عاینها بالمعروف و القسط بین المؤمنین.

۹- و بنو عمرو بن عوف علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الأولی و کلّ طائفه تفدی عاینها بالمعروف و القسط بین المؤمنین.

۱۰- و بنو النبیت علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الأولی و کلّ طائفه عاینها بالمعروف و القسط بین المؤمنین .

۱۱- و بنو الأوس علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الأولی و کلّ طائفه منهم تفدی عاینها بالمعروف و القسط بین المؤمنین.

۱۲- و أنّ المؤمنین لایترکون مفرحاً (۳۰) بینهم أن یعطوه بالمعروف فی فداء أو عقل (۳۱)

۱۳- و أن لایحالف مؤمن مولی مؤمن دونه.

۱۴- و أنّ المؤمنین المتقین علی من بغی منهم أو ابتغی دسیعه(۳۲) ظلم أو إثم أو عدوان أو فساد بین المؤمنین، و أنّ أیدیهم علیه جمیعاً و لو کان ولد أحدهم.

۱۵- و لایقتل مؤمن مؤمناً فی کافر و لاینصر کافراً علی مؤمن.

۱۶- و أنّ ذمه الله واحده یجیر علیهم أدناهم و أنّ المؤمنین بعضهم موالی بعض دون الناس .

۱۷- و أنّه من تبعنا من یهود فانّ له النصر و الأسوه غیر مظلومین و لامتناصر علیهم

۱۸- و أنّ سلم المؤمنین واحده لایسالم مؤمن دون مؤمن فی قتال فی سبیل الله إلّا علی سواء و عدل بینهم .

۱۹- و أنّ کلّ غازیه غزت معنا یعقب بعضها بعضاً.

۲۰- و أنّ المؤمنین یبئ(۳۳) بعضهم علی بعض بما نال دمائهم فی سبیل الله.

۲۱- و أنّ المومنین المتقین علی أحسن هدی و أقومه.

۲۲- و أنّه لایجیر مشرک مالاً لقریش و لانفساً ، و لایحول دونه علی مؤمن

۲۳- و أنّه من اعتبط(۳۴) مؤمناً قتلا عن بینه فإنّه قود(۳۵) به إلا أن یرضی ولیَّ المقتول و أنّ المؤمنین علیه کافّه و لایحلّ لهم إلا قیام علیه.

۲۴- و أنّه لایحلّ لمؤمن أقرّ بما فی هذه الصحیفه و آمن بالله و الیوم الآخر أن ینصر محدثاً و لایؤدیه ، و أنّه من نصره أو آواه فإن علیه لعنه الله و غضبه یوم القیامه و لایؤخذ منه صرف(۳۶) و لاعدل(۳۷).

۲۵- و أنّکم مهما اختلفتم فیه من شئٍ فأنّ مردّه إلی الله و إلی محمد-صلی الله علیه و آله-.

۲۶- و أنّ الیهود ینفقون مع المؤمنین ماداموا محاربین.

۲۷- و أنّ یهود بنی عوف أمّه مع المؤمنین للیهود دینهم و للمسلمین دینهم ، موالیهم و أنفسهم إلا من ظلم و أثم فإنّه لایوتغ(۳۸) إلّا نفسه و أهل بیته.

۲۸- و أنّ لیهود بنی نجّار مثل ما لیهود بنی عوف.

۲۹- و أنّ لیهود بنی الحارث مثل ما لیهود بنی عوف. 

۳۰- و أنّ لیهود بنی ساعده مثل ما لیهود بنی عوف.

۳۱- و أنّ لیهود بنی جشم مثل ما لیهود بنی عوف.

۳۲- و أنّ لیهود بنی الأوس مثل ما لیهود بنی عوف.

۳۳- و أنّ لیهود بنی ثعلبه مثل ما لیهود بنی عوف إلا من ظلم و أثم فإنه لایوتغ إلّا نفسه و أهل بیته.

۳۴- و أنّ جفّه بطنٍ منْ ثلعبه کأنفسهم .

۳۵- و انّ لبنی الشطیبه مثل ما لیهود بنی عوف.

۳۶- و أنّ البرّ دون الاثم.

۳۷- و أنّ موالی ثعلبه کأنفسهم.

۳۸- و أنّ بطانه(۳۹) یهود کانفسهم.

۳۹- و أنّه لایخرج منهم أحد إلّا بإذن محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم).

۴۰- و أنّه لا ینحجز علی ثأر جرح.

۴۱- و أنّه من فتک فبنفسه فتک و أهل بیته إلّا من ظلم.

۴۲- و أنّ الله علی أبرّ هذا.

۴۳- و أنّ علی الیهود نفقتهم ،و علی المسلمین نفقتهم

۴۴- و انّ بینهم النصر علی من حارب أهل هذه الصحیفه

۴۵- و أنّ بینهم النصح و النصیحه و البر دون الاثم .

۴۶- و انّه لم یأثم امرؤ بحلیفه و إنّ النصر للمظلوم.

۴۷- و أنّ یثرب حرام جوفها(۴۰) لأهل هذه الصحیفه.

۴۸- و أنّ الجار کالنفس غیر مضار و لاآثم.

۴۹- و أنّه لاتجار حرمه إلّا بإذن أهلها.

۵۰- و أنّه ما کان بین أهل هذه الصحیفه من حدیث أو اشتجار یخاف فساده فإنّ مردّه إلی الله – عزّ و جلّ- و إلی محمد رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] و أنّ الله علی أتقی ما فی هذه الصحیفه وأبرّه.

۵۱- و أنه لاتجار قریش و لامن نصرها.

۵۲- و أنّ بینهم النصر علی من دهم(۴۱) یثرب.

۵۳- و إذا دعوا إلی صلح یصالحونه و یلبسونه(۴۲) فإنهم یصالحونه و یلبسونه و أنهم إذا دعوا إلی مثل ذلک فإنه لهم علی المؤمنین إلا من حارب فی الدین.

۵۴- علی کلّ أناس حصّتهم من جانبهم الذی قِبلهم .

۵۵- و أنّ یهود الأوس موالیهم و أنفسهم علی مثل ما لأهل هذه الصحیفه مع البر المحض من أهل هذه الصحیفه ، و أنّ البرّ دون الاثم لایکسب کاسب إلا علی نفسه و أنّ الله علی أصدق ما فی هذه الصحیفه و أبرّه.

۵۶- و أنّه لایحول هذا الکتاب دون ظالم و آثم

۵۷- و أنّه مَن خرج آمنٌ و من قعد آمن بالمدینه إلّا من ظلم و أثم

۵۸- و أنّ الله جار لمن بَرّ و اتّقی و محمّد رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] (۴۳)

فهذه الصحیفه بمثابه أوّل دستور اسلامی فی المدینه قرر فیها أنّ المؤمنین و المسلمین و الموّحدین علی اختلاف شعوبهم و قبائلهم أمه واحده و أنّ کلمه الاسلام حلت محلّ الرابطه القبیلیّه و العصبیّه مع الالتفات إلی بعض التعالیم الایجابیه الّتی لاتتعارض مع الدین الحنیف و انّ الدوله الاسلامیّه هی مسئووله عن مواطینها کافّه .

فإنّ رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم – کان ینظر إلی المستقبل القریب و البعید فیرکز فی الصحیفه علی توحید کلمه الشعوب فی المدینه و من ینظم إلیها و علی الأسس الفکریّه العقائدیّه التی تکونت من الایمان بالله و رسوله –ص- و بالتالی أنّ المحور فی کلّ القضایا الخلافیّه و غیرها هو النبی الکریم محمّد رسول الله(ص) کما قال –عز و جل- : « یا ایّها الذین امنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الامر منکم فإن تنازعتم فی شئ فردّوه إلی الله و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و أحسن تأویلا.»(۴۴)

و اکدّ – ص- علی حرمه المدینه و میّز لها حدوداً و سماها الحرم الثانی بعد مکه المکرمه فقرّر فیها حریّه العباده لغیر المسلمین و فتح الطریق للراغبین فی الاسلام.

فمثل المعاهده المتقدمه توجد معاهدات أخر کمعاهده نصاری نجران و غیرها و فیها مواقف جمیله لتنظیم أمه واحده و توسعها علی کره الارض فی المستقبل البعید و نحن نکتفی هنا علی ما قدمناها.

* الخامسه: إبرام المعاهدات و إرسال السفراء إلی البلاد : نجد فی التاریخ أنّ النبی –صلی الله علیه و آله – عقد معاهدات مع الجماعات الّتی کانت محاربه لها أو الّتی اختارت طریق السلم إزاء دعوتها فبعث النبی – ص- سفراءه مع الرسائل إلی الملوک و رؤساء الدول المجاوره للحجاز یدعوهم إلی الإسلام لکن یرتغبوا فی الاسلام و لم یطلب منهم الخضوع و التذلل ،کما نری :أن الرسول –ص- بعث دحیه بن حلیفه الکلبی إلی هِرقل قیصر الروم و بعث عمروبن أمیّه الضمری إلی نجاشی الحبشه و هکذا أرسل عبد الله بن حذافه السهمی إلی کسری فارس(۴۵) و أرسل اشخاصاً إلی الآخرین و کان لها أثراً ایجابیاً و نکتفی هنا بنموذج من الرسائل و هو رساله إلی قیصر ملک الروم ،جاء فیها:

بسم الله الرحمن الرحیم من محمّد رسول الله إلی هِرقَل عظیم الروم،
سلام علی من اتبع الهدی ، امّا بعد فإنی أدعوک بدعایه الإسلام، أسلم تسلم یؤتک الله أجرک مرتّین فإن علیک  إثم الأریسیّین ،
« و یا اهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم أن لا نعبد إلا الله و لانشرک به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله، فإن تولّوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون.»

و ردّ علیه هرقل بعد قبول کتاب رسول الله-ص- قائلاً:

إلی أحمد رسول الله الّذی بَشَّرَ به عیسی [علیه السلام] من قیصر ملک الروم إنّه جاءنی کتابک مع رسولک و إنّی أشهد أنک رسول الله –ص- نجدک عندنا فی الإنجیل بشّرنا بک عیسی بن مریم و إنی دعوت الروم إلی أن یؤمنوا بک فأبوا و لو اُطاعونی لکان خیراً لهم و لَوَدَدتُ إنّی عندک فأخدمک و أغسّل قدمیک.(۴۶)

فهذه هی خطوه کریمه أخری التی صدرت عن النبی –ص- لتوسیع وحده الکلمه و کلمه التوحید، فالدعوه إلی التوحید و إلی النبوه دعوه إلی توحید الصفوف و إحیاء روح الاسلام فی أمّه واحده تنال بقاع الأرض کلّها، فهذه المنهجیه اثّرت علی نفوس الناس و أوقعت الاسلام فی أعماق ضمائرهم بحیث آمن به جیلاً بعد جیل فتشمل هذا الیوم أکثر من ربع المسکونی العالم، فالرسول – ص- هو الذی بدأ بایجاد الوحده و توحید الصفوف بین الأشخاص و الوحدات و رکّز علیها و اعتقد أنّ الوحده فی الأمّه هی رمز الانتصار و رمز النجاح و السعاده و من ثمّ حرض المسلمین علیها فأنزل الله –تبارک و تعالی – علی رسوله فی المدینه(۴۷) الآیه الکریمه:

« و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفّرقوا و اذکروا نعمه الله علیکم إذ کنتم أعداءاً فألّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخواناً و کنتم علی شفاحُفره من النار فأنقذکم منها کذلک یبیّن الله لکم آیاته لعلکم تهتدون.»(۴۸)

الآیه المتقدمه صارت هتافاً و تذکاراً للطوائف و القبائل الموجوده فی المدینه المنوره من الأوس و الخزرج و غیرهما حیث أنّ الحروب تطاولت بینهم مائه و عشرین سنه و لکن الله-عز و جل-أذهب عنهم الخلاف و النزاع فزالت تلک الأحقاد ببرکه الاسلام و نبیه المکرم-ص-(۴۹) و حینما أراد المشرکون و الکفار إعاده تلک الخلافات و البغضاء و الشحناء لتحصیل أهداف الخبیثه فنزلت الکریمه المتقدمه.

و ذکر بعض المفسرین أنّ «الحبل» فی الآیه الکریمه هو «القرآن الکریم» و هو حبل الله الممدود من السماء الی الأرض.(۵۰)

و ذکر الآخرون ان الحبل هو التوحید و الولایه و کلّها تهدی الی الأمام و ذلک قول الله – عز و جل – إنّ هذا القرآن یهدی للّتی هی أقوم.

قال الفیض الکاشانی (ره):
مآل الکلّ واحد یفسره قول النبی (ص) حبلین ممدودین طرف منهما بید الله و طرف بأیدکم و انّهما لن یفترقا جمیعاً مجتمعین علیه، – و لاتفرقوا – و لا تتفرّقوا عن الحق بایقاع الاختلاف بینکم.(۵۱)

مظاهر الوحده الاسلامیه فی عهد الرسول (ص)
و فی النهایه نشیر إلی مظاهر الوحده الاسلامیّه فی عصر الرسول (ص) الّذی اکّد علیه و رغّب علی المشارکه فیه نحو صلاه الجماعه التی تقام فی کل یوم خمس مرّات والجمعه فی کل اسبوع مرّه واحده مع القاء الخطبتین المعنوییتین الحیویین و صلاه عیدالفطر فی کل سنه ( بعد دفع زکاه الفطره إلی الفقراء ) التی تحکی عن طهاره المجتمع اخلاقیّاً و سیاسیّاً و اقتصادیّاً و إتیان الحج فی الموسم فی کل سنه مع حجاج بیت الله الحرام حیث یشارک فیها المسلمون من الاجناس المختلفه من أقطار العالم و هم ضیوف الرحمان جمیاً و یتجاوز عددهم فی هذا الیوم إلی ملیونین فأکثر و ایضاً تنظیم فئات جهادیه و دفاعیّه تجاه أعداء الإسلام خصوصاً الیهود العنود

و من ثَمَّ انتصر النبی (ص) و المسلمون علی الیهود فی قلعتهم الحصینه و هی خیبر و للمسلمین انتصارات عظیمه أخری فی مواقف عدیده تتجاوز عددها عن العشرات من الغزوه و السریه التی تحققت فی زمن النبی (ص).

فعلی هذا لکل منها برکات و ثمار عدیده یمکن التحصّل علیها فی ظل الاسلام الذی یوحّد صفوف المسلمین کما نری فی خطبه النبی – ص- فی حجّه الوداع الّتی القاها فی مسجد الخیف بمنی أواخر عمره – ص- ، جاء فی الحدیث التالی:

عن ابی عبدالله الصادق – علیه السلام- قال:

أنّ رسول الله – ص- خطب الناس فی مسجد الخیف فقال:
« نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَهُ لِأَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِیطَهٌ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمُسْلِمُونَ إِخْوَهٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ یَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ، هُم یَدٌ عاب مَن سِواهُم.»(۵۲)

و قال ابوعبدالله (ع):

« مَنْ فَارَقَ جَمَاعَهَ الْمُسْلِمِینَ قِیدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَهَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ.»(۵۳) ؛ أی کأنه خرج عن الاسلام و البرکات الّتی تشمل علیه حیث خرق الحبل المحیط علی المجتمع الاسلامی فی بقاع الأرض و بلادهم.

فالوحده و توحید الصفوف شعار نبیّنا محمّد – صلّی اللّه علیه و آله و سلّم – و الأئمه المعصومین –علیهم السلام- مع صاحب الأدیان الإلاهیه السماویه لاسیّما توحید صفوف المسلمین تجاه العدوّ فی هذا الیوم و ذاک.

  الهوامش:

۱- البقره : ۲۱۳٫
۲- الاعراف : ۱۵۸٫
۳- الأنبیاء، ۹۲٫
۴- البقره، ۲۱ و ۲۲٫
۵- الحجرات، ۱۳٫
۶- فیعرف هؤلاء بـ « لعقه الدم »
۷- السیره النبویه ، ابن هشام ، ج ۱ ، ص ۲۱ ؛ فی الهامش.
۸- هذه الصفات هی نوع من العنصریه الفاسده حیث تجلت و تظهر فی کل شخص حسب حالاته.
۹- السیره النبویه ، ابن هشام ، ج ۱ ، ص ۲۱۰- ۲۰۹ ؛ مروج الذهب ، المسعودی ، ج ۲ ، ص ۲۷۸ ؛ الطبقات الکبری ، ابن سعد ، ج ۱ ، ص ۱۴۶٫
۱۰- المؤمنون : ۵۲٫
۱۱- یظهر أنّ الرجل کان ذافراسه و لکن لم یکن موفقاً.
۱۲- الحجرات : ۱۳٫ نزولها بمکه یوم فتحها : البرهان فی علوم القرآن ، الزرکشی ، ج ۱ ، ص ۲۸۲٫
۱۳- الجامع لأحکام القرآن ، القرطبی ، ج ۱۶ ، ص ۲- ۳۴۱٫
۱۴- أسدالغابه فی معرفه الصحابه ، ابن اثیر ، ج ۲ ، ص ۱۱۴ – رقم الحدیث ۱۴۰۷٫
۱۵- بحارالانوار ، ج ۳۸ ، ص ۲۵۷ – رقم الحدیث ۴۹٫
۱۶- بحارالانوار ، ج ۳۸ ، ص ۲۴۲ – رقم الحدیث ۴۰٫
۱۷- النبط : هم اقوام عاشوا فیما بین النهرین.
۱۸- معجم رجال الحدیث ، ج ۷ ، ص ۴۴ ؛ الخصال، الشیخ الصدوق، ج۱، ص۳۱۲٫
۱۹-  موسوعه نضره النعیم فی مکارم أخلاق الرسول الکریم، ج۲، ص۴۹ ، ح۲۱٫
۲۰- التوبه:۱۰۸٫
۲۱- ثبت التوارث بعد نزول الآیه الکریمه « وأولوالأرحام بعضهم أولی ببعضٍ فی کتاب الله »؛  وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفی ، السمهودی ، ج ۱ ، ص ۲۶۷٫
۲۲- المغازی للواقدی ، ج ۱ ، ص ۱۵۷٫
۲۳- الکامل فی التاریخ ، ابن اثیر ، ج ۲ ، ص ۱۱۸٫
۲۴- آل عمران : ۶۴ .
۲۵- البقره : ۲۵۶٫
۲۶- ربعه : هی الحاله التی کانوا علیها عند ظهور الاسلام.
۲۷- یتعاقلون : یأخذون الدیات لأهل المقتول أی یکونون ما کانوا علیه مِن إعطاء الدیات و أخذها.
۲۸- عاینهم : أسیرهم.
۲۹- معاقلهم : دیاتهم.
۳۰- مفرَح : مثقلاً بالدین کثیرالعیال.
۳۱- فداء أوعقل : دیه
۳۲- دسیعه : أی طلب عطیه او دفعاً علی سبیل الظلم. الدسع بمعنی الدفع و العطیه.
۳۳- یبئ : یکفّ و یمنع.
۳۴- اعتبط : قتل بدون سبب یستدعی ذلک.
۳۵- قود : قصاص فی القتل.
۳۶- صرف : توبه.
۳۷- عدل : فِداء.
۳۸- یوتغ : یهلک.
۳۹- جواسیس و أفراد الخاص من الیهود.
۴۰- المقصود منها حدود یثرب فصارت حرماً.
۴۱- دهم : فجأ أمر عظیم.
۴۲- یلبسونه: یخالطونه و یشترکون فیه.
۴۳- مکاتیب الرسول (ص) ، الشیخ علی الاحمدی المیانجی، ج۳، صص۶-۴۴ ؛ دراسات فی ولایه الفقیه، ج۳، صص۷-۷۴۵٫
۴۴- النساء : ۵۹٫
۴۵- ر ، ک : مکاتیب الرسول ، علی الأحمدی المیانجی.
۴۶- مجموعه الوثائق السیاسیّه فی العهد النبوی و الخلافه الراشده ، الدکتور محمد حمیدالله الحیدرآبادی. ص ۳۵- ۳۷ .
۴۷- البرهان فی علوم القرآن ، الزرکشی ، ج ۱ ، ص ۲۸۱ ؛ یصرح فیه أنّ هذه السوره مدنیّه و هی الثالثه الّتی نزلت فی المدینه.
۴۸- آل عمران : ۱۰۳٫
۴۹- مجمع البیان فی تفسیرالقرآن ، الطبرسی ، ج۴ ، ص ۴۸۳ ؛ التفسیر الکبیر ، الفخر الرازی ، ج ۸ ، ص ۱۶۳ .
۵۰- الدر المنثور، السیوطی ، ج۴، ص۲۸۴٫
۵۱- الصافی ، ج۱، ص۳۶۶٫
۵۲- الأصول من الکافی، محمد یعقوب الکلینی، ج۱، ص۴۰۳، ح۱ ؛ بحارالانوار، المجلسی، ج۲۷، ص۶۷، ح۳٫
۵۳- الاصول من الکافی، ج۱، ص۴۰۴، ح۴٫

أسماء المدینه المنوّره ونعوتها (بخش پایانی)

9 فوریه 2008

میقات حج عربی

۷۵، ۷۶ ـ المَدینَــه، مَدینَــه رسولِ الله (صلى الله علیه وآله) :
     المدینه عَلَمٌ لعدّه مدن، منها: المدینه وهی «یثرب»۱۰۴ وهذه الکلمه «المدینه» مذکوره فی أربعه عشر موضعاً من القرآن الکریم ولم یقصد بها مدینه رسول الله (صلى الله علیه وآله) الاّ فی المواضع الأربعه التالیه:

     أ ـ سوره التوبه، ۱۰۱: (وممّن حولکم من الأعراب منافقون ومِن أهلِ المدینهِ مَرَدوا على النفاقِ لا تعلمُهم نحن نعلمهم …).
     قال الکلبی: نزلت فی جهینه ومزیئه وأشجع وغفّار من أهل المدینه یعنی عبد الله بن أُبیّ، وجد ابن قیس، ومعتب بن بشیر، والجلاس بن سوید وأبی عامر الراهب۱۰۵٫

     ب ـ التوبه، ۱۲۰: (وما کانَ لأهلِ المدینهِ ومَن حولهم من الأعرابِ أن یتخلّفوا عن رسولِ اللهِ ولا یرغبوا بأنفسِهِم عن نفسه …).
     یعنون بـ «المدینه» وأهلها نفس ما مضى فی الآیه الکریمه المتقدمه.

     ج ـ الأحزاب، ۶۰: (لئن لم ینتهِ المنافقون والذین فی قلوبِهم مرضٌ والمُرجفون فی المدینهِ لَنُغرینَّک بهم …).

     د ـ المنافقون، ۸: (یقولون لئن رجعنا إلى المدینه لَیُخرجنّ الأعزّ منها الأذلّ وللهِ العزّهُ ولرسوله وللمؤمنین ولکنّ المنافقین لا یعلمون).

والمدینه فی هاتین الآیتین هی مدینه رسول الله (صلى الله علیه وآله)۱۰۶  کما تدلّ علیها القرائن الموجوده فیهما، وهذا هو أمر بیّن بحیث لم یتعرّض أحد خلافه. انتهى.

     المدینه هی منقوله عن التوراه۱۰۷، وجرى هذا الاسم على لسان رسول الله (صلى الله علیه وآله) حیث قال (صلى الله علیه وآله): «اللهمّ حبّب إلینا المدینه کما حبّبت إلینا مکّه …»۱۰۸٫

     وقال الصادق (علیه السلام): لمّا دخل النبی (صلى الله علیه وآله) المدینه خطّ دورها برجله ثمّ قال: «اللهمّ من باع رباعه فلا تبارک له»۱۰۹٫

     وأنّ النبی (صلى الله علیه وآله) نسب المدینه إلى نفسه عندما قال: «مَن أحدث فی مدینتی هذه حدثاً أو آوى محدثاً فعلیه لعنه الله …»۱۱۰٫

     مضافاً إلى ما تقدم: ربما کان اسم المدینه أقدم زماناً ممّا ذکرنا حیث إنّ أهلها استقبلوا النبی الأعظم فی وصوله منشدین:

طلع البدر علینا من ثنیّات الوداع / وجب الشکر علینا ما دعا لله داع
جئت شرّفت المدینــه / مرحباً یا خیر داع

     فیشهد هذا أنّ المدینه کانت مشهوره لدى العرب. وربما کان النبی (صلى الله علیه وآله) قد سمّاها قبل هجرته۱۱۱٫

۷۷ ـ المَرحُومَــه:
     هی منقوله عن التوراه، لأنّها دار المبعوث رحمهً۱۱۲٫

۷۸ ـ المَرزُوقَــه:
     سمّیت بذلک حیث إنّ الله ـ عزّ وجلّ ـ کثّر حظّ المدینه ورزقهم بما شاء من النعمه، فهی مرزوقه کما ذکرها عمده الأخبار۱۱۳٫

۷۹ ـ المِسْکِینَــه:
     هذا الاسم منقول عن التوراه کما روى ذلک إبراهیم بن أبی یحیى فقال: للمدینه فی التوراه أحد عشر اسماً: المدینه، المحبّه، المحبوبه، طیبه، طابه، المسکینه، جابره، المجبوره، المرحومه، العذراء والقاصمه۱۱۴٫ ووضحّنا أکثر هذه الأسماء حسب التسلسل المعجمی.

     وسمّیت المدینه مِسْکِینَه لأنّها مسکن المساکین وملجأ الخاشعین والخاضعین لله والمتوسّلین برسول الله (صلى الله علیه وآله)وآله الکرام.

     وأنشد هذه الخماسیّه الشیخ أبو عبد الله محمّد التونسی:

یا ربِّ بالمختار یَسِّرْ أَمْرَنا / واغْفِرْ خطایانا وأَذْهِبْ ضُرَّنا
واجْزِل عَطایانا وأَجْمِل سَتْرنا / واجْعَل بطیبه فی حماه مَقَّرَنا
وأَجِبْ سؤالَ نفوسنا ودُعاها
یا ربّ صَلِّ على النبیّ مُحمَّد / والآل والصحب الکرام المُحْتَدِ
القائمین الراکعین السُجَّدِ / أنصار دینک باللسان وبالیَدِ
والمال حُبّاً للرسول وَجاها۱۱۵

۸۰ ـ المسلمه:
     ذکرها صاحب المعجم البلاذری، سمیّت بها لأنّ أهل المدینه انقادوا لله بالطاعه وبادروا إلى نصره نبیّه المصطفى (صلى الله علیه وآله) وإنّها فتحت بالقرآن۱۱۶٫

۸۱ ـ مَضْجَــعُ رسُــول الله (صلى الله علیه وآله) :
     لأنّ رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: «المدینه مُهاجری ومَضْجَعی فی الأرض»۱۱۷والمدینه مضجعه ومرقده حیّاً ومیتاً.

۸۲ ـ المُقَدَّسَــه:
     لتنزّهها عن الشرک، وطهارتها من أرجاس الذنوب والآثام، والمدینه تنفی الذنوب حینما یدخلها المسلم ویزور النبی الکریم۱۱۸(صلى الله علیه وآله). وقال الأستاذ الدکتور الشریف (رحمه الله):

فطوبى لِمَنْ زارَ خَیر الورى / وحَطَّ عن النّفس أوزارها
فاِنَّ السعاده مضمونه / لمن حلّ طَیْبَه أو زارها

۸۳ ـ المَقَـــرّ:
     فهذا کالمَمرِّ من القرار، ذکر فی دعاء رسول الله (صلى الله علیه وآله) کما قال أنس: کان النبی(صلى الله علیه وآله) إذا قدم من سفر إلى المدینه دعا (صلى الله علیه وآله) له وللآخرین فقال: «اللهمّ اجعل لنا بها قراراً ورزقاً حسناً»۱۱۹٫

۸۴ ـ المَکِینَــه:
     لتمکّنها فی المکانه والقدر والمنزله عند الله ـ عزّ وجلّ ـ کما ذکره السمهودی۱۲۰٫

۸۵ ـ المُوَفِّیَــه:
     بتشدید الفاء وتخفیفها; لأنّ التوفیه والإیفاء بمعنى واحد، وقد سمّیت المدینه مُوفیه; لأنها أوفت حقوق القادمین طعاماً وشراباً. وترابها شفاء الأسقام والأمراض; وآبارها أطیب أنهار الدنیا، وأهل المدینه الموفون بالعهد۱۲۱٫

۸۶ ـ النَحْــر:
     بفتح النون وسکون الحاء ـ علم لأرض المدینه وهکذا علم لأرض مکّه. والنحر هو اللّون وجمعه نحار أی من کلّ لون. والنحر أیضاً: السوق الشدید. وقیل لشدّه حَرِّهما۱۲۲٫

۸۷ ـ الهَذْراء:
     ذکره ابن نجّار نقلا عن التوراه ـ والتسمیه به لشده حَرِّها ـ یقال: یوم هاذر: شدید الحرّ أو لکثره میاهها وأنهارها المُصَوِّته عند جریانها.

     ویحتمل أن تکون الدال مهمله من هدر الحمام ویقال: أرض هادره أی کثیره النبات۱۲۳٫

۸۸ ـ یَثْــرِب:
     وهی لغه فی «أثرب» کما قدّمنا وهی اسم للمدینه قبل الإسلام; لأنّ أوّل من سکنها بعد التّفرّق هو: یثرب بن قانیه بن مهلائیل بن إرم بن عبیل بن عوض بن إرم بن سام بن نوح (علیه السلام)۱۲۴٫

     وهذا الاسم مأخوذ من الثَّرْب وهو الفساد أو من التثریب وهو المؤاخذه بالذنب، أو یؤول الاسم إلى من بناها وهو غیر موحّد۱۲۵٫ ومن ذلک لا یحبُّهُ رسول الله (صلى الله علیه وآله) وغیّره فقال (صلى الله علیه وآله): «لا تدعوها یثرب فإنّها طَیْبَه» ـ یعنی المدینه ـ۱۲۶ وقال أبو عبیده: إنَّ مدینه الرسول فی ناحیه من یثرب۱۲۷٫

۸۹، ۹۰ ـ یَنْــدَد، یَنْــدَر (تَنْدَد، تَنْدَر):
     لما رواه زید بن أسلم عن رسول الله (صلى الله علیه وآله): «للمدینه عشره أسماء هی: المَدِینَـه، وطَیْبَــه، وطَابَه، ومِسْکِینَـه، وجبـار، ومجبُــوره، وینـدد، ویثـرب»۱۲۸٫

     قال الفیروز آبادی: یَنْـدَدُ من نَدَدَ، وهی المدینه وأیضاً یقول فی مادّه نَدَرَ: یَنْدَرْ کحَیْدَر وهی من أسماء المدینه المنوّره۱۲۹٫ ونقل فی بعض الکتب أنّهما: تَنْـدَدْ وتَنْـدَرْ۱۳۰٫

     وفی نهایه هذه الأسماء نذکر ما ذکره السیّد المرتضى علم الهدى (رحمه الله): «أنَّ من أسماء المدینه: یثرب، طَیْبَه، طَابَه، الدَّار، المِسْکِینَه، جَایِزَه، الَمحْبُورَه، الَمحَبَّه، الَمحْبُوبَه، العَذْرَاء، المَرْحُومَه، القَاصِمَه، یَنْدَد»۱۳۱٫

     فکلامه یحتوی على اسم آخر غیر ما قدمناه وهو «جَایِزَه».

     هذه هی أسماء المدینه المنوّره الّتی جمعتُها ورتّبتُها وتعرّضتُ لذکر بعض الدقائق واللطائف ـ الموجوده فی الروایات من الشیعه والسّنه ـ فی وجه تسمیتها بها ولا ادّعی الاستقصاء الکامل; لأنّ عظمه المدینه ومَن فیها أکبر من أن یؤدِّی حقّها مثلی.

     الهوامش :
(۱) صحیح البخاری ، ۳: ۶۰ ،باب المدینه تنفی الخبیث ـ صحیح مسلم ، ۲ : ۲ و ۱۰۰۱ ، کتاب الحج ، باب الترغیب فی سکنى المدینه ـ وسائل الشیعه ، ۱۰ : ۲۷۳ ، باب استحباب الإقامه بالمدینه .
(۲) تسمیه الأشیاء مجازاً تحتاج إلى علاقات مناسبه کما ذکر فی علم البیان والعلاقات کثیره منها : تسمیه الشیء باسم جزئه أو سببه أو محلّه و… وأکثر أسماء المدینه أسماء مجازیّه . شرح المختصر ، تفتازانی : ۱۵۶٫
(۳) لسان العرب ، ابن منظور ، ۱ : ۲۳۴٫
(۴) النساء : ۹۷٫
(۵) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۱۰٫
(۶) أبی مسعود ، محمد بن محمد العمادی ، ۲ : ۲۲۳ ـ التفسیر الکبیر ، الفخر الرازی ، ۱۱ : ۱۲٫
(۷) المیزان ، العلامه الطباطبائی ، ۵ : ۵۰٫
(۸) مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ۳ : ۲۹۸٫
(۹) صحیح البخاری ،۳: ۵۴، باب فضل المدینه ، رقم الحدیث ۱۳۰٫
(۱۰) صحیح مسلم ،۲:  ۱۰۰۶ ، باب المدینه تنفی شرارها ـ لسان العرب ، ۱۱ : ۲۳ ، مادّه : أکل .
(۱۱) الحشر : ۹٫
(۱۲) أنوار التنزیل وأسرار التأویل للبیضاوی ، ۲ : ۴۸۱٫
(۱۳) تاریخ المدینه المنوّره ، ابن شبّه ، ۱ : ۱۶۲٫
(۱۴) وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى ، السمهودی ، ۱ : ۱۱٫
(۱۵) أعلام الساجد بأحکام المساجد ، الزرکشی : ۲۵۳٫
(۱۶) صحیح مسلم ،۳: ۱۴۲۳، کتاب الجهاد ، رقم الحدیث ۱۷۹۸٫
(۱۷) لسان العرب ، ۴ : ۴۴ ، مادّه : بَحَرَ .
(۱۸) صحیح مسلم ،۳  ، ح ۱۷۹۸ ، حکاه القاضی أبو علی عن جماهیر رواه مسلم .
(۱۹) مجمع البحرین ، الطریحی ، ۴ : ۲۴۰ ، مادّه : بَلَطَ .
(۲۰) المستدرک على الصحیحین ، الحاکم النیشابوری ، ۳ : ۴۸۳٫
(۲۱) علیّ ولید الکعبه ، محمد علی الأردوبادی : ۵۵٫
(۲۲) قاموس المحیط ، الفیروز آبادی ، ۲ : مادّه : بَلَطَ ـ لسان العرب ، ۷ : ۲۶۴٫
(۲۳) مجمع البحرین، الطریحی ۴ : ۲۴۰ مادّه بَلَطَ .
(۲۴) البلد : ۱ و ۲
(۲۵) الجامع لأحکام القرآن ، القُرطبی ، ۲۰ : ۴۰٫
(۲۶) مجمع البیان ، الطبرسی ، ۱۰ : ۴۹۲ ـ التفسیر الکبیر ، الفخر الرازی ، ۳۱ : ۱۷۹ ـ التبیان ، الشیخ الطوسی ، ۱۰ : ۳۵۰٫
(۲۷) التحریش هو النفاق .
(۲۸) مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ۳ : ۲۹۹٫
(۲۹) الانفال : ۵٫
(۳۰) مجمع البیان ، ۴: ۵۲۰٫
(۳۱) جاء فی الحدیث : روى أبو ذر (رحمه الله) عن النبی (صلى الله علیه وآله) قال فی التین : «لو قلت : إنّ فاکهه نزلت من الجنّه ، لقلت هذه هی ; لأنَّ فاکهه الجنه بلا عجم فکلوها فإنّها تنفع من النقرس» نور الثقلین ، ۵ : ۶۰۷ ـ مجمع البیان ، الطبرسی ، ۱۰ : ۵۱۰٫
(۳۲) التین : ۱ – ۳
(۳۳) وسائل الشیعه ، ۱۰: ۲۸۳، ح ۴ ـ الخصال ، الشیخ الصدوق : ۲۱۲ ـ نور الثقلین ، ۵ : ۶۰۶٫
(۳۴) تاریخ المدینه المنوّره ، ابن شبّه ، ۱ : ۱۶۲٫
(۳۵) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۱۳ ـ تاریخ المدینه المنوره ، ابن شبّه ، ۱ : ۱۶۳٫
(۳۶) سنن أبی داوُد ، کتاب الخراج والإماره ، باب : إخراج الیهود من جزیره العرب ، ح ۳۰۲۹٫
(۳۷) مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ۳ : ۲۹۹٫
(۳۸) وفاء الوفا ، السمهودی : ۱۳٫
(۳۹) مسند أحمد بن حنبل ، ۳ : ۳۵۱٫
(۴۰) فضائل المدینه المنوّره ، الصالحی الشامی : ۱۳۹٫
(۴۱) عمده الأخبار فی مدینه المختار ، أحمد بن عبد الحمید العباسی : ۶۵٫
(۴۲) وسائل الشیعه ، ۱۰: ۲۳۷، ح ۵ ـ صحیح مسلم ، ۲ : ح ۱۳۷۶ ـ صحیح البخاری ، ۳ : ۶۱ ح ۱۴۸٫
(۴۳) فضائل المدینه المنوره ، الصالحی الشامی : ۱۴۰٫
(۴۴) صحیح مسلم ، ۲ : باب فضل المدینه ، ح ۱۳۷۱ ـ وسائل الشیعه ، ۱۰ : باب وجوب احترام مکه والمدینه … ، ح ۱۹۳۹۰ ـ الفروع من الکافی ، ۴ : ۵۶۵ ، ح ۶٫
(۴۵) نفس المصادر الماضیه .
(۴۶) صحیح مسلم ، ۲ : باب فضل المدینه ، ح ۱۳۷۵٫
(۴۷) الفروع من الکافی ، ۴ : ۵۶۴ ، باب تحریم المدینه ، ح ۵٫
(۴۸) الفروع من الکافی ، ۴ : ۵۶۳ ، باب تحریم المدینه ، ح ۱٫
(۴۹) النّحل : ۴۱٫
(۵۰) مجمع البیان ، ۶ : ۳۶۱
(۵۱) التفسیر الکبیر ، ۲۰ : ۳۴٫
(۵۲) الجامع لأحکام القرآن ، ۱۰ : ۷۱٫
(۵۳) صحیح مسلم ،۲: ۱۰۰۸ ، ح ۱۳۸۸٫
(۵۴) الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ۲ : السنه السابعه .
(۵۵) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۲۲٫
(۵۶) مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ۳ : ۲۹۸ ، المصدر نفسه فی الرقم ۳٫
(۵۷) عمده الأخبار ، أحمد بن عبد الحمید العباسی : ۶۹٫
(۵۸) مسند أحمد بن حنبل ، ۳ : ۳۵۱ ، ذکرت الحدیث فی الرقم ۲۶٫
(۵۹) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۱۵٫
(۶۰) المصدر نفسه .
(۶۱) الإصابه فی تمییز الصحابه ، ۱ : ۴۶۴٫
(۶۲) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۱۶٫
(۶۳) المصدر نفسه .
(۶۴) الوفاء ، ابن جوزی ، ۱ : ۳۹۹٫
(۶۵) هو الحافظ أبو بکر محمّد بن یوسف الأزدی الغرناطی الأندلسی المهلبی ، قال ابن ناصر الدین : کان ذا رحله واسعه ودرایه وهو عالم وحافظ للقرآن ، جاور بمکّه أواخر عمره ، وشاع أنّه على مذهب أهل البیت (علیهم السلام) فقُتل غیلهً سنه ۶۶۳ هـ . شذرات الذهب ، ۵ : ۳۱۳٫
(۶۶) جامع الأصول ، ابن الأثیر ، ۹ : ۳۳۴٫
(۶۷) قال رسول الله (صلى الله علیه وآله) : «للمدینه عشره أسماء هی : المدینه ، طیْبَه ، طابه ، …» وسیأتی الحدیث مفصلا .
(۶۸) فضائل المدینه المنوّره ، الصالحی الشامی : ۵۲٫
(۶۹) یونس : ۲۲٫
(۷۰) تفسیر أبی السعود ، محمّد بن محمّد العمادی ، ۷ : یونس ، الآیه ۲۲٫
(۷۱) معجم معالم الحجاز ، عاتق بن غیث البلادی ، ۵ : ۲۴۳٫
(۷۲) لسان العرب ،۱: ۵۵۵  ـ عمده الأخبار : ۷۳ ـ معجم البلدان ، یاقوت الحموی ، ۵ : ۸۳ ; طول المدینه ۲۱ ۶۰ درجه ، وعرضها ۲۰ درجه .
(۷۳) وسائل الشیعه ، ۱۰: ۲۷۳، ح ۵٫
(۷۴) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۱۷٫
(۷۵) صحیح البخاری ،۳: ۵۷ ; باب : لا یدخل الدجال المدینه ـ صحیح مسلم ، ۲ : ۱۰۰۸٫
(۷۶) عمده الأخبار فی مدینه المختار ، أحمد بن عبد الحمید العباسی : ۷۳٫
(۷۷) فضائل المدینه المنوّره ، الصالحی الشامی : ۵۳٫
(۷۸) لسان العرب، ۱۵: ۴۶٫
(۷۹) لسان العرب ،۷: ۱۷۳ ـ عمده الأخبار فی مدینه المختار ، أحمد بن عبد الحمید العباسی : ۷۵٫
(۸۰) المنجد ، ۱ : ماده : غرر وغیره من اللغات ـ عمده الأخبار : ۷۵٫
(۸۱) عمده الأخبار:۷۵٫
(۸۲) عمده الأخبار: ۷۵ ، منقول عن الزبیر بن بکار .
(۸۳) کتاب الجامع ، الموطأ ، ۲ : ۸۸۲ ـ صحیح مسلم ، ۲ : کتاب الحج ، ح ۱۳۸۳٫
(۸۴) صحیح مسلم ،۲: ۱۰۰۸ ، ح ۱۳۸۷٫
(۸۵) مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ۳ : ۲۹۸٫
(۸۶) المنجد ، أقرب الموارد ، وغیرهما من کتب اللغه ، مادّه : قری .
(۸۷) الزخرف : ۳۱٫
(۸۸) مجمع البیان ، الطبرسی ، ۹ : ۴۶٫
(۸۹) مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ۳ : ۲۹۹٫
(۹۰) الوفاء ، ابن جوزی ، ۱ : ۳۹۹٫
(۹۱) وفاء الوفا : السمهودی ، ۱ : ۲۰٫
(۹۲) سنن أبی داود ، ۱۲۳: ۱٫
(۹۳) المؤمنون .۲۹:
(۹۴) سیأتی ذکرها فی الرقم «۸۰».
(۹۵) الروم : ۱۵٫
(۹۶) مجمع البیان ، الطبرسی ، ۷ : ۲۹۸٫
(۹۷) دلائل الإمامه ، أبو جعفر الطبری الإمامی : ۲۸ ، ۲۹٫
(۹۸) مجمع الزوائد ،۳: ۳۰۹ ـ فضائل المدینه ، الجندی ، ح ۱۳٫
(۹۹) مسند أحمد بن حنبل ، ۲ : ۴۸۳٫
(۱۰۰) فضائل المدینه المنوّره ، الصالحی الشامی : ۱۴۲٫
(۱۰۱) عمده الاخبار ، احمد بن عبد الحمید العباسی : ۷۸٫
(۱۰۲) الإسراء:        .۸۰
(۱۰۳) مجمع البیان ، الطبرسی ، ۶ : ۴۳۵٫
(۱۰۴) المنجد ،۲: الأعلام .
(۱۰۵) أسباب النزول ، ابی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری .
(۱۰۶) مجمع البیان ، ۸: ۳۷۱ ـ ۱۰ : ۲۹۵٫
(۱۰۷) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۲۳٫
(۱۰۸) بحار الأنوار ، ۱۸ : ۹ ح ۱۵ باب ۶٫
(۱۰۹) بحار الأنوار ، ۱۹ : ۱۱۹ ح ۴ باب ۷٫
(۱۱۰) مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ۳ : ۳۰۷٫
(۱۱۱) معجم معالم الحجاز ، عاتق بن غیث البلادی ، ۸ : ۷۰٫
(۱۱۲) فضائل المدینه ، الصالحی الشامی : ۵۸٫
(۱۱۳) عمده الأخبار ، أحمد بن عبد الحمید العباسی : ۷۹ ، ۷۴٫
(۱۱۴) عمده الأخبار ، أحمد بن عبد الحمید العباسی : ۷۴ – ۷۹٫
(۱۱۵) وفاءالوفا، السمهودی ۴ : ۱۴۱۹ ذکرت الأبیات غیر خماسیّه ولکن خمّسها أبو عبد الله محمد التونسی .
(۱۱۶) فضائل المدینه المنوّره ، الصالحی الشامی ، : ۵۸ ـ وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۲۴٫
(۱۱۷) مجمع الزوائد ، ۳ : ۳۱۰ ـ الحجج المبیّنه للسیوطی : ۲۵٫
(۱۱۸) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۲۴٫
(۱۱۹) المصدر نفسه .
(۱۲۰) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۵۳٫
(۱۲۱) عمده الأخبار فی مدینه المختار ، أحمد بن عبد الحمید العباسی : ۸۲٫
(۱۲۲) عمده الأخبار فی مدینه المختار ، أحمد بن عبد الحمید العباسی : ۸۱٫
(۱۲۳) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۲۶ ـ فضائل المدینه المنوره ، الصالحی الشامی : ۶۰٫
(۱۲۴) مجمع البحرین ، الطریحی ، ۲ : مادّه : ثرب ـ معجم معالم الحجاز ، عاتق بن غیث البلادی ، ۱۰ : ۱۳٫
(۱۲۵) تاریخ المدینه المنوره ، ابن شبّه ، ۱ : ۱۶۲٫
(۱۲۶) الدرّ المنثور ، ۵ : ۱۸۸ ـ تفسیر أبی السعود ، محمد بن محمد العمادی ، ۷ : ۹۴٫
(۱۲۷) التبیان ، الشیخ الطوسی ، ۸ : ۳۲۳٫
(۱۲۸) تاریخ المدینه المنوره ، ابن شبّه ، ۱ : ۱۶۲٫
(۱۲۹) قاموس المحیط ، الفیروز آبادی ، مادّه : ندد ، ندر .
(۱۳۰) وفاء الوفا ، السمهودی ، ۱ : ۲۷٫
(۱۳۱) مجمع البیان ، الطبرسی ، ۸ : ۳۴۶ .

أسماء المدینه المنوّره ونعوتها (بخش اول)

9 فوریه 2008

میقات حج عربی
     المدینه، وما أدراک ما المدینه؟! منار الإسلام، ورایهُ الإیمان … مأوى الرسول الکریم، ومثواه ومسراهُ إلى الرفیق الأعلى، مختلف الملائکه ومهوى أفئده العارفین والمسلمین، ومنشأ زعامه الصالحین فی مشارق الأرض ومغاربها.

     فیها یرقد الرسولُ (صلى الله علیه وآله)، وابنته الزهراء البتول (علیها السلام)، وأبناؤُه الأئمه الطاهرون؛ أبو محمّد الحسن بن علیّ المجتبى، وأبو الحسن علیّ بن الحسین السّجاد زین العابدین، وأبو جعفر محمّد بن علیّ الباقر، وأبو عبد الله جعفر بن محمّد الصادق (علیهم السلام) إلى جانب کوکبه من أجلّه الصحابه والتابعین وأعیان المدینه.

     وقد دعا رسول الله (صلى الله علیه وآله) لهذا البلد الأمین وأهله فقال: «اللهمّ بارک لنا فی مدینتنا، اللهمّ بارک لنا فی صاعنا … ثمّ قال: والّذی نفسی بیده ! ما من المدینه شِعب ولا نَقب إلاّ علیه ملکان یحرسانه»۱٫

     وللمدینه أسماء عدیده ومتنوّعه، وهذه الأسماء المتظافره تدلّ على عظمه المدینه وشوکتها لأنّها موضوعه لمفاهیم عَمیقه، ومبتنیه على ما ورد حول المدینه من الآیات والأحادیث، وسنذکر بعضها ضمن العناوین التالیه:

     على أننا نکتفی هنا بذکر تسعین اسماً من أسماء المدینه، المنوره۲ ونرتّبها حسب تسلسل حروف المعجم.

۱ ـ أَثْرِب:
     فهی لغه فی «یثرب» حیث تنوب الهمزهُ عن الیاء، وقد ذکر الشعراء ذلک کثیراً۳، وسیأتی تفصیلها فی «یثرب».

۲ ـ أَرضُ الله:
     ذکر بعض المفسّرین من العامّه مثل الثعلبی، ومقاتل ومجاهد فی تفسیر الآیه الکریمه (… ألم تکن أرض الله واسعه فتهاجروا فیها …)۴  أنّ المراد من «أرض الله» المدینه۵٫

     وقال آخرون من الشیعه والسنه: إنّ «أرض الله» مطلق البلاد، سواء کانت المدینه أو غیرها التی تقدرون فیها على إقامه أمور الدین۶، وجاء فی المیزان: وهذا یناسب سعه الأرض، ولولا فرض السعه لکان یقال: فتهاجروا منها۷٫

۳ ـ أَرضُ الهِجْرَه:
     هی بلده، هاجر النبیُّ (صلى الله علیه وآله) وأصحابه من مکّه المکرمه إلیها، وسُمِّی هؤلاء بـ (المهاجرین) والذین احتضنوهم بـ (الأنصار). هذا مضافاً إلى أنّ هذا الاسم ورد فی الحدیث النبویّ کما نقله الطبرانی فی الأوسط حیث قال: قال رسولُ الله (صلى الله علیه وآله): «المدینه قُبّه الإسلام، ودار الإیمان، وأرض الهجره، ومَبْوَأ الحلال والحرام»۸٫  وأیضاً سمّیت المدینه بـ «دار الهجره».

۴، ۵ـ أَکَّالَهُ القُرَى . وأیضاً یعبّر عنها بـ «أَکَّالَهُ البُلْدَان» :
     وجاء فی حدیث عن مالک بن أنس قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): «أُمِرتُ بقریه تأکل القرى»۹  أی: أمرتُ بالهجره إلیها واستیطانها.

     وقد ذکر أهل الحدیث وجهین لهذه الروایه:
     أ ـ کانت المدینه مرکزاً لجیوش الإسلام، وقد نصر الله دینه بأهلها، فمنها فتحت القرى، وغنمت أموالها وسبایاها وأسراها.
     ب ـ کان أکل المدینه وقوتها من القرى المفتتحه، وهذه القرى تُمایر الطعام وتسوق إلیها غنائمها۱۰٫
     فقد غلبت المدینه وأهلها على البلاد والقرى المجاوره والبعیده، بواسطه الإسلام ونصره الله ـ عزّ وجلّ ـ فسمیّت أکّاله البلدان أو أکّاله القرى.

۶ ـ الإیمَان:
     جاء فی تفسیر البیضاوی ذیل الآیه الکریمه (والذین تبوّؤُا الدار والإیمان من قبلهم …)۱۱ سَمّى الله «المدینه» بالإیمان; لأنّ المدینه وأهلها کانوا مظهر الإیمان ومصیره۱۲٫

     ونقل ابن شُبّه حدیثاً عن عبد الله بن جعفر بن أبی طالب، قال: سمّى اللهُ المدینهَ: الدّار والإیمان۱۳٫

۷، ۸ ـ البارَّهَ، البَرَّه:
     هاتان الکلمتان مترادفتان، ویقصد بهما زیاده الخیر والبرکه التی تتناول المدینه وأهلها خصوصاً، ومنها تنتشر إلى سائر البلاد عموماً، وأنّها منبع الفیض والبرکات.

     قال السمهودی: یقال للمدینه: البرَّهْ، إذ هی منبع الأسرار، وإشراق الأنوار، وبها العیشه الهنیئه، والبرکات النبویّه۱۴٫

۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲ ـ البَحْر، البَحْرَه، البَحِیرَه، البُحَیْرَه:
     تطلق هذه اللغات الأربع على المدینه المنوّره. نقل الزرکشی۱۵ ثلاث منها، والرابعه تصغیر لما قبلها، وقال یاقوت الحموی: الاستبحار والبحر: السعه لأنّها بمتّسع من الأرض. ولما قال سعد بن عُباده، ـ حینما دخل النبیّ (صلى الله علیه وآله) بیته لعیادته فی مرضه، وأنّه (صلى الله علیه وآله) شکا ممّا سمع عن عبد الله بن أبیّ بن سلول: ولَقَدْ اصطلحَ أهل هذه البُحَیْرَه أن یُتَوجُوهُ فَیُعْصِّبُوهُ بالعِصابَهِ۱۶٫

     البُحَیْرَه: مدینه رسول الله (صلى الله علیه وآله) وهی تصغیر البَحْرَهْ۱۷٫ وهکذا یقال: هذه بَحْرَتُنا أیْ أرضنا. وقال القاضی أبو علیّ: البَحِیره (بفتح الباء) مکبره وهی مدینه النّبی (صلى الله علیه وآله)۱۸٫

۱۳ ـ البَلاَط:
     هو کلُّ أرض فُرشت بالحجاره والآجر، أو الحجاره المفروشه فی الدار أو غیرها. والبَلاطَهُ الحَمْراء: هی حجر یُسمّى حجر السماق، ولد علیها علیّ بن أبی طالب (علیه السلام) فی بیت الله الحرام، وقد کانت فی وسط الکعبه ثم غیّرت فی ضلع البیت عند الباب۱۹،  فقال الحاکم النیشابوری حول ولید الکعبه علیّ (علیه السلام): فقد تواترت الأخبار، أنَّ فاطمه بنت أسد ولدت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب ـ کرّم الله وجهه ـ فی جوف الکعبه۲۰٫

     وأنشد صاحب وسائل الشیعه الشیخ الحرّ العاملی (رحمه الله) أرجوزه قیّمه طویله ونحن نکتفی برباعیه منها:

مَوْلِدُه بِمَکَّه قد عُرِفا / فی داخِلِ الکَعْبَهِ زِیدَتْ شَرَفا
عَلى رُخامه هناک حَمْرا / معروفه زادت بذاک قَدرا۲۱

     ویطلق على المدینه «البَلاطُ» لکثره الأحجار فیها أو لاشتمال المدینه على موضع معروف ـ وکان سوقاً ـ یصلّى فیه على الجنائز على عهد رسول الله(صلى الله علیه وآله)۲۲ یُسمّى «البَطْحاء».

     وقال الفیروز آبادی: هو موضع بین مسجد النبیّ (صلى الله علیه وآله) وسوق المدینه۲۳٫
     فإطلاق «البَلاط» على المدینه إمّا مجازاً من تسمیه الشیء باسم جزئه، أو من حیث إن «المدینه» أرض أکثرها من الأحجار.

۱۴ ـ البَلَد:
     هو المدینه کما ذکره القُرطبی فی تفسیر الآیه الشریفه: (لا أقسم بهذا البلد * وأنت حلٌّ بهذا البلد)۲۴  ونقل قول الواسطی لتبیین الآیه بهذه العباره.

     قال الواسطی: أیْ: نحلف لک بهذا البلد الّذی شرّفتَه بمکانک فیه حیّاً، وبرکتک میّتاً، یعنی المدینه۲۵٫

     ورجّح القاضی ـ عیاض بن موسى الیحصبی السبتی ـ هذا القول، وإن اتّفق أکثر المفسّرین على أنّ البلد فی الآیه المذکوره: مکّه المکرّمه۲۶٫

۱۵ ـ بَلَدُ رسولِ الله:
     هذه الکلمه من أسماء المدینه کما رواه البزّاز ـ العالم الحنفی ـ عن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) أنّه قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): «إنّ الشیاطین قد یئست أن تعبد ببلدی هذا ـ یعنی المدینه ـ وبجزیره العرب، ولکن التحریش۲۷بینهم»۲۸٫

     البَلَد فی هذا الحدیث النبویّ ینسب إلى رسول الله (صلى الله علیه وآله) فأطلق على المدینه; لأنها بلد رسول الله (صلى الله علیه وآله) …

۱۶ ـ بَیْتُ رسُولِ الله:
     عُبّر عن المدینه المنوّره بالبیت فی الآیه الکریمه حیث قال: «عزّ مَن قائل»: (کما أخرجک ربّک من بیتک بالحقّ وإنَّ فریقاً من المؤمنین لکارهون)۲۹٫

     هذه الآیه نزلت فی غزوه بدر، حینما کره الناس أن یخرجوا من المدینه لمحاربه المشرکین، فأمر الله نبیّه بالخروج من المدینه مع أنّه صعب وکُره للمؤمنین۳۰٫

     وفی هذه الآیه کلمه «بیت» أُضیفت إلى ضمیر الخطاب «ک»، فالآیه نسبت البیت ـ المدینه ـ إلى صاحبه رسول الله (صلى الله علیه وآله) فیصیر معناها: بیت رسول الله (صلى الله علیه وآله).

۱۷ ـ التِّین:
     هو فاکهه معروفه یؤکل رطباً ویابساً۳۱، والتین هو اسم للسوره الخامسه والتسعین من السور القرآنیه، قال الله عزّ وجلّ: (والتین والزیتون * وطور سینین * وهذا البلد الأمین)۳۲٫

     وقال أبو الحسن الأوّل فی تفسیر الآیات: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): «انّ الله ـ تبارک وتعالى ـ اختار من کلّ شیء أربعه إلى أن قال: واختار من البلدان أربعه فقال تعالى: (والتین والزیتون …) فالتین: المدینه، والزیتون: بیت المقدس، وطور سینین: الکوفه، وهذا البلد: مکّه»۳۳٫

۱۸، ۱۹، ۲۰، ۲۱ ـ جُبَار، الجَابِرَه، الجَبَّارَه، المَجْبُورَه:
     هذه اللغات الأربع تطلَق على المدینه، أمّا الأولى: فهی على وزن جُذام کما نقلها ابن شبّه حیث ذکر روایهً نبویّه۳۴ وسنذکرها قریباً. وأمّا اللغات الثلاث الأخیره: فهی مرویّه عن التوراه حسب ما ذکرها السمهودیّ وابن شبه۳۵٫

     وهذه الأسماء الأربعه تشترک معنىً حیث إنّ المدینه تجبر الکسیر، وتغنی الفقیر، وتجبر البلاد على الإسلام، أو لأن الإنسان حینما یطالع ویدرس برکاتها یذعن قهراً.

۲۲، ۲۳ ـ جَزِیرَه، جَزِیرَهُ العَرَب:
     قال بعض العلماء فی الحدیث النبویّ: «أخرجوا المشرکین من جزیره العرب» المقصود بها هی المدینه۳۶ ویؤید هذا القول ما ذکر فی حدیث العباس: إنَّ النبیَّ (صلى الله علیه وآله) التفتَ إلى المدینه وقال: «إنَّ الله ـ تعالى ـ قد برّأ هذه الجزیره من الشرک»۳۷٫

۲۴ ـ الجُنَّه:
     وهی وسیله الوقایه والمحافظه على الشیء، وهذا الاسم مأخوذ عن قول الرسول (صلى الله علیه وآله) فی غزوه أُحد حیث قال (صلى الله علیه وآله): «أنا فی جُنَّه حصینه» وأراد (صلى الله علیه وآله) بها «المدینه»۳۸٫  ورواه أحمد بن حنبل مع اختلاف یسیر عن جابر بن عبد الله الأنصاری کما یلی، قال: إنّ رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: «رأیتُ أنّی فی درع حَصِینَه، ورأیت بَقراً تُنْحَرُ، فأوَّلتُ أنّ الدّرع الحصینه: المدینه، وأنّ البقر، بقر، والله خیر»۳۹٫

     قال الشاعر:
هی جُنَّتی ممّا أخافُ وجَنَّتی / وبجاه من فیها تُخَلَّصُ مُهْجَتِی۴۰

۲۵، ۲۶، ۲۷، ۲۸ ـ الحَبِیْبَه، المُحِبَّه، المُحَبَّبَه، المَحْبُوبَه:۴۱
     هذه الهیئات الأربع من مادّه واحده هی: حَبَبَ. وقد جرت على لسان الناس وأُطلقت على المدینه وهی مأخوذه عن الروایه النبویّه وهی:

     «اللهمّ حبّب إلینا المدینه کما حبّبت إلینا مکّه أو أشدّ»۴۲ ، وفی کتب الحدیث روایات کثیره تتضمّن حبَّ رسول الله (صلى الله علیه وآله)، ودعاءه للمدینه ولأهلها.

     قال الشاعر:

دارُ الحَبِیبِ لَنا فَلُذْ بِرَحِیبِها / فَالنَّفْسُ مُولِعَهٌ بِدارِ حَبِیبِها
اللهُ شَرَّفَها بِهِ لِنَصِیبِها / واخْتَصَّها بِالطیِّبینَ لِطِیبِها
واخْتارَها وَدَعا إلى سُکْناها۴۳

۲۹، ۳۰ ـ الحَرَم، المُحَرَّمَه:
     وهما یطلقان على مکان مخصوص ینبغی بل یجب احترامه، وتقدیسه وصیانته، ویحرم انتهاکه وهدمه، والمدینه هی من أبرز مصادیق الحرم. فقد روى امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب (علیه السلام) عن رسول الله (صلى الله علیه وآله): «المدینه حرم ما بین عیر إلى ثور، فمن أحدث فیها حدثاً أو آوى فیها محدثاً، فعلیه لعنه الله والملائکه والناس أجمعین …»۴۴٫

     وروى جمیل بن درّاج عن الصادق (علیه السلام) نفس الروایه المتقدمه مع زیاده: سُئِل الصادق (علیه السلام): ما الحدث؟ قال (علیه السلام): القتل۴۵٫

     وبهذه القرینه نستطیع أن نقول: الُمحدِث هو القاتل، وأیضاً ورد فی حدیث آخر: المدینه حرم کما حکى سهل بن حنیف وقال: أهوى رسولُ الله (صلى الله علیه وآله) بیده إلى المدینه فقال: «إنّها حرمٌ آمنٌ»۴۶٫

     ویطلق على المدینه المحرّمه کما ذکرناه آنفاً.

۳۱ ـ حَرَمُ رسُولِ الله:
     إنّه اسم آخر للمدینه لأنّ رسول الله(صلى الله علیه وآله) نسب «الحرم» إلى نفسه فقال(صلى الله علیه وآله): «إنّ مکّه حرم الله، حرّمها إبراهیم (علیه السلام)وإنّ المدینه حرمی ما بین لابِتَیْها حَرَم»۴۷٫

     ومضافاً إلى هذه الروایه النبویّه فقد وصفها أمیر المؤمنین (علیه السلام) قائلا: «مکّه حَرَمُ الله، والمدینهُ حَرَمُ رسول الله (صلى الله علیه وآله) والکوفه حرمی، لا یریدها جَبّارٌ بحادثه إلاّ قصمه الله»۴۸٫

۳۲ ـ حَسَنَه:
     وهی اسم للمدینه لقوله ـ تعالى: (والذین هاجروا فی الله من بعد ما ظُلِموا لنُبوِّئَنَّهم فی الدنیا حسنه …)۴۹٫ روى الطبرسی عن ابن عباس (رحمه الله) أی بَلْدَهً حسنهً بدل أوطانهم وهی المدینه۵۰٫

    وأیضاً روى الفخر الرازی۵۱ عن الحسن والشعبی وقتاده ما ذکره الطبری، ونقل القُرطبی عن الجمیع نفس ما قدّمناه۵۲٫

۳۳، ۳۴ ـ الخَیِّرَه، الخِیَرَه:
     المدینه ذات خیرات کثیره وهی مقبوله لدى الناس عامهً، ونبّه النبیّ (صلى الله علیه وآله)الناس علیها حینما قال (صلى الله علیه وآله): «المدینه خیرٌ لهم لو کانوا یعلمون»۵۳٫  ومن ثمَّ سمّیت المدینه بهما ـ الخَیِّرَه، الخِیَرَه ـ .

۳۵ ـ دَارُ الأَبْرَار:
     بعدما هاجر النبیّ (صلى الله علیه وآله) من مکّه إلى المدینه واستقرّ فیها، اجتمع المهاجرون والأنصار وازدادوا یوماً بعد یوم خصوصاً فی السنه السابعه من الهجره ـ حینما فتحت قلاع خیبر ـ فخرجت المدینه من جاهلیّتها السابقه وأصبحت دار الأبرار۵۴٫

۳۶، ۳۷ ـ دَارُ المُخْتَار، المُخْتَارَه:
     المدینه هی الموطن الثانی لرسول الله (صلى الله علیه وآله) حیث اختارها وأقام (صلى الله علیه وآله) فیها العقد الأخیر من عمره الشریف، وانتقل منها إلى الرفیق الأعلى. فالمدینه مختاره لمن اختاره الله من خلقه فی حیاته ومماته۵۵٫

۳۸ ـ دار الإیمان:
     وضحنا فی الرقم السادس عله إطلاق لفظه «الإیمان» على المدینه ولکن هذا الاسم ورد فی الأحادیث مع الهیئه الترکیبیّه مثل قول رسول الله (صلى الله علیه وآله): «المدینه قبّه الإسلام، ودار الإیمان …»۵۶٫

۳۹ ـ دَارُ السُّنَه:
     هی المکان الذی تجلّت فیه الشریعه الإسلامیّه، والسّنه المحمّدیه الغرّاء وکملتا، وعمل بها رسول الله (صلى الله علیه وآله) والمسلمون الأوائل۵۷٫

۴۰ ـ دارُ السَّلامَه:
     المدینه هی مأمن الرسول الکریم (صلى الله علیه وآله) حیث أنعم الله بالسّلامه والسّکینه علیه خصوصاً، وعلى المؤمنین عموماً، وهذا معنى قول رسول الله (صلى الله علیه وآله): «أنا فی جُنَّه حصینه»۵۸  أو «رأیت أنّی فی درع حصینه …».

۴۱ ـ ذَاتُ الحُجَر:
     حُجَر وحُجَرَات جمع للحُجْرَه من البیوت، وهی کالغرفه تُجمع على غُرَف وغُرَفات والمدینه تشتمل علیها۵۹٫

۴۲ ـ ذَاتُ الحَرَار:
     الحِرار جمع حَرَّهْ وهی حجارهٌ سُودٌ. والمدینه تحتوی على کثیر منها۶۰٫

۴۳ ـ ذَاتُ النَخْل:
     لاشتمال المدینه على نخیل کثیره کما نشاهدها، ومن ثمّ جرى هذا الاسم على لسان «ابن التوأم الحمیری» و «عمران بن عامر» بدلا عن المدینه. وأیضاً عبّر عن المدینه بذات النخل فی الروایه النبویّه «أریت دار هجرتی ذات نخل وحَرَّه»۶۱٫

۴۴ ـ السَّلِقَه:
     نقله أبو عبد الله محمّد بن أمین المشتهر بـ «الأقشهری» عن التوراه، وسُمیّت المدینهُ بها لاتساعها وتباعد جبالها۶۲٫

۴۵ ـ سَیَّدَهُ البُلْدَان:
     المدینه هی أفضل بقاع الأرض بعد مکّه المکرّمه; لأنّها مدفن سید المرسلین وخاتم النبیین محمد (صلى الله علیه وآله).
     وکتب أبو نعیم الأصبهانی فی کتاب «حلیه الأولیاء» أنّ عبد الله بن عمر لمّا أراد أن یدخل المدینه، وقف أمامها فنادى: «یا طیبه یا سیده البلدان»۶۳٫

۴۶ ـ الشَّافِیَه:
     سمّیت بهذا الإسم لقول رسول الله (صلى الله علیه وآله): «تُرابُها شِفاء من کلّ داء»۶۴، وذکر ابن مُسْدِی۶۵: یستشفی المحموم حینما تُعَلَّقُ أسماءُ المدینه على عاتقه.

     وروى ابن الأثیر عن سعد … لمّا رجع رسول الله (صلى الله علیه وآله) من غزوه تبوک، واجه (صلى الله علیه وآله) رجالا من المتخلّفین المسلمین، فأثاروا غباراً، فخمَّر بعض من کان مع النبیّ (صلى الله علیه وآله) أنفه، فأزال رسول الله (صلى الله علیه وآله) اللثام عن وجهه وقال: «والذی نفسی بیده إنَّ فی غبارها شفاءً من کلّ داء»۶۶٫

۴۷، ۴۸، ۴۹، ۵۰، ۵۱ ـ طابَه، طَیْبَه، طَیِّبَه، طَائب، مُطَیِّبَه:
     الأسماء الخمسه من مادّه واحده وتختلف صیغها ومصادرها; لأنّ ابن شُبَّه حینما ذکر ـ الأولى والثانیه ـ اعتمد على الحدیث النبوی۶۷٫ وأمّا الثلاثه الأخیره فهی مرویّه عن التوراه، کما نقلها وهب بن مُنَبِّه۶۸٫

     قال السمهودی: هذه الأسماء الخمسه مبتنیه وموافقه لقول الله ـ عزّوجلّ ـ وهو: (حتّى إذا کنتم فی الفلک وجرین بهم بریح طیِّبَه)۶۹  فکانت الریح الطیّبه جزاءً لمناجاتهم بعد خوفهم فی الفلک وهذه الریح الطیّبه هی فرحه تامّه ومسرّه قویَّه۷۰، فتسمیه المدینه بهذه الأسماء الخمسه؛ لطیب تربتها ـ لمن دخل فیها، وطهارتها من الکفر والأرجاس۷۱٫

۵۲، ۵۳ ـ طِبَابَا، ظِبَابَا:
     قال یاقوت الحموی: طِبَابَا من أسماء المدینه حیث یطلق على الأرض المستطیله، وأیضاً على الطریق والثوب وغیره، فإنّ المدینه سمّیت بذلک لأنّها کذلک۷۲٫

     فإن کانت بالظاء المعجمه: فمن ظَبَّ وظبظب: إذا حمَّ حیث کانت المدینه محمومه إذا دخلها أحد ابتلى بالحمّى فنقل الله ـ سبحانه ـ حمّاها إلى مُهَیْعَه بدعائه(صلى الله علیه وآله)۷۳٫

۵۴ ـ العاصِمـه:
     سمّیت بذلک لأنّ المدینه عصمت المهاجرین من کید المشرکین. وهی حصن الإسلام والمسلمین. وکان المسلمون یعتصمون بها، وقیل: معنى العاصمه المعصومه، لعصمتها قدیماً بجیوش موسى وداود (علیهما السلام)حیث إنّهم مبعوثون إلى مَن کان فیها من الجبابره۷۴، أو لعدم دخول الطاعون والدّجال فیها، قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «من أراد أهل المدینه بسوء أذابه الله»۷۵٫

۵۵ ـ العَـذرَاء:
     والدلیل على تسمیتها بالعذراء لصعوبتها وامتناعها على الأعداء حتّى تسلّمها رسول الله (صلى الله علیه وآله)وهو المالک، وهی منقوله عن التوراه على ما رواه إبراهیم بن أبی یحیى: إنّ هذا الاسم مع أسماء أخر مذکوره فی الکتب السماویه۷۶٫

۵۶ ـ العَرَاء:
     سمّیت بهذا الاسم لعدم ارتفاع أبنیه المدینه فی السماء، حیث إنّ المسلمین حاولوا أن لا ترتفع أبنیتهم على بیت رسول الله (صلى الله علیه وآله) ومسجده، ومن ثمّ تُشبه المدینه بالناقه العراء الّتی لا سنام لها أو لصغر سنامها۷۷٫

     وقال الأزهری: العُرى سادات الناس الذین یعتصم بهم الضعفاء، ویعیشون بعرفهم، ومن حیث إنّ المدینه صارت محتماً للمستضعفین بعد مهاجره النبیّ (صلى الله علیه وآله) لکی یصبحوا سعداء، فسمیّت بالعُرى۷۸٫

۵۷ ـ العَرُوض:
     وهو کصَبور یطلق على أرض منخفضه، تکون فیها أودیه السیول والمدینه کذلک; ولذا تُسمّى بالعَروض لأنّها من بلاد نجد، ونجد کلّها على خطّ مستقیم طولا، والمدینه معترضه عنها ناحیه، وقال ابن سیده: والعَرُوض مکّه والمدینه۷۹٫

۵۸ ـ الغَرَّاء:
     هی تأنیث الأغرّ أی الغُرَّه وهی البیاض فی الجبین، أو بمعنى الرجل الکریم والوسیم، أو یوم شدید الحَرّ، والغَرّاء: هی نبت طَیِّبُ الریح، والسیده الکبیره۸۰٫

     والمدینهُ سادتِ البلادَ; لأنّ فیها الکرامه والفضیله والبرکه و.. وهی صفات مرموقه تسبّب تفوُّقها على سائر البلاد.

۵۹ ـ غَلَبَه:
     کانت المدینه تدعى فی الجاهلیّه «غَلَبَهْ» لأنّ إلیهود نزلت على العمالقه فغلبتهم علیها، ثمّ نزلت الأوس والخزرج على إلیهود فغلبوهم علیها. وبعد ظهور الإسلام نزل المهاجرون على الأوس والخزرج فغلبوهم علیها۸۱٫

     وقیل: سمّیت المدینه بالغلبه لظهورها واستیلائها على الأقطار من المدائن والأمصار۸۲٫

۶۰ ـ الفاضِحَهْ:
     نقل عن کُراع: لا یمکن لأحد أن یعیش فی المدینه، ویکتم عقائده الفاسده، بل یفتضح ویُبان ما فی ضمیره. وهذا هو أحد المعانی للحدیث النبوی الشریف حیث قال (صلى الله علیه وآله): «إنّما المدینه کالکیر تنفی خبثها وینصع طیبها»۸۳٫

۶۱ ـ القَاصِمَه:
     هی منقوله عن التوراه، حیث إنّ المدینه قصمت کلّ جبّار عناها، ومتمرّد دخل علیها، وهذا المضمون مذکور فی الحدیث النبوی: «من أراد أهل المدینه بسوء، أذابه الله کما یذوب الملح فی الماء»۸۴٫

۶۲ ـ قُبَّهُ الإسلام:
     هذا الاسم مأخوذ عن الروایه التی نقلها الهیثمی وهی: «المدینه قبّه الإسلام، ودار الإیمان …» ذکرناها فی الرقم «۳»۸۵٫

۶۳، ۶۴ ـ القَِریَه، قَِرْیَه الأَنصَار:
     قَِرْیَه ـ بفتح القاف وکسرها ـ تطلق على مدینه تتناول حوائج سکّانها، وأهل اللغه یعبّرون عنها بـ«المصر الجامع»۸۶٫
     والقریه تطلق على المدن الصغیره والکبیره کما قال الله ـ عزّ وجلّ: (وقالوا لولا نُزِّل هذا القرآن على رجل من القریتین عظیم)۸۷٫

     قال الطبرسی (رحمه الله): یعنون بالقریتین: مدینتی مکّه والطائف۸۸٫  وإنّ القریه استخدمت فی القرآن الکریم ثلاث وثلاثین مرّه، وعنیت فیها المدن والأمصار.

     غیر أن هذا الاسم جرى على لسان رسول الله (صلى الله علیه وآله)وقال: «إنّ الله قد طَهَّرَ هذه القریه من الشرک»، وأشار (صلى الله علیه وآله)بیده إلى المدینه۸۹٫

     وقال أهل اللغه أیضاً: المدینه هی قریه الأنصار.

۶۵ ـ قَلْبُ الإیمان:
     لما أورده ابن الجوزی فی الحدیث النبویّ: «المدینه قبّه الإسلام، قلب الإیمان و …»۹۰ وهذه هی الروایه الّتی نقلها الهیثمی، إلاّ أنّه زاد فیها: «قَلْبُ الإیمان».

۶۶ ـ المُؤْمِنَه:
     لما نقله ابن زباله عن رسول الله (صلى الله علیه وآله) حیث قال (صلى الله علیه وآله): «والذی نفسی بیده، إنّ تربتها لمؤمنه»، ثمّ قال ابن زباله: «هذا الاسم «المؤمنه» مکتوب فی التوراه»۹۱٫

۶۷ ـ المُبَارَکَه:
     لدعاء رسول الله (صلى الله علیه وآله) حینما نزل المدینه، قال أنس: وقف النبی (صلى الله علیه وآله) أمام بیت أبی أیوب الأنصاری، وقرأ هذه الآیه الکریمه۹۲: (ربّ أنزلنی منزلا مبارکاً وأنت خیر المنزلین)۹۳٫ ومن ثمّ سمیت المدینه بـ«المبارک» أو «المبارکه».

۶۸ ـ مَبْوَأ ومبیّن الحلال والحرام:
     المدینه هی محلّ تمکّن هذین الحکمین واستقرارهما، ومحلّ بیانهما، حیث قال النبی (صلى الله علیه وآله):
     «المدینه قُبَّهُ الإسلام.. ومبوأ الحلال والحرام» وأیضاً ورد: «مبیّن الحلال والحرام» نقلهما الطبرانی وابن الجوزی کما قدّمناه فی الرقم «۳».

۶۹ ـ المَجْبُورَه:
     هی منقوله عن التوراه وستأتی مفصلا۹۴٫

۷۰ ـ المَحْبُورَه:
     وهی من الحَبْر بمعنى الجمال وفی الحدیث: «یخرج رجل من النار ذهب حَبْرَه» أی جماله وسحناؤه. والتحبیر: التحسین الّذی یسرُّ به، وقال الله العظیم (… فهم فی روضه یُحبرون)۹۵ جاء فی مجمع البیان اختصاص هذه الحاله بالمؤمنین فی روضه وهی الجنّه، أحسن شیء، لا یوجد مثلها عند العرب۹۶٫

     والِمحْبار من الأرض السریعه النبات الکثیره الخیرات. والمدینه محبوره لأنّ فیها نعم الله مع السرور والخیرات الکثیره. وقد لقّب رسولنا الکریم بـ (المحبور) کما جاء فی دعاء النّور المروی عن سلمان الفارسی (رحمه الله) عن فاطمه الزهراء (علیها السلام) قالت: علّمنی رسول الله (صلى الله علیه وآله) هذا الدعاء: «بسم الله النور بسم الله الذی یقول للشیء کن فیکون … بسم الله الذی أنزل النور على الطور بقدر مقدور فی کتاب مسطور على نَبیّ مَحْبُور»۹۷٫

۷۱ ـ المَحْرُوسَه:
     لأنّ المدینه تُحرَسُ بالملائکه. روى الجندی عن النبی (صلى الله علیه وآله) قال: «المدینه مشتبکه بالملائکه على کلّ نقب منها ملک یحرسها»۹۸٫

     فی هذا الحدیث حراسه الملائکه تتعلّق بالنقب; لأنّ النقب طریق فی الجبل، والعدو یتسلّل منه، وحینما کانت الطرق الجبلیّه محفوظه فالمدینه محروسه.

۷۲ ـ المَحْفُوفَه:
     وأیضاً تُسمى محفوفه: لأنّ النبی (صلى الله علیه وآله) قال: «المدینه ومکّه محفوفتان بالملائکه على کلّ نَقْب منها ملک لا یدخلها الدجال ولا الطاعون»۹۹٫

     قال الشاعر:

مَحْرُوسَهٌ مِنْ کُلِّ رجس طارقِ / ودخول دجّالِ وطعن لاحقِ
فالمرأ فیها ذُو فؤاد واثِق / هذی محاسنها فهل من عاشقِ
کَلِف شَحِیح باخِل بِنَواها۱۰۰

۷۳ ـ المَحْفُوظَه:
     المدینه محفوظه بإراده الملک الدَیّان کما قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): «القُرى المحفوظه أربع: المدینه ومکّه، إیلیا ونجران»۱۰۱٫

۷۴ ـ مُدْخَـلَ صِـدق:
     (… ربِّ أدخلنی مُدْخَل صدق وأخرجنی مُخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطاناً نصیراً)۱۰۲٫ ذکر الطبرسی فی تفسیر هذه الآیه الکریمه أربعه أقوال. ثانیها: أنّ معناه أدخلنی المدینه وأخرجنی منها إلى مکّه للفتح. ونسبه إلى ابن عباس والحسن البصری وقتاده وسعید بن جبیر۱۰۳٫

سفرنامه کربلا (بخش پایانی)

9 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره چهل و شش

نگاهى دوباره
شب دوم بعد از نماز مغرب و عشاء، توفیق ‏زیارت دیگرى را پیدا کردیم. زیارت سراسرحماسه عاشورا را قرائت کردیم. بر امام ‏حسین ‏(علیه السلام) و شهداى کربلا درود فرستادیم وبر قاتلان جنایت کار آنان نفرین نمودیم.

ضریح با صفا و سنگ‏هاى یشمى رنگ‏دیوارها ما را به خود جذب کرده بود. حائرالحسینى و دیگر قسمت‏هاى حرم با زائران عارف سخن مى‏گفتند. آثار گلوله را بر روى ضریح مشاهده کردیم. اثر تیراندازى‏هاى فراوانى بر در و دیوار حرم نقش‏ بسته بود. از زمین تا سقف، همه جا، حتى از در و دیوارهاى صحن و گلدسته‏ ها آثار گلوله ‏هاى کالیبر کوچک و بزرگ پیدا بود.

در یک لحظه حوادث تلخ قیام ملت مظلوم عراق‏ در جلو چشمان ما ظاهر شد، حادثه‏ اى که ‏مظلومان و بى‏پناهان را به حرم حسینى ‏سوق داد. افراد زیادى که به حرم پناه برده‏بودند، در داخل حرم سیدالشهداء علیه السلام به‏ شهادت رسیدند و به مولایشان و شهیدان ‏همیشه شاهد تاریخ پیوستند. روحشان شادو راهشان پررهرو. بى‏اختیار بر ستم‏دیدگان‏ عصر خود گریه نمودیم و مظلومیت آنان راهمانند مظلومیت مولایشان دیدیم و قضایاى‏گذشته جلو چشم ما تجسم پیدا کرد، همانند جنایات متوکل – لعنه‏الله علیه – در سال ۲۳۶ه .ق.

متوکل بر اساس کینه ‏اى که نسبت‏ به ‏اهل بیت ‏علیهم السلام داشت، در مدت ۱۵ سال‏حکومت‏خود، ۴ بار دست ‏به تخریب حرم‏ مطهر زد و آن را با خاک یکسان نمود. مورخ‏بزرگ، طبرى نوشته است:
متوکل فرمان داد قبرحسین بن على ‏(علیه السلام)،خانه‏ها و سراى‏هاى اطراف آن را ویران کنند و آن سرزمین (مقدس) را شخم زنند و در آن‏بذر بپاشند و سپس بر آن قبر و اطراف آن،آب ببندند; تا مردم را از زیارت و گرد آمدن‏باز دارند.

گفته شده است که رئیس پلیس آن روز درآن منطقه اعلام کرد: پس از سه روز هرکسى‏را در کنار قبر او (امام حسین‏علیه السلام) بیابیم، به‏زندان مى‏فرستیم. از آن پس، مردم گریختندو از رهسپار شدن بدان جا دست کشیدند.همه جاى آن قبر (شریف) را شخم زدند وکاشتند. (۱)

جنایات وهابیون در سال ۱۲۱۶ ه .ق‏نسبت‏به حرم حسینى براى ما تازه گردید.آنان پس از کشتار فراوان، به تخریب حرم‏سالار شهیدان و ابوالفضل العباس‏(علیهما السلام)‏پرداختند واشیاى ارزشمند و جواهرات‏گرانقدر آن جا را به یغما بردند.

سفاکان امروز بهترین فکرها و اندیشه‏ها راهدف قرار دادند و چهره‏هایى را که‏مى‏توانستند به امت اسلامى انسجامى دهند،نابود کردند و به خاک و خون کشیدند. در یک‏لحظه بدون اختیار با خود گفتیم:

«اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه‏ولینا و شده الزمان علینا و وقوع الفتن‏بنا و تظاهر الاعداء و کثره عدونا و قله‏ عددنا.» (۲)؛ «بارالها! به تو شکوه مى‏کنیم که پیامبر مادر میان ما نیست و ولى امر ما (امام‏زمان‏علیه السلام) پنهان و غائب است، زمان ‏بر ما سخت گردیده، فتنه‏ها زیاد شده و اطراف‏ما را فرا گرفته است، دشمنان ما فراوان گشته‏و تعداد ما اندک گردیده است.»

در این نگاه دوباره با چشم دل دیدیم که‏خداوند منان لطفش شامل حال همه بندگان‏گردیده و این بارگاه ملکوتى را – که چندین بارمورد هجوم دشمنان اسلام و قرآن واهل‏بیت‏علیهم السلام قرار گرفته بود.- حفظ نموده‏است، بلکه نورانیت و صفا و جذابیتش رابیش‏تر نموده است.

خداوند سبحان‏مى‏فرماید: «یریدون ان یطفؤا نورالله‏بافواههم و یابى الله ان یتم نوره ولوکره الکافرون‏» ؛ آنان اراده کردند نور خدا را با دهان‏هایشان(تبلیغات) خاموش کنند، ولى خداجز این‏نمى‏خواهد که نور خود را کامل کند،هرچند کافران ناخشنود باشند.

سیر تاریخى حرم و مرقد ابا عبد الله الحسین علیه السلام
در این جا مناسب است فهرستى ازسیر تاریخى حرم و مرقد مطهر سالار شهیدان اباعبدالله الحسین ‏علیه السلام را در پیش‏روى خوانندگان عزیز و زائران دلسوخته قراردهیم تا به بقاء و استمرار نور حسینى و عنایت‏خداوند توجه بیشتر پیدا کنند.

ردیف / سال ه .ق / رخداد
۱ / ۶۱ / امام حسین‏(علیه السلام) پس از شهادت، در حائر حسینى به خاک سپرده شد.

۲ / ۶۵ / مختار بن ابوعبیده ثقفى برگرد مضجع امام دیوارى بر پا کرد و بر فراز این چهار دیوارى – که از دو سوى، دو در داشت.- گنبدى از آجر و گچ ساخت.

۳ / ۱۳۲ / دردوران ابوالعباس سفاح، درکنار مرقد امام‏(علیه السلام) سرپوشیده‏اى دیگر بنا شد.

۴ / ۱۴۶ / در دوران ابوجعفر منصور، این سرپوشیده ویران شد.

۵ / ۱۵۸ / درکی دوران مهدى عباسى، این سرپوشیده از نو بنا شد.

۶ / ۱۷۱ / دردوران هارون این سرپوشیده ویران و درخت‏سدرى هم که در کنار آن بود، بریده و سرانجام گنبد هم تخریب شد.

۷ / ۱۹۳ / در دوران امین، بناى حرم ازنو برپا شد.

۸ / ۲۳۶ / متوکل‏عباسى مرقد امام‏علیه السلام را ویران کرد و زمین آن را شخم زد.

۹ / ۲۴۷ / به فرمان منتصر عباسى، بناى حرم بازسازى و براى رهنمون شدن مردم بدان سوى، ستونى هم در جوارش ساخته شد. از آن پس، علویان و پیشاپیش همه، «سید ابراهیم مجاب‏» به تدریج‏به زیارت امام‏علیه السلام و سکونت گزیدن در جوار مرقد او روى آوردند.

۱۰ / ۲۷۳ / بنایى که مختصر ساخته شده بود، رو به خرابى نهاد. محمد بن محمد بن زید که در طبرستان قیام کرده بود، به تجدید این بنا پرداخت.

۱۱ / ۲۸۰ / «داعى علوى‏» گنبدى بر فراز قبرساخت که بناى پایینى آن، دو در داشت. وى همچنین در آن سوى این دو در، دو سرپوشیده ساخت و برپیرامون هم دیوارى بنا کرد.

۱۲ / ۳۶۷ / «عضدالدوله‏» بویهى گنبدى چهار رواقه و ضریحى از عاج ساخت و در پیرامون حرم نیز خانه هایى بنا کرد و براى شهر برج و بارویى نهاد. در همین دوره، «ابن شاهین‏» مسجد خود را که متصل به رواق است، بنا کرد.

۱۳ / ۴۰۷ / در پى سقوط دو شمع بر روى فرشهاى حرم، حرم در آتش سوخت و سپس «حسن بن سهل‏» وزیر، به تجدید بناى آن پرداخت.

۱۴ / ۴۷۹ / «ملکشاه سلجوقى‏» مرقد امام را زیارت کرد و فرمان داد دیوار پیرامون حرم را نوسازى کنند.

۱۵ / ۶۲۰ / «ناصرالدین الله، عباسى‏» ضریحى براى مرقد امام ساخت.

۱۶ / ۷۶۷ / «سلطان اویس بن حسن جلایرى‏» گنبد داخلى را ساخت و صحنى محصور به چند دیوار برگرد مضجع امام بنا کرد.

۱۷ / ۷۸۶ / «سلطان احمدبن اویس‏» دو گلدسته بنا کرد و آن دو را به طلا آذین کرد و صحن را توسعه داد.

۱۸ / ۹۱۴ / «شاه اسماعیل صفوى‏» پس از فتح، به زیارت امام حسین‏علیه السلام رفت و فرمان داد حاشیه‏هاى ضریح را تذهیب کنند. او همچنین دوازده چراغدان طلا به حرم هدیه کرد.

۱۹ / ۹۲۰ / «شاه اسماعیل‏» به زیارت کربلا رفت و دستور داد صندوقى از چوب ساج بر ضریح بسازند.

۲۰ / ۹۳۲ / «شاه اسماعیل دوم‏» ضریح مشبک زیبایى که از نقره ساخته شده بود، را به مرقد امام هدیه کرد.

۲۱ / ۹۸۳ / «على پاشا»، ملقب به «وندزاده‏» بناى گنبد را نوسازى کرد.

۲۲ / ۱۰۳۲ / «شاه عباس صفوى‏» ضریحى مسى براى صندوق ضریح ساخت و گنبد را نیز به سنگ‏هاى کاشانى تزیین کرد.

۲۳ / ۱۰۴۸ / «سلطان مراد چهارم‏»، از سلاطین عثمانى، کربلا را زیارت کرد و فرمان داد گنبد را از بیرون با گچ سفید کنند.

۲۴ / ۱۱۳۵ / همسر نادرشاه، اموال فراوانى در اختیار متولیان حرم گذاشت و فرمان داد نوسازى گسترده‏اى درحرم امام‏علیه السلام انجام دهند.

۲۵ / ۱۱۵۵ / «نادرشاه‏» کربلا را زیارت کرد و فرمان داد بناهاى موجود را تزیین کنند. او همچنین هدیه‏هاى گرانبهایى به گنجینه حرم هدیه کرد.

۲۶ / ۱۲۱۱ / «آغا محمد خان قاجار» دستور داد گنبد را به طلا آراستند.

۲۷ / ۱۲۱۶ / «وهابى‏ها» به کربلا یورش آوردند و ضریح و رواق را ویران کردند و همه نفایس موجود در گنجینه حرم را ربودند.

۲۸ / ۱۲۲۷ / ساختمان حرم رو به فرسودگى نهاده بود. از همین رو، مردم کربلا براى «فتحعلى‏شاه قاجار» نامه نوشتند و فرسودگى گنبد را به وى اطلاع دادند. وى با فرستادن یک ناظر براى نظارت بر هزینه‏ها و کار تجدید بنا، دستور داد بنا را نوسازى و ورق‏هاى طلاى روى گنبد را تعویض کنند.

۲۹ / ۱۲۳۲ / فتحعلى‏شاه قاجار ضریح نقره‏اى تازه‏اى ساخت، دل ایوان گنبد را به طلا آراست و همه آنچه را که وهابیون ویران کرده بودند، بازسازى کرد.

۳۰ / ۱۲۵۰ / فتحعلى‏شاه دستور داد گنبد بارگاه امام را نوسازى وگنبد حرم حضرت ابوالفضل‏علیه السلام را نیز برپا و تذهیب کنند.از سوى وى، وکیلش، ابراهیم خان شیرازى نظارت بر انجام امور و هزینه‏ها را برعهده داشت.

۳۱ / ۱۲۷۳ / ناصرالدین شاه گنبد و بخشى از طلاکارى‏هاى آن رانوسازى کرد.

۳۲ / ۱۲۸۳ / ناصرالدین شاه صحن حرم را توسعه داد.

۳۳ / ۱۳۵۱ / نوسازى زیرسازى‏هاى صحن.

۳۴ / ۱۳۵۸ / «سیف الدین طاهر»، داعى اسماعیلى ضریح نقره‏اى را به ضریحى نو بدل کرد.

۳۵ / ۱۳۶۰ / سیف الدین طاهر یکى از گلدسته‏ها را که ویران شده بود، از نوساخت.

۳۶ / ۱۳۶۷ / خانه‏ها و همچنین مدارس دینى مجاور صحن به هدف توسعه آن، تخریب شد.

۳۷ / ۱۳۷۰ / «مرحوم صبرى هلالى‏» به خطاطى و کتابت‏سوره دهر در حرم امام حسین‏علیه السلام و همچنین حرم حضرت عباس‏علیه السلام پرداخت. ضلع شرقى حرم ساخته و بدان افزوده و ایوان‏ها و طاق‏ها با کاشى‏هاى نفیس زینت داده شد.

۳۸ / ۱۳۷۱ / گنبد تجدید بنا و به خشت‏هاى طلا آذین شد .

۳۹ / ۱۳۷۳ / آینه کارى‏هاى سقف و رواق‏هاى حرم به طور کامل بازسازى وکاشى‏هاى معرقى از اصفهان براى آراستن حرم امام حسین‏(علیه السلام) و حضرت عباس(علیه السلام) به کربلا آورده شد. قسمت‏بالاى ایوان قبله (ایوان طلا) را طلاکارى کردند.

۴۰ / ۱۳۸۳ / هیات نوسازى حرم براى نماى دیوارهاى بیرونى حرم سنگ هایى را از ایتالیا وارد کرد. «قنبر رحیمى‏» ستون‏هاى سنگى گران قیمتى براى نماى ایوان قبله اهدا کرد و دیوارهاى مقتل را نیز با سنگ‏هاى مرمر تزیین کرد.

۴۱ / ۱۳۸۳ / هیات نوسازى حرم به بلندتر کردن ایوان‏ها و نماکارى دیوارهاى آن‏ها با کاشى اقدام کرد.

۴۲ / ۱۳۸۴ / یکى از نیکوکاران ستون هایى سنگى براى نصب در ایوان طلا هدیه کرد.

۴۳ / ۱۳۸۸ / ستون هایى سنگى از ایران وارد کردند و به برداشتن سقف قدیمى ایوان پرداختند. ریاست اوقاف عراق بالابرهایى براى سنگ‏هاى مرمر در اختیار حرم گذاشت.

۴۴ / ۱۳۹۰ / شمش هایى از بتون مسلح که با پل‏هاى مسلح به هم متصل مى‏شد، زده شد تا بعدا ستون‏هاى سنگى ایوان را بر روى آن‏ها استوار کنند.

۴۵ / ۱۳۹۲ / کلنگ احداث بناى جدید ایوان طلا بر زمین زده شد.

۴۶ / ۱۳۹۴ / طرح نوسازى و هماهنگ سازى صحن شریف تدوین شد.

۴۷ / ۱۳۹۵ / تعمیرات حرم امام و حرم حضرت عباس‏علیه السلام با کاشى‏کارى دیوارهاى جلو صحن و ساختن کتابخانه و موزه پیگیرى شد.

۶۴۸ / ۱۳۹ / اوقاف، تزیین ونوسازى ایوان طلا را با کاشى معرق و خاتم‏کارى انجام داد.

پى‏نوشتها:
۱ – تاریخ طبرى، ج ۱۱، ص ۴۴٫ شیخ طوسى(ره)در «امالى‏» از قول عبدالله بن دانیه مى‏نویسد: درسال ۲۴۷ ه . ق به زیارت بیت الله الحرام رفتم. بعد ازآن، به قصد زیارت عتبات عالیه به سوى عراق ‏حرکت کردم. اول به زیارت امیرمؤمنان(ع) رفتم و سپس روانه کربلا شدم. به کربلا که رسیدم، دیدم ‏حرم آن حضرت را تخریب کرده ‏اند و زمین را شخم‏ زده‏اند و در آن، نهرها جارى ساخته و گاوها را به ‏قصد شخم زدن مى‏رانند. گاوها نزیک قبر شریف که ‏مى‏رسیدند، از سمت چپ یا راست آن حرکت ‏مى‏کردند. هرچه به آن حیوان‏ها تازیانه مى‏زدند، سودى نمى‏بخشید و آن‏ها اطاعت نمى‏کردند.
عبدالله بن دانیه مى‏گوید: نتوانستم قبر آن‏حضرت را از نزدیک زیارت کنم، از دور سلامى دادم‏ و برگشتم. چون به بغداد رسیدم، دیدم در میان مردم ‏سر و صدا بلند است. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: پیکى خبر داده که متوکل کشته شده است. من و بسیارى خوشحال شدیم. گفتم: خدایا! این شب در برابر آن شب! (امالى، شیخ طوسى، ص ۲۰۹٫)
۲ – بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۹۸، ح ۱۸، باب ۳۱٫

سفرنامه کربلا (بخش سوم)

9 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره چهل و پنج

ثواب زیارت امام حسین(ع)
ابان بن تغلب مى گوید: در محضر امام صادق(ع) نشسته بودم، حضرت پرسید: «متى عهدک بقبرالحسین(ع)»؛ چه زمانى قبر حسین(ع) را زیارت کردى؟ گفتم: یابن رسول الله! سوگند به خدا که مدت هاست آن حضرت را زیارت نکرده ام. حضرت به نشانه تعجب فرمود: «سبحان ربى العظیم و انت من رؤساء الشیعه»؛ پناه مى برم به پروردگار بزرگ! تو زیارت امام حسین(ع) را ترک کرده اى و حال آن که از بزرگان شیعه محسوب مى شوى؟!

 سپس فرمود: هرکس امام حسین(ع) را زیارت کند، در نامه عملش براى هرگامى که برداشته است، حسنه و ثوابى را مى نویسد و گناهى را محو خواهد کرد و گناهان گذشته و آینده او را مى آمرزد. بعد رو به ابان بن تغلب فرمود: «لقد قتل الحسین(ع) فهبط على قبره سبعون الف ملک شعث غبر یبکون علیه و ینوحون علیه الى یوم القیامه»؛ آن گاه که حسین(ع) به شهادت رسید و در راه خدا کشته شد، هفتاد هزار فرشته بر سر قبرش فرودآمدند، در حالى که غمگین و غبارآلود بودند. آن ها بر حسین(ع) گریه مى کنند و تا روز قیامت نوحه سرایى خواهند کرد.(۱)

حرم اباعبدالله الحسین(ع)
نزدیک غروب آفتاب روز شنبه ۱۶/۱۱/۱۳۷۸ به سوى حرم سالار شهیدان، حسین بن على بن ابى طالب(ع) حرکت کردیم. نگاه هاى مشتاقان حسینى به در و دیوار، گنبد، پرچم خون رنگ و فضاى ملکوتى بیرونى حرم، رؤیایى بود. هر کسى خود را در بهشت رضوان حضرت حق مى دید.

سرزمین تفدیده معرکه نینوا خود را معرفى مى کرد. تلاش مجاهدان نستوه و گام هاى پرصلابت نیروهاى پیاده نظام آن حادثه غم انگیز متصور مى گشت. حرکت اسبان سواره نظام آن اردوگاه کوچک در برابر دژخیمان تا دندان مسلح را چشم دل مى دید.

رجزهاى ژرف پیاده نظامان خردسال حادثه کربلا در گوش دل طنین انداز بود و چگونه فدایى شدن را به انسان متعهد مى آموخت. صداى أهلا و سهلا از سوى گوشواره عرش الهى و دیگر شاهدان افتخار آفرین همیشه تاریخ به گوش دل شنیده مى شد و به زائران شوق و رغبتى دیگر مى بخشید. عشق حسینى همه چند روز سفرمان را تحت الشعاع خود قرار داده بود.

نمى دانم برما و دیگر افراد چه گذشت. ناگاه خود را در اطراف حرم سالار شهیدان و دیگر شهداى گرانقدر معرکه کربلا دیدیم. سرگردان و متحیر بودیم و نمى دانستیم از کدام درب وارد صحن باصفا و شریف امام شهیدان بشویم. بعضى باب القبله را پیشنهاد مى کردند، بعضى درب ناحیه شرقى را و بعضى هم درب دیگر! ناگاه چشم زائران به باب الفرات افتاد. آنان به یاد تشنگى و عطشى که سالار شهیدان و دیگر شهداى کربلا چشیده بودند، بى اختیار به سوى باب الفرات حرکت کردند. سطح صحن حرم نزدیک به دو متر پایین تر از سطح خیابان بود و چند پله داشت. همگى با سلام و صلوات برحسین(ع) و یارانش به درون صحن رفتیم. زائران با همان حالت زیباى معنوى و روحى که همراه با گریه، ضجه و ناله بود، از صحن عبور کردند و در جلو ایوان باب القبله حرم ایستادند و مشغول خواندن اذن دخول به صورت دسته جمعى شدند.

ورود به حرم امام حسین(ع)
عشق و علاقه غیر قابل توصیفى سرتا پاى وجود همه زائران را فرا گرفته بود. اشک شوق دیدار ضریح سالار شهیدان بر روى چشم حلقه زد و همانند دو نهر کوچک برگونه هایشان جارى گشت. نور ثاراللهى آن ضریح و مرقد منور همه اطراف را روشنایى زیادى بخشیده بود و تشعشعش همه آنچه را که در کنار و گوشه بود، تحت الشعاع خویش قرار داده بود.

زائر عارف از عمق جان خود فریاد بر مى آورد:

السلام علیک یا نور الله فى ظلمات الارض;(۲) درود برتو! اى نور خدا در تاریکى هاى زمین.

السلام منى الیک و التحیه مع عظیم الرزیه کنت نورا فى الاصلاب الشامخه و نورا فی ظلمات الارض و نورا فى الهواء و نورا فى السماوات العلى کنت فیها نورا ساطعا لایطفى و انت الناطق بالهدى…(۳)
درود و سلام من بر تو، صاحب مصیبت بزرگ. تو نور هدایتگرى بودى که در پشت مردان با شخصیت قرار داشتى و نور نوربخشى در تاریکى هاى زمین و نور پردرخششى در آسمان هاى بلند و نور پرفروغى که همه جا را فراگرفته و خاموش شدنى نیست. تو گوینده اى هستى که به راه راست هدایت مى کنى.

داخل ضریح سیدالشهداء(ع)
زائران جذب ضریح منور آن حضرت شدند. هرکدام به شبکه اى از آن حصن الهى چنگ زدند و تمسک جستند؛ زیرا حبل الله المتین را در داخل آن ضریح شش گوشه نورانى دیدند.

در آن جا هفتاد هزار فرشته در رفت و آمد هستند و بر سالار شهیدان عزادارى و نوحه سرایى مى کنند.
آن جا تنها سرزمینى است که مى شود خاکش را ـ به مقدار نخودى ـ به نیت استشفاء تناول کرد و امراض صعب العلاج را مداوا نمود.(۴)

آن جا حرم امن الهى است. امام صادق(ع) فرمود: خداوند کربلا را حرم امن خویش انتخاب کرد. بعد اضافه کرد: موضع قبر الحسین بن على (صلوات الله علیهما) ـ منذ یوم دفن فیه ـ روضه من ریاض الجنه؛ مدفن امام حسین(ع) ـ از روزى که آن حضرت در آن جا دفن گردید.ـ باغى از باغ هاى بهشت برین است.(۵)

آن جا همانند مسجدالحرام و مسجدالنبى است، مسافر مى تواند نماز شکسته خویش را تمام بخواند.(۶) در آن مکان زیارت امام حسین(ع) ثواب ۲۰ حج و ۲۰ عمره را دارد.

زیارت آن حضرت در حائرالحسینى، در روز عرفه ثواب هزار حج و هزار عمره و اجر شرکت در هزار غزوه و جنگى را دارد که رهبرى آن را پیامبر(ص) و یا امام معصوم(ع) به عهده داشته باشد.(۷)

در داخل ضریح مبارک اباعبدالله الحسین(ع) دو فرزند گرامیش، على اکبر و على اصغر(علیهماالسلام) مدفونند.

بالاى سرمبارک امام حسین(ع)، بیرون ضریح سنگ قهوه اى رنگى است که رو به روى جایگاه مدفن سر آن حضرت است، در آن جا تجمع زیاد مى شد. بیش تر زائران سعى مى کردند در برابر سرمبارک دو رکعت نماز بخوانند و به آن حضرت هدیه کنند.

گرچه مورخان درباره محل دفن سرمبارک سیدالشهدا (ع) اختلاف نظر دارند. بعضى نوشته اند: امام زین العابدین(ع) سر امام حسین(ع) را به کربلا برگرداند و در نزدیکى جسد سیدالشهدا(ع) دفن کرد، همان جا که در حال حاضر زائران در برابرش نماز مى گزارند و زیارت مى خوانند.

در احادیث آمده است: یکى از شیعیان سر آن حضرت را از مرکز حکومت شام دزدید و به نجف آورد و در بالاى سر حضرت على(ع) دفن کرد. از این رو امام صادق(ع) چون به حرم جدش امیرمؤمنان(ع) رسید، بالاى سر دو رکعت نماز گزارد. سپس به فرزندش اسماعیل و جمعى که همراهش بودند، فرمود: سر مبارک اباعبدالله(ع) را در این مکان زیارت کنید.

بعضى گفتند: یابن رسول الله! مگر سرمبارک را به شام نبردند؟! حضرت قصه آن شیعه را نقل کرد و فرمود: آن مرد بعد از آن که سر را دزدید، در بالاى سرجدم، امیرمؤمنان(ع) و یا پشت شهر کوفه دفن نمود.(۸)

دورنماى داخل حرم سالار شهیدان(ع)
حرم سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین(ع) از دوقسمت تشکیل مى گردد:

۱ ـ حائرالحسینى(۹):
قسمت عمده و مرکزى حرم امام حسین(ع) به شمار مى رود. از کف ضریح تا زیر گنبد ۱۵ متر ارتفاع دارد.(۱۰) در این بخش دو قسمت وجود دارد:

ضریح مقدس:
مدفن حسین بن على(علیهماالسلام) و دو فرزندش، على اکبر و على اصغر(علیهماالسلام) در داخل ضریح مقدس مى باشد.

مدفن شهدا:
در قسمت شرق ضریح (پایین پاى قبر سیدالشهدا(ع) در ناحیه جنوبى آن دیوارى است که پنجره نقره اى بر آن نصب گردیده است و نشانه حفره اى است که بیش تر شهداى کربلا به دست قبیله بنى اسد در آن جا دفن شدند.) بالاى آن دیوار بلند کتیبه اى است در قالب کاشى هاى آبى رنگ و نوشته هاى سفید که اسامى همه شهداى کربلا در آن جا نوشته شده است. (چه آن ها که درآن مکان شریف دفن شده اند و چه آنانى که توسط خویشاوندان خود از کربلا بیرون برده شدند و در روستاها دفن شدند، همانند عون بن عبدالله بن جعفر و حر بن یزید ریاحى.)

در این جا به ذکر اسامى آن شهیدان والامقام مى پردازیم:

۱) ـ على بن حسین بن على (الاکبر).
۲) ـ عبدالله الرضیع بن حسین بن على.
۳) ـ جعفربن على (عقیل) بن ابى طالب.
۴) ـ محمدالاصغر بن على بن ابى طالب.
۵) ـ قاسم بن الحسن بن على.
۶) ـ عبدالله بن الحسن بن على.
۷) ـ عبدالله بن على بن ابى طالب.
۸) ـ عثمان بن على بن ابى طالب.
۹) ـ ابراهیم بن الحسین الازدى.
۱۰) ـ ابوالحتوف العجلانى (ابوالحتوف بن الحارث العجلانى.)
۱۱) ـ ابوالشعثاء الکندى.
۱۲) ـ ابوبکر بن الحسن الزکى
۱۳) ـ ابوبکر بن على بن ابى طالب.
۱۴) ـ ابو ثماثه عمرالعائدى، (ابوثمامه الصائدى).
۱۵) ـ ادهم بن امیه العبدى.
۱۶) ـ الحارث بن امرؤالقیس.
۱۷) ـ الحجاج بن المسروق الجعفى.
۱۸) ـ الحر بن یزید الریاحى الیربوعى التمیمى.
۱۹) ـ الحرث بن نبهان (الحارث بن بنهان.)
۲۰) ـ الحلاس (الجلاس) بن عمرو الراسبى.
۲۱) ـ الخباب بن عامر (حباب بن عامر).
۲۲) ـ الضرغامه بن مالک الثعلبى.
۲۳) ـ القاسم بن حبیب الازدى.
۲۴) ـ الموقع بن ثمام (ثمامه) الاسدى.
۲۵) ـ الهفاف بن المهند الراسبى.
۲۶) ـ ام وهب بنت عبد (النمریه).
۲۷) ـ امیه بن سعد الطائى.
۲۸) ـ انیس بن معقل الاصجعى.
۲۹) ـ اسلم بن عمرو الترکى (غلام ابى عبدالله(ع)).
۳۰) ـ انس بن الحارث الکاهلى.
۳۱) ـ بریر بن خضر الهمدانى (بریر بن حضیر الهمدانى).
۳۲) ـ بشربن عمرو الحضرمى.
۳۳) ـ بکربن حى التمیمى.
۳۴) ـ جابربن الحجاج.
۳۵) ـ جبله بن على الشیبانى
۳۶) ـ جعفر بن عقیل بن ابى طالب.
۳۷) ـ جناده (جابر) بن الحارث السلمانى.
۳۸) ـ جندب بن حجیر الکندى.
۳۹) ـ جنده (الجناده) بن کعب الانصارى.
۴۰) ـ جون بن حوى (غلام ابى ذر).
۴۱) ـ جوین بن مالک التمیمى.
۴۲) ـ حبشى بن قیس (بن سلمه) النهمى.
۴۳) ـ حبیب بن مظاهر.
۴۴) ـ حجاج بن زید السعدى.
۴۵) ـ حنظله بن أسعد الشامى.
۴۶) ـ حنظله بن عمرو الشیبانى.
۴۷) ـ خالد بن عمرو بن خالد.
۴۸) ـ رافع بن عبدالله الاسدى. (رافع بن عبیدالله).
۴۹) ـ زاهر بن عمر الکندى (زاهر غلام عمر بن الحمق)
۵۰) ـ زهیر بن القین البجلى، (زهیر بن القیم البجلى).
۵۱) ـ زهیر بن سلیم الاسدى.
۵۲) ـ زیاد بن ابوعمره.
۵۳) ـ زیاد بن غریب الصائدى.
۵۴) ـ زید بن معقل الجعفى.
۵۵) ـ سالم بن عمرو الکلبى.
۵۶) ـ سالم مولى عامر.
۵۷) ـ سعد بن الحارث الانصارى.
۵۸) ـ سعد بن الحرث الخزاعى (غلام على بن ابى طالب(ع)).
۵۹) ـ سعد بن عبدالله الحنفى.
۶۰) ـ سعد بن عبدالله (سعید بن عبدالله).
۶۱) ـ سلمان (سلیمان) بن مضارب الجبلى.
۶۲) ـ سلیمان بن رزین.
۶۳) ـ سوار بن منعم النهتمى.
۶۴) ـ سوید بن عمرو الحشمعمى.
۶۵) ـ سیف بن الحارث الجابرى.
۶۶) ـ سیف بن مالک العبدى.
۶۷) ـ شبیب بن عبدالله النهشلى.
۶۸) ـ شبیب مولى الحارث الهمدانى.
۶۹) ـ شعبه بن حنظله التمیمى.
۷۰) ـ شوزه (شوزب) مولى شاکر بن عبدالله الهمدانى.
۷۱) ـ عائد بن مجمع العائدى.
۷۲) ـ عابس بن شبیب الشاکرى.
۷۳) ـ عامر بن مسلم العبدى.
۷۴) ـ عباد بن مهاجر.
۷۵) ـ عبدالاعلى بن یزید الکلبى.
۷۶) ـ عبدالرحمان الیزنى.
۷۷) ـ عبدالرحمان بن عبدالله بن الکدر الارحبى.
۷۸) ـ عبدالرحمان بن عبد ربه الانصارى الخزرجى.
۷۹) ـ عبدالرحمان بن عروه (عرره) الغفارى.
۸۰) ـ عبدالرحمان بن عقیل.
۸۱) ـ عبدالرحمان بن مسعود التمیمى.
۸۲) ـ عبدالله بن البشیر (بشر) الخشعمى.
۸۳) ـ عبدالله بن عروه (عرزه) الغفارى.
۸۴) ـ عبدالله بن عمر الکلبى.
۸۵) ـ عبدالله بن مسلم بن عقیل.
۸۶) ـ عبدالله بن یقطر.
۸۷) ـ عبد (عبدالله) بن یزید العبدى.
۸۸) ـ عبید (عبیدالله) بن یزید العبدى.
۸۹) ـ عقبه بن الصلد (الصلت) الجهینى.
۹۰) ـ على بن عقیل بن ابى طالب.
۹۱) ـ عمار بن ابى سلامه الدالانى.
۹۱) ـ عمار (بن الصلخب) الدالالى.
۹۲) ـ عمار (عامر) بن حسان الطائى.
۹۳) ـ عمر بن خالد الازدى.
۹۴) ـ عمر بن کعب الاشجعى.
۹۵) ـ عمرو بن جناده الانصارى.
۹۶) ـ عمرو بن جندب الحضرمى.
۹۷) ـ عمرو بن خالد العیداوى (الصیداوى).
۹۸) ـ عمرو بن ضبیعه الضبیعى.
۹۹) ـ عمرو بن قرظه الانصارى.
۱۰۰) ـ عمرو بن مطاع الجعفى.
۱۰۱) ـ عمیرو بن عبدالله (عمرو بن عبدالله جندعى).
۱۰۲) ـ عون بن عبدالله بن جعفر.
۱۰۳) ـ قارب بن عبدالله الدائلى.
۱۰۴) ـ قاصد (قاسط) بن زهیر الثعلبى.
۱۰۵) ـ قره بن أبى قره الغفارى.
۱۰۶) ـ قعنب بن عمرو النمرى.
۱۰۷) ـ قیس بن مسلم (مسهر) الصیداوى.
۱۰۸) ـ کان بن عتق (کنانه بن عتیق) الثعلبى.
۱۰۹) ـ کردوس بن زهیر الثعلبى.
۱۱۰) ـ مالک بن عبد (عبدالله) بن السریح.
۱۱۱) ـ مجمع بن زیاد الجهنى.
۱۱۲) ـ مجمع بن عبدالله العائدى.
۱۱۳) ـ محمد بن ابى سعید الاحول بن عقیل.
۱۱۴) ـ محمد بن سعد بن عقیل.
۱۱۵) ـ محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب.
۱۱۶) ـ مسعود بن الحجاج التمیمى.
۱۱۷) ـ مسلم بن عقیل.
۱۱۸) ـ مسلم بن عوسجه الاسدى.
۱۱۹) ـ مسلم بن کثیر الاسدى.
۱۲۰) ـ مسلم مولى الحسین (غلام).
۱۲۱) ـ مقسط بن زهیر الثعلبى.
۱۲۲) ـ منجح بن سهم.
۱۲۳) ـ نافع بن هلال الحلمى (الجملى).
۱۲۴) ـ نصر بن إبى عمرو الراسبى.
۱۲۵) ـ نصر بن أبى نیرز (نیزر).
۱۲۶) ـ نعمان بن عمرو الراسبى.
۱۲۷) ـ نعیم بن عجلان الانصارى.
۱۲۸) ـ واضح مولى الحارث السلمانى.
۱۲۹) ـ وهب بن عبدالله بن حباب الکلبى.
۱۳۰) ـ هانى بن عروه المرادى.
۱۳۱) ـ یحیى بن مسلم (سلیم) المازنى.
۱۳۲) ـ یحیى بن هانب العروه.
۱۳۳) ـ یزید بن الحصین الهمدانى المثرفى.
۱۳۴) ـ یزید بن زیاد بن مهطر الکندى.
۱۳۵) ـ یزید بن شبیط (ثبیط، نبیت) العبدى.
۱۳۶) ـ یزید بن مغفل الجعفى.

اسامى فوق مجموع آنانى هستند که در رکاب سالار شهیدان(ع) به فیض شهادت رسیدند; گرچه ۶ نفر از آن ها به نام هاى مسلم بن عقیل، هانى بن عروه، عبدالاعلى بن یزید الکلبى، عبدالله بن یقطر، عماره بن صلخب ازدى و قیس بن مسهر الصیداوى قبل از روز عاشورا به شهادت رسیدند.

مورخان و محدثان شیعه و اهل سنت در مورد شمار یاران امام حسین(ع) نظرهاى متفاوتى دارند.

۱ـ مسعودى در مروج الذهب مى نویسد: همراه اباعبدالله الحسین(ع) ۵۰۰ نفر سواره نظام و ۱۰۰ نفر پیاده نظام بود.(۱۱)

۲ ـ امام باقر(ع) فرمود: سواره نظام همراه اباعبدالله(ع) ۱۴۵ نفر و پیاده نظام ۱۰۰ نفر بودند.(۱۲)

۳ ـ طبرى مى نویسد: قریب به ۱۰۰ نفر پیاده نظام بودند. روایت خوارزمى آن را توضیح مى دهد: ۳۲ نفر سواره و ۴۰ نفر پیاده بودند. در روایت دیگرى پیادگان را ۸۲ نفر مى داند.(۱۳)

۴ ـ ابومخنف، ابوحنیفه دینورى و سیدمحسن جبل عاملى مى نویسند: ۳۲ نفر سواره و ۴۰ نفر پیاده بودند. نیز آمده است: ۱۳۶ نفر بودند، که ۱۰۶ نفر آن ها از مردم عادى و ۳۰ نفر از اهل بیت عصمت و بنى هاشم بودند.(۱۴)

دست یابى به آمار دقیق شهیدان کربلا بسیار سخت است و از این جهت تعداد آنانى که در رکاب حسین بن على(ع) در روز عاشورا و یا چند روز قبل از آن یا بعد از آن به فیض شهادت رسیدند، مشخص و معلوم نیست.

۲ ـ رواق هاى اطراف ضریح
در اطراف ضریح امام حسین(ع) چهار رواق بزرگ وجود دارد که گرداگر مدفن آن حضرت و سایر شهدا را فرا گرفته است. مى توان از هریک نمایى کلى ارائه نمود:

الف: رواق رو به قبله حرم که در سمت جنوب غربى و باب القبله حرم واقع شده است.

ضریح حبیب بن مظاهر(ره)
در سمت چپ درب ورودى قبله حرم، ضریح با عظمت و مرقد والاى شهید بزرگ معرکه نینوا، پیر غلام سالار شهیدان، «حبیب بن مظاهر اسدى کوفى» قرار دارد.

او کسى است که در کودکى پیامبر خدا(ص) را زیارت کرد و پیامبر(ص) پیشانى او را بوسید و در دامن پر مهر و محبت خود نشاند و از این که او با فرزندش، حسین بن على(علیهماالسلام) مشغول بازى بود، خرسند گردید و فرمود: «فأنا أحبه لحبه لولدى الحسین»؛ من او (حبیب) را دوست دارم; از آن جهت که او فرزندم، حسین را دوست دارد.(۱۵)

این صحابى بزرگ به هنگام حاکمیت امیرمؤمنان(ع) از افراد برجسته و مورد اعتماد امام على(ع) بود.

او از اعضاى «شرطه الخمیس» آن حضرت بود. وى رئیس قبیله بنى اسد بود و قبل از واقعه عاشورا، در کوفه براى یارى امام حسین(ع) عضوگیرى مى کرد و بیعت مى گرفت. قبل از عاشورا، امام حسین(ع) از او دعوت کرد و حبیب پذیرفت و فرماندهى جناح چپ سپاه را برعهده گرفت. او که نزدیک به ۷۵ سال داشت، بعد از اذان ظهر در رزمى نابرابر تعداد ۶۲ نفر از دشمن را به درک فرستاد و سپس به فیض شهادت رسید.(۱۶)

مزار زیباى او در ده مترى ضریح منور و باصفاى امام حسین(ع) قرار دارد. شاید این جدایى مرقد وى به خاطر عظمت و شناختى است که بنى اسد و اهل بیت(علیهم السلام) از وى داشتند و خواستند به هنگام ورود و خروج، براى او طلب رحمت و مغفرت بیش ترى شود.

قتلگاه
در قسمت نهایى سمت چپ رواق جنوب غربى (در امتداد آرامگاه حبیب بن مظاهر) درب کوچکى به طول و عرض ۱۹۰×۸۰ وجود دارد که داخل سالن باریکى واقع است. سپس اطاقى است که مساحت آن ۹ متر (۳×۳) بیش تر نبود. در جهت قبله دیوار آن برآمدگى وجود دارد که داراى دو پنجره نقره اى است. آن مکان شریف را «قتلگاه» مى نامند.

قتلگاه جایگاه عروج روح به ملکوت إعلى است. آن جا که اخلاص، عشق، توحید و یگانه پرستى جلوه مى کند و فنا شدن در حق تجسم مى یابد و وحدت حقیقى بین خالق معشوق و مخلوق عاشق تحقق مى یابد.

قتلگاه جایگاهى است که حسین بن على ابن ابى طالب(ع) در خون خود غوطه ور گشت و سپس به شهادت رسید. امام حسین(ع) بعد از آن که مبارزه تن به تن را با دشمن آغاز کرد، کسى نمى توانست در برابر فرزند حیدر کرار بایستد. سالار شهیدان مى خواست خودش را به فرات برساند. آنان همگى مانع آن حضرت شدند و بدن مبارک او را پر از جراحت کردند.

وارکاران شمشیر زن و تیراندازان وى را هدف قرار دادند. امام حسین(ع) در حالى که آنان را همچون ملخ بر روى زمین مى ریخت و ۷۲ جراحت کارى به بدن نازنینش را رسیده بود و خون از همه سو بیرون مى زد و بدنش را ضعیف کرده بود، فرمود:

«أعلى قتلى تجتمعون اما والله لاتقتلون بعدى عبدا من عبادالله اسخط علیکم تقتله منى و إیم الله انى لارجو ان یکرمنى الله بهوانکم ثم ینتقم لى منکم من حیث لاتشعرون.»
آیا براى کشتن من همگى دست به دست یک دیگر داده اید؟ آگاه باشید! سوگند به خدا! کشتن من براى شما به قدرى سنگین و گران درآید که با کشتن هیچ کس قیاس نشود. من امید واثق دارم در برابر جراحت هایى که شما بر من وارد کرده اید، خداوند کرامت و رحمتش را بر من عنایت فرماید و بعد انتقام این ستم بزرگ را از راه هایى که شما فکر آن را نمى کنید، از شماها بگیرد.(۱۷) لذا لقب «ثارالله» براى او همیشه صادق شد.

ابومخنف مى گوید: سپس امام حسین(ع) به مبارزه خویش ادامه داد تا این که در کنار قتلگاه توقف کوتاهى کرد. ناگاه سنگى برپیشانى مبارکش زدند، آن حضرت خواست با پیراهنش خون از پیشانى بزداید، ناگاه تیرى سه شعبه بر قلب مبارکش زدند که بر روى زمین افتاد. آن گاه با خدایش به نیایش پرداخت; «بسم الله و بالله و على مله رسول الله(ص)»؛ با استعانت به خدا و با تکیه بر او و سیره و راه و روش پیامبر خدا(ص).

آن گاه سر را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: «الهى انک تعلم انهم یقتلون رجلا لیس على وجه الارض ابن نبى غیره»؛ بار خدایا! تو مى دانى که اینان مردى را مى کشند که غیر از او بر روى زمین پسر دختر پیامبرى نیست. امام حسین(ع) تیر زهرآلود کشنده را از پشت خود بیرون کشید. همانند ناودان خون از بدن مبارکش بیرون مى زد.(۱۸) امام حسین(ع) بر زمین قتلگاه افتاد، دستش را از خونش پرکرد و به طرف آسمان پاشید و به خدایش هدیه نمود.

هلال بن نافع مى گوید: در آن لحظات ملکوتى و نورانى که کثرت جراحات سالار شهیدان را به خود مشغول کرده بود و از همه وابستگى هاى خلقى بریده و تمام وجودش درحضرت حق ـ جل و علاـ مجذوب گشته بود، فرمود:

«صبرا على قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین مالى رب سواک و لا معبود غیرک، صبرا على حکمک یا غیاث من لا غیاث له و یا دائما لا نفاد له یا محیى الموتى یا قائما على کل نفس بما کسبت، احکم بینى و بینهم و انت خیرالحاکمین»؛ بارخدایا! بر قضا و حکم تو صابرم. غیر تو خدایى نیست. اى فریادرس گرفتاران ناله کننده! پروردگار و معبودى غیر تو نیست. بردبارم برفرمانت! اى فریادرسى که غیر تو فریادرسى نیست. اى همیشه حاکمى که پایانى براى قدرتش نیست و اى زندگى بخش مردگان! اى ناظر برهر فرد و آنچه را که انجام مى دهد! تو خود قضاوت نما بین من و اینان! اى بهترین قاضى و حکم کننده.(۱۹)

دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) درهمین مکان مقدس، بر آن بدن پاره پاره و مجروح هجوم آوردند و سرمبارک اباعبدالله الحسین(ع) را از تن جدا کردند.

ب: رواق دیگرى در سمت غرب ضریح مطهر امام حسین(ع) وجود دارد. این رواق قبلا به نام عمران بن شاهین خوانده مى شد و امروز به رواق سیدابراهیم مجاب معروف است. این رواق از نظر عرض و طول با رواق هاى دیگر هماهنگ است.

در قسمت جنوب غربى آن درب خروجى به طرف صحن حرم باز شده است و در قسمت شمال غربى آن مزار امامزاده بزرگوار «السید ابراهیم المجاب بن محمد العابد بن موسى الکاظم(ع)» قرار دارد. او درسال ۲۴۷ ه .ق به کربلا آمد و در آنجا اقامت گزید. متوکل قبل از آن مانع مى شد که کسى در کربلا سکونت گزیند. بعد از متوکل، پسرش، محمد منتصر به خلافت رسید و راه را بر علاقه مندان امام حسین(ع) باز کرد; زیرا از اعمال پدر سخت پشیمان بود. سید مجاب که به کربلا آمده بود، به زیارت آن حضرت آمد و رو به مرقد کرد و گفت: «السلام علیک یا جداه» از درون ضریح پاسخ آمد: «و علیک السلام یا ولدى»، به همین جهت او را «سید مجاب» نامیدند.(۲۰)

مقبره وى داراى ضریح کوچکى است و سادات زیادى از بنى هاشم در اطرف او دفن شده اند.

در اعیان الشیعه آمده است: از آن جهت مجاب گفته اند که بر اباعبدالله الحسین(ع) سلام کرد و در حضور دیگران پاسخ شنید. و بعضى هم او را «ابراهیم ضریر» نامیده اند.(۲۱)

سید ابراهیم مجاب داراى شإن و منزلتى بزرگ مى باشد. او شاگردان و فرزندان صاحب فضل و کمالى داشت. شخصیت و فضل و کمال اخلاقى او زبانزد افراد مختلف بود.

این قسمت قبلا جزء صحن بود که در توسعه هاى حرم حسینى، «مزار سیدابراهیم مجاب» در داخل رواق غربى حرم واقع گردید.

ج: دو رواق دیگر وجود دارد:

۱ ـ قسمت شمالى آن، رواقى به طول ۴۰ متر و عرض ۵ متر مى باشد.
۲ ـ رواق قسمت شرقى آن به طول ۴۵ متر و عرض ۵ متر است. این رواق به نام «رواق فقها» مشهور است. در این دو رواق جایگاه خاصى وجود ندارد. نمازگزاران در آن جا به عبادت و دعا مى پردازند.

در حجره هاى اطراف صحن حرم مبارک سیدالشهدإ(ع) بسیارى از بزرگان و مراجع دینى و چهره هاى دینى ـ سیاسى مدفون گشته اند و در پناه مولاى خویش آرمیده اند.

قبر مرحوم آیت الله میرزا محمدتقى شیرازى (متوفاى ۱۳۴۰ ه .ق) در قسمت شرق صحن قرار دارد. قبر امیرکبیر (صدراعظم ناصرالدین شاه)، در مقبره اى درقسمت شرقى صحن مطهر قرار دارد.

در رواق شرقى چهره هاى برجسته ذیل مدفونند:
۱ ـ شیخ یوسف آل عصفور بحرانى، نویسنده کتاب «الحدائق الناظره»
۲ ـ سید احمد بن سید کاظم رشتى (مقتول در سال ۱۲۹۵ ه .ق).
۳ ـ سید على طباطبائى، نویسنده کتاب فقهى «ریاض العلماء».
در رواق شمالى بعضى از خاندان قاجاریه مدفون گردیده اند.

پى نوشتها:
۱ ـ بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۷، ح ۲۹٫
۲ ـ همان، ص ۳۷۱، ح ۱۵٫
۳ ـ همان، ص ۱۷۸، ح ۳۰، ب ۱۸٫
۴ ـ تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۱۴۵، مسأله ۹٫
۵ ـ بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۳، ح ۲۳؛ ص ۱۱۰، ح۲۳٫
۶ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۵۲۸، ح ۱۱۳۵۶٫
۷ ـ بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۸۵٫
۸ ـ مجموعه نفیسه، تاج الموالید، ص ۳۳ و ۳۴ و منتهى الآمال، ج ۲، ص ۸۱۲٫ مرحوم کلینى نیز احادیثى را نقل کرده است که قول دوم را تأیید مى کند.
۹ ـ بعضى گفته اند: فاصله بین مدفن شریف امام حسین(ع) تا ۲۵ ذراع از هر طرف را حائر الحسینى مى گویند. بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۱۵۷، ح ۲۸ (بیان). علامه طبرسى مى نویسد: شکى نیست که حائرالحسینى شامل مدفن شهداى کربلا گردیده است. تاج الموالید، ص ۱۰۹٫
۱۰ ـ گنبد و دو گلدسته طلایى در زمان ناصرالدین شاه، در سال ۱۲۷۳ ه . ق ساخته شده است و دیواره گنبد منقوش مى باشد. موسوعه عتبات مقدسه، ج ۸، ص ۱۱۸٫
۱۱ ـ مروج الذهب، مسعودى، ج ۳، ص ۷۰٫
۱۲ ـ اللهوف، سیدبن طاووس، ص ۴۲ و مثیرالاحزان، شیخ عباس قمى، ص ۳۹٫
۱۳ ـ طبرى، ج ۵، ص ۳۹۳ و ۳۹۲ و مقتل خوارزمى، ج ۲، ص ۴٫
۱۴ ـ الاخبارالطوال، دینورى، ص ;۲۵۶ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۳۰ و اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۱٫
۱۵ ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۲، ح ۳۶، ب ۳۰٫
۱۶ ـ معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۲۲۲ و کربلا، سعیدالعسیلى، ص ۳۶۰٫
۱۷ ـ لواعج الاشجان، ص ۱۷۸ و ۱۷۷٫
۱۸ ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۲، ب ۳۷ و لواعج الاشجان، ص ۱۷۸٫
۱۹ ـ مقتل الحسین(ع)، مقرم، ص ۳۵۷٫ به نقل از اسرار الشهاده، ص ۴۲۳٫
۲۰ ـ تذکره الانساب، احمدبن محمد بن مهنا بن على بن مهنا حسینى، نسخه خطى، ص ۱۱۲ـ۱۰۷٫
۲۱ ـ اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۲۲۴٫

سفرنامه کربلا (بخش دوم)

9 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره چهل و چهار

پنج شنبه ۱۴ / ۱۱ / ۱۳۷۸
نزدیک به ۲۶ اتوبوس ساعت ۹ صبح در قسمت خروجى بغداد به طرف نجف اشرف منتظر حرکت بودند. فاصله بغداد تا نجف اشرف ۱۶۰ کیلومتر است. در کنار اتوبوس ها با این که مإمورین امنیتى عراق ایستاده بودند، وقتى یکى از زائران جعبه شیرینى را از پنجره به افراد فقیر داد، نزدیک به ۱۵۰ نفر هجوم آوردند که این صحنه سبب شد همگى بر آن فقر و بیچارگى که امروز دامن گیر ملت عراق گردیده است، اشک بریزند و بر رژیم حاکم و سیاست ننگینش نفرین فرستند. هرکسى سعى مى کرد به آن زنان و مردان و بچه هاى مستمند به نحوى کمک کند و براى رهایى ملت عراق از آن سیاه بختى و بیچارگى دعا نمایند. بعد از ساعتى، همه اتوبوس ها به سمت نجف اشرف، کعبه آمال همه موحدان عالم، حرکت کردند.

نجف اشرف، حرم امیرمومنان، على بن ابى طالب(ع)
عظمت حرم مولاى متقیان، زائران را متحیر و مضطرب نموده بود. به راستى باورشان نمى شد که خدا چنین توفیقى را به آنان داده باشد.

حرم مطهر امیرمؤمنان(ع) داراى گنبد طلایى بزرگ و صحنى وسیع است. ساختمان حرم از ناحیه غرب به دیوار صحن چسبیده و از سه طرف دیگر باز است.

در سمت شرقى آن، ایوان باصفا و روح بخشى است که در قرن ۱۲ ه .ق به دستور نادرشاه افشار ساخته شد و با خشت هاى طلا تزیین گردید. بزرگ ترین درب ورودى حرم، در این ایوان نصب شده است. در بالاى این درب ورودى بر روى آئینه هاى زیبا (۱) نوشته شده است:

«على مع الحق و الحق مع على یدور معه حیثما دار.» و «على حبه جنه، قسیم النار و الجنه، وصى المصطفى حقا، امام الناس و الجنه»

صحن مطهر حرم على بن ابى طالب(ع) که از یادگارهاى معمارى دوران صفوى است، داراى ۴ درب ورودى بزرگ است:
۱ ـ باب الذهب (درب شرقى حرم مطهر).
۲ ـ باب الطوسى (درب شمالى حرم مطهر).
۳ ـ باب القبله (درب جنوبى حرم مطهر).
۴ ـ باب السلطانى (درب غربى حرم مطهر).

ساعت ۴ بعد از ظهر از باب السلطانى به صورت دسته جمعى به طرف داخل صحن با صفاى حرم حضرت على(ع) حرکت کردیم. باخضوع و تواضعى وصف ناپذیر درب حرم را بوسیدیم و صورت برآستان ورودى صحن مبارک گذاشتیم و با جملاتى که از عمق جانمان برمى خواست، با آن حضرت سخن گفتیم. آرام آرام به ایوان با صفاى امیرمومنان(ع) رسیدیم. همگى در برابر حرمش به زمین افتادند و سجده شکر به جاى آوردند. (۲)

زمزمه زائران عاشق چنان فضاى ملکوتى را به وجد آورده بود که هرپاک ضمیر فرهیخته اى را به خود جذب مى کرد. زائران زمزمه مى نمودند:

منم منم گداى تو
گداى بى نواى تو
على على، على جان (۲بار)
تو اولم تو آخرم، تو هادیم تو رهبرم
تو داد خواه محشرم، رضاى حق، رضاى تو
على على، على جان (۲بار)
ولى کبریا توئى، وصى مصطفى توئى
سوره هل إتى توئى، منم منم گداى تو
على على، على جان (۲بار)
روى نیاز من توئى، سوز و گداز من توئى
کعبه راز من توئى، حیات من بقاى تو
على على، على جان (۲بار)
بهر یتیم و بى نوا، بهر فقیر و مبتلى
تو مونسى تو رهنما، بیا شوم فداى تو
على على، على جان (۲بار)
غلام روسیاه منم، فقیر و بى نوا منم
عاشق کربلا منم، بمیرم از براى تو
على على، على جان (۲بار)

تا نزدیک اذان مغرب مشغول زیارت و دعا براى خود و جمیع ملتمسین دعا بودیم. به هنگام اذان در زیر بارگاه ملکوتى مولى الموحدین، امیرالمومنین(ع) شعار توحید و نبوت و امامت بر در و دیوار حرم نقش بست و همگى، به همراه دیگر زائران همچون کبوتران مشغول چیدن در و یاقوت هاى معنوى از آن بهشت برین شدیم. نماز مغرب و عشاء خوانده شد.

شب جمعه به یاد ماندنى و شگفت انگیزى بود. ساعت ۳۰ / ۹ شب همه در اطراف ضریح منور امام المتقین، على بن ابى طالب(ع) گرد آمدند و همگى با روح و معنویتى وصف ناپذیر، متواضعانه مرقد نورانى آن عروه الوثقاى الهى را همانند نگین انگشتر در میان گرفتند و با زبان امیر بیان، کمیل وار به مناجات پرداختند.

دعاى کمیل زیباترین مناجات مخلوق با خالق است، آن هم در بقعه اى که آرزوى همه انبیإ و اوصیإ و بندگان صالح خداست و در شبى که درب هاى رحمت الهى تا بامداد باز است.

دعا با شور و نواى وصف ناپذیرى آغاز شد. فرشتگان پروانه وار بر روى ضریح مى چرخیدند و دعاها را به سوى عرش الهى هدایت مى کردند. هرچه به پایان دعا نزدیک تر مى شد، عشق و شور زائران تبلور بیش ترى پیدا مى کرد. در بخش هاى پایانى دعا احساس مى شد پرده هاى حجاب برداشته شده و آیه (وابتغوا الیه الوسیله) (۳) که بالاترین مصداقش، امیرمومنان(ع) است، کارش را انجام داده و زائران عارف را به خالق کریمشان نزدیک نموده است.

صندوقى از خاتم در داخل ضریح برروى. قرار دارد.این صندوق که از دوره قاجاریه ـ از زمان شاه سلطان اسماعیل صفوى ـ به یادگار مانده است، از نفائس جهان، به شمار مى رود. توسط هنرمندان هندى و چینى در سال ۱۳۴۵ ه .ق / ۱۳۰۴ ه .ش به همت شیعیان آن منطقه ساخته شده و سپس به نجف اشرف انتقال یافته و بر روى آن صندوق و مرقد قرار گرفته است.
مرقد مبارک امیرمومنان(ع) جایگاهى پاک و مقدس است. آدم ابوالبشر و نوح پیامبرـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ در آن مکان دفن گردیده اند.

على بن ابى طالب(ع) در ساعت هاى آخر عمرمبارکش به فرزند بزرگ خود، حسن بن على(ع) فرمود: چون از دنیا رفتم، مرا غسل ده و کفن کن و با حنوطى که از جدت، پیامبر خدا(ص) باقى مانده و جبرئیل آن را از کافور بهشتى آورده است، حنوط نما. سپس جنازه مرا بر روى تختى گذارید. جلو تخت را رها کنید و عقب آن را بگیرید. به هرسو که آن تابوت حرکت کرد، شما به همراه آن بروید. هرکجا فرود آمد، جنازه را بر زمین بگذارید و بر من نماز به جا آورید. بعد تابوت را بردارید و زیر آن را حفر کنید. قبرکنده و آماده اى خواهید یافت که پدرم، نوح پیامبر آن را آماده کرده است.

محمدبن حنفیه مى گوید: در آن نیمه شب، بعد از آن که مقدار کمى گود کردیم، قبر ساخته و لحد پرداخته اى ظاهر گردید و تخت سنگى بود که به خط سریانى بر روى آن نوشته شده بود:
«هذا قبر حفره نوح لعلى بن ابى طالب وصى محمد(ص) قبل الطوفان بسبعماه سنه»; این آرامگاهى است که نوح پیامبر براى على بن ابى طالب(ع) وصى و جانشین محمد(ص) آن را ۷۰۰ سال پیش از طوفان آماده نموده است. (۴)

حضرت مهدى(ع) به هنگام زیارت جدش، امیرمومنان(ع) فرمود: «السلام علیک و على ضجیعیک آدم و نوح و رحمه الله و برکاته»؛ درود بر تو (اى امیرمومنان) و بر دو پیامبر، آدم و نوح(علیهما السلام) که در آرامگاه تو آرمیده اند. رحمت و برکات الهى بر شما گوارا باد! (۵)

امام صادق(ع) در باره زیارت جدش، امیرمومنان(ع) به محمدبن مسلم فرمود: براى زیارت جدم، امیرمومنان غسل کن و نظیف ترین لباس هاى خویش را بپوش و خود را خوشبو نما و با آرامش و توجه از باب السلام داخل شو و ۳۰ مرتبه تکبیر گو و رو به قبله بایست و با مولاى خود سخن بگو. (۶)

بعد از زیارت، ۶ رکعت نماز مى خوانى، دو رکعت اول را به امیرمومنان، على بن ابى طالب(ع) و دو رکعت دوم را به حضرت آدم(ع) و دو رکعت آخر را به نوح پیامبر(ع) هدیه مى نمایى. (۷)

وادى السلام
صبح جمعه به سوى «وادى السلام» رفتیم. جایگاهى که بسیارى از پیامبران، صالحان، دانشمندان و شخصیت هاى برجسته اسلامى در آن مدفونند و یا روزها و شب ها را در آن جا بیتوته نموده اند.

در روایات اسلامى آمده است: وادىالسلام جایگاهى است که ارواح انسان هاى با ایمان بعد ازمرگ در آن جا به سر مى برند، تا قیامت برپا شود. بعد از آن جا به بهشت برین حضرت حق داخل مى گردند.

همچنین در آن جا آرامگاه حضرت صالح و حضرت هود (علیهما السلام)، مقام امام زین العابدین و امام عصر(علیهما السلام) و آرامگاه کمیل بن زیاد نخعى ـ رحمه الله ـ و میثم تمار ـ رحمه الله ـ و مسجد حنانه ـ که سرامام حسین(ع) در آن جا قرار داشت.ـ قرار دارد، که توفیق زیارت آن ها را پیدا نمودیم. بعد از ظهر عازم کوفه شدیم.

خانه امام على بن ابى طالب(ع)
خانه امام امیرالمومنین(ع) را زیارت کردیم، منزل امیرى که بر عراق، حجاز، بحرین، شامات (سوریه، فلسطین اشغالى و اردن) و ایران آن روز حکومت مى کرد. خانه داراى دو اتاق و یک سالن پذیرایى کوچک است. در کنار این سالن، چاه آبى است که الان هم داراى آب است و زوار جهت تبرک از آن مى نوشند و مقدار کمى هم همراه مى برند.

آنچه دل زائران عارف و عاشق على بن ابى طالب(ع) را به درد مىآورد و مى لرزاند، همان سالن پذیرایى کوچک است که بدن مبارک امیرالمومنان(ع) را بعد از شهادت، در آن جا غسل دادند و کفن کردند و فرزندانش; حسن و حسین و زینب و ام کلثوم و عباس و عون و جعفر(علیهم السلام) و دیگر نزدیکانش نظاره گر بودند. این سالن کوچک به نام «مغتسل على بن ابى طالب(ع)» معروف است.

مسجد کوفه
مسجد کوفه از مشهورترین و با سابقه ترین مساجد اسلامى است که ۱۱۶ متر طول و ۱۱۰ متر عرض دارد. این مسجد در سال ۱۷ ه’ .ق همزمان با شهر کوفه تإسیس شد و صحن وسیع و بزرگ و بدون سقفى دارد که نزدیک به ۴۰ هزار نفر را درخود جاى مى دهد. درون صحن و غرفه هاى اطراف آن، جایگاه هاى مقدسى قرار دارد که زائران در آن اماکن، دو رکعت نماز تحیت و دعاهاى مخصوص مى خوانند.

شاید یکى از مهم ترین محراب هاى هفتگانه (۸) مسجد کوفه، محراب امیرمومنان(ع) است که در آن جا، حضرت على(ع) در حالت نماز توسط عبدالرحمن بن ملجم مرادى (لعنه الله علیه) به شهادت رسید.

دکه القضاء
سکویى است در قسمت شمال شرقى مسجد، که امیرمومنان(ع) در آن مکان، قضاوت مى نمود و دعاوى مسلمانان را حل مى کرد. ستون کوتاهى در آن جا قرار داشت که بر روى آن نوشته شده بود: (ان الله یإمر بالعدل و الاحسان) (۹)

«بیت الطشت»: (۱۰) در این مکان یکى از معجزات امام المتقین(ع) تحقق پیدا کرده است.

بعد از پایان اعمال مسجد کوفه، به سمت جنوب شرقى آن که راهرو کوتاهى بود، رفتیم. ناگاه در سمت راست، حرم با صفاى مسلم بن عقیل(ع) رادیدیم. جهت زیارت داخل شدیم. ضریح زیبا و با عظمتى داشت و در کنار آن چندین رواق و شبستان دیده مى شد. درسمت جنوبى حرم، آرامگاه «مختار بن إبى عبیده ثقفى» است، سردارى که انتقام خون شهداى کربلا را از قاتلان سفاک آنان گرفت و همگى را به جهنم فرستاد و بر قلب سوخته و مجروح امام زین العابدین(ع) و دیگر خاندان اهل بیت(علیهم السلام) مرهمى نهاد.

در مقابل حرم مسلم، آرامگاه «هانى بن عروه»، همرزم و میزبان باوفاى آن بزرگوار قرار دارد.

شنبه ۱۶ / ۱۱ / ۱۳۷۸ ه .ش
قبل از اذان صبح، به سوى حرم مولاى متقیان حرکت کردیم. این دفعه از باب الطوسى که در سمت شمال قرار دارد، داخل حرم شدیم. پس از اذن دخول، نافله شب خواندیم، نماز صبح را به جماعت برگزار نمودیم.

در آن بقعه مبارکه یکى ـ دو بار «زیارت امین الله» خواندیم. احساس مى شد شإن نزول واقعى آن زیارت مستند همان جا است. آن روز توفیق «زیارت جامعه» را پیدا کردیم; زیارتى که جمله جمله آن معرفى جایگاه و مقام سیدالاوصیاء، على بن ابى طالب(ع) و دیگر ائمه معصومین(علیهم السلام) است.

آرام آرام ساعت هجران نزدیک شد. با خواندن زیارت وداع، با قلبى پردرد و دلى امیدوار ازحرم و ایوان با صفایش جدا شدیم و از نجف خارج گشتیم.

مسجد سهله
هنگام خروج از نجف و کوفه، به «مسجد سهله» مشرف شدیم. این مسجد داراى برکات فراوانى است. در روایات آمده است: حضرت حجت ـ سلام الله علیه ـ با اهل و عیال به آن مسجد مىآید و آن جا را منزل خویش قرار مى دهد. (۱۱)

امام باقر(ع) فرمود: حضرت قائم(ع) همیشه به این مسجد رفت و آمد خواهد کرد. (۱۲)

مسجد سهله داراى مقام ها و مکان هاى متعددى است که در آن ها، دو رکعت نماز مى گزارند و دعاهاى وارده را قرائت مى کنند. آن ها عبارتند از:
الف ـ مقام ادریس(ع). ب ـ مقام خضر(ع). ج ـ مقام ابراهیم(ع). دـ مقام زین العابدین(ع). ه ـ مقام حضرت مهدى(ع).
آقاى دهقانى زاده (۱۳) با صداى زیباى خودشان، آیات مربوط به حضرت مهدى(ع) را قرائت کردند که بر روح و روان اشخاص داخل مسجد اثر بسیار مثبتى گذاشت. زائران ایرانى و غیر ایرانى، همگى اشک ریختند و فریاد «یابن الحسن و یا مهدى» آنان بر فضاى ملکوتى مسجد نقش بست.

۱۶ / ۱۱ / ۱۳۷۸ ه .ش.
نزدیکى ظهر به طرف «نینوا» و سرزمین کربلا حرکت کردیم. عشق و سوزى که از سالیان سال در دل زائران و عاشقان حسینى بود، شعله ور گردید. دیدار نجف اشرف، کاظمین شریفین و سامرإ عسکریین عطش بیش ترى را جهت زیارت سالار شهیدان و یاران باوفایش ایجاد کرد و تب و تاب محبت و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) به جسم و جان نشاط بخشید. زمزمه، عزادارى، زیارت عاشورا، فریادهاى «یا اباعبدالله انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم…» به همراه اشک و ناله، همگى تبلور عشق بود، عشقى که شعله هاى سوزنده اش کاخ هاى ظلم و استبداد را درهم کوبید و نابود کرد.

کربلا، مدینه الشهداى اسلام
فاصله نجف اشرف تا شهر کربلاى معلا ۱۲۰ کیلومتر است. جهت رسیدن به کعبه عشاق لحظه شمارى مى شد. ساعت ۳۰ / ۱ بعد از ظهر بود که در و دیوارهاى شهر غم زده و مصیبت بار مدینه الشهداى اسلام، کربلا معلا را زیارت کردیم. هرچه به گنبد و صحن و سرایش نزدیک تر مى شدیم، افراد حال خوش ترى پیدا مى کردند.

آن گاه که گنبد ملکوتى اباعبدالله(ع) را به همراه پرچم خون رنگش مشاهده نمودیم، تإثیر شگفت انگیزى در همگان پیدا شد که نمى توان آن را، توصیف کرد. همین قدر مى توان گفت:

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعى است که جان ها همه پروانه اوست
این چه جامى است که دلها همه مستانه اوست
من ندانم که چه سرى است که در خانه اوست

اتوبوس ها در اطراف حرم امام حسین(ع) و اباالفضل العباس(علیهما السلام) به نشانه عشق و طواف کعبه دل ها، سه بار دور زدند. بعد جهت آمادگى بیش تر و تجدید وضو به هتلى که در نزدیکى این دو حرم بود، روانه شدیم. ساعت ۴ بعد از ظهر غسل زیارت نموده، با گام هاى کوچک به محل قطع شدن دست راست و سپس به محل قطع شدن دست چپ اباالفضل العباس(ع) رفتیم.

در تاریخ آمده است: زید بن ورقإ ـ لعنه الله علیه ـ کسى بود که کمین کرد و با شمشیر ضربه ناجوانمردانه اى زد و دست راست آن حضرت را قطع کرد. عباس بن على(علیهما السلام) در حالى که شمشیر را به دست چپ گرفته بود، مبارزه کرد و چنین رجز مى خواند:

والله ان قطعتم یمینى
انى احامى إبدا عن دینى
و عن امام صادق الیقینى
نجل النبى الطاهر الامین

سوگند به خدا! اگر شما دست راست مرا قطع کردید، من هرگز از حمایت دین خویش دست بر نمى دارم. من پیشواى راستگوى خود را حمایت مى کنم، امامى که نواده پیامبر پاک و امین این امت است. (۱۴)

حکیم بن الطفیل ـ لعنه الله علیه ـ بعد از مدت کوتاهى، ضربه اى بر دست چپ آن حضرت زد و دست مبارک آن حضرت را قطع کرد. آن بزرگوار به هنگام قطع شدن دست چپ، چنین رجز خواند:

یا نفس لاتخشى من الکفار
و ابشرى برحمه الجبار
مع النبى السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یسارى
فأصلهم یا رب حر النار

اى نفس! از کافران مترس! بشارت باد تو را به رحمت خداوند جبار به پیامبرى که سرور و منتخب است. همانان با جنایت خود دست چپ مرا قطع کردند. بار خدایا! گرمى آتش جهنمت را به آن ها برسان! (۱۵)

نگاهى به معرکه جانبازى اباالفضل(ع)
با همه تغییرات جغرافیایى که درطول سالیان دراز به وجود آمده، امروز نماى بخشى از صحنه پیکار چنین است:

فاصله نهر علقمه تا محل قطع شدن دست راست ابوالفضل العباس(ع) نزدیک به ۵۰۰ متر است و از آن جا تا محل قطع شدن دست چپ نزدیک به ۱۰۰ متر مى باشد و از آن جا تا مقتل و محل شهادت آن علمدار بزرگ، نزدیک به ۱۳۰ متر است. در مجموع، فاصله آن تا حرم امام حسین(ع) ۴۰۰ متر مى باشد. حال با نگاهى به وضعیت میدان نبرد، دو نکته اساسى به دست می آید:

۱ ـ وسعت میدان نبرد با توجه به کمى یاران سالار شهیدان. (توضیحش خواهد آمد.)

۲ ـ دلاورى، شجاعت، ایثار، از خودگذشتگى و قدرت جسمى و روحى علمدار کربلا که در برابر آن همه دشمن ایستاد، خود را معرفى کرد، با شهامت رجز خواند، اهداف والایش را مطرح نمود و پس از پیکار و مبارزه اى سخت، با صدها جراحت بر بدن و دست هاى قطع شده و فرق شکافته، آخرین جمله خود را خطاب به مولایش، اباعبدالله الحسین(ع) چنین گفت: «ادرکنى» ؛ مرا دریاب! امام حسین(ع) خود را به بالین او رساند. عباس(ع) گفت: «علیک منى السلام اباعبدالله(ع)»; درود من برتوباد! اى ابا عبدالله! درآن وقت سالار شهیدان بر سر علمدار و برادر خویش ایستاد و جمله اى از عمق جانش فرمود:
«الان انکسر ظهرى و قلت حیلتى»; الان کمرم شکست و چاره اندیشى و امیدم از بین رفت. (۱۶)

زین العابدین(ع) درباره عمویش، ابوالفضل العباس ـ علیه آلاف التحیه والثناء ـ فرمود: «رحم الله العباس فلقد آثر و إبلى و فدى إخاه بنفسه حتى قطعت یداه فإبدله (فابدل) الله بهما جناحین یطیر بهما مع الملائکه فى الجنه کما جعل لجعفرالطیار بن ابى طالب(ع) و إن للعباس عندالله ـ تبارک و تعالى ـ منزله یغبطه بها جمیع الشهدإ یوم القیامه.» (۱۷) ; رحمت و برکات خداوند بر عمویم، عباس ابن على(ع) که کارى جاودانه و آزمایشى بزرگ انجام داد و جان فشانى کرد و خود را فداى برادر خویش نمود، تا این که دو دستش قطع گردید. خداوند درعوض آن ها، به او دو بال عنایت کرد که به وسیله آن ها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز نماید، همان طور که به جعفر طیار، فرزند ابى طالب نیز دو بال عنایت کرد. همانا عباس ابن على(ع) در نزد پروردگار جایگاه بلند و والایى دارد، به گونه اى که همه شهیدان در روز قیامت برآن، رشک خواهند برد.

حرم حضرت اباالفضل(ع)
به خاطر نزدیکى حرم علمدار کربلا، «اباالفضل(ع)» به طرف صحن مبارک او حرکت کردیم و از «باب الفرات» داخل شدیم. با زمزمه از داخل صحن به سوى حرم شریفش راه افتادیم. در جلو «باب القبله» ایستادیم و اذن دخول خواندیم. سپس وارد حرم شدیم. ضریح (۱۸) «اباالفضل العباس(ع)» از هیبت و عظمت بسیار والایى برخوردار است.

جوانمردى و فتوت وى درصحنه نبرد و تواضع او در برابر امام زمانش سبب شد که امروز کم تر کسى باشد که داخل حرم شود و ابهت و آن بزرگى را نبیند. بالاى سرمبارک ایستاده بودیم که فقرات زیباى زیارت را بعضى تلاوت مى کردند.

«السلام علیک ایها العبد الصالح… السلام علیک یا اباالفضل العباس بن امیرالمومنین… إشهد لقد نصحت لله و لرسوله ولاخیک فنعم الاخ المواسى فلعن الله امه قتلتک و لعن الله امه ظلمتک و لعن الله امه استحلت منک المحارم و انتهکت حرمه الاسلام فنعم الصابرالمجاهد المحامى الناصر و الاخ الدافع عن اخیه المجیب الى طاعه ربه الراغب فیما زهد فیه غیره من الثواب الجزیل و الثناء الجمیل و الحقک الله بدرجه آبائک فى جنات النعیم. اللهم… اجعلنى ممن ینقلب من زیاره مشاهد احبائک مفلحا منجحا قد استوجب غفران الذنوب و ستر العیوب و کشف الکروب انک اهل التقوى و اهل المغفره.»

درود بر تو اى بنده شایسته خدا! درود بر تو اى اباالفضل العباس فرزند امیرمومنان!… گواهى مى دهم براین که تو خیر خواه درراه خدا و پیامبرش و نیز برادرت بودى، برادرى که بهترین یاورش در سختى ها بودى. پس نفرین خدا بر گروهى که تو را کشتند و نفرین بر آنانى که بر شما ستم کردند و نفرین و لعن خدا بر آنانى که نوامیس شما را بر خود حلال دانستند و حدود و ارزش هاى والاى اسلامى را از بین بردند. تو چه نیکو بردبار، مجاهد، حمایت کننده یاور و برادرى که به حق از برادرت دفاع کردى، آن برادر و امام زمانى که تمام انگیزه اش اطاعت و پیروى از پروردگار خویش بود. برادر تو بیش ترین علاقه را به چیزى داشت که همه از آن روى گردان بودند و آن، رضوان و خشنودى خداوند بود، چیزى که ثوابى و اجرى افزون داشت و ستایش زیبا در پى داشت. خداوند تو را به درجه پدرانت در بهشت پرنعمت ملحق گرداند… پروردگارا! قرار بده مرا از زائران اولیایت، زیارتى که سبب دگرگونى روح شود و رستگارى و پیروزى را در پى داشته باشد و آن زیارت موجب آمرزش گناهان و پوشاندن زشتى ها و بر طرف شدن سختى ها گردد. بارخدایا! تو سزاوار اعطاى تقوا و آمرزشى! (۱۹)

سپس دو رکعت نماز خواندیم و به آن بنده شایسته ومجاهد نستوه جانباز و شهید نینوا هدیه کردیم.

پى نوشتها:
۱ ـ آیینه کارى داخل حرم و رواق هاى اطراف و تزیین داخلى آن توسط هنرمندان ایرانى انجام گرفته است.
۲ ـ در سمت راست و چپ آن، علماى بزرگى مانند: علامه حلى، مقدس اردبیلى، شیخ مرتضى انصارى، سیدابوالحسن اصفهانى، سید مصطفى خمینى و… مدفون گردیده اند.
۳ ـ سوره مائده، آیه ۳۵٫
۴ ـ بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۳۴، ح ۴۴، ب ۱۲۷٫
۵ ـ همان، ج ۵۳، ص ۲۷۱٫
۶ ـ زیارت نامه در آخر سفرنامه به صورت مفصل آمده است.
۷ ـ بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۳۷۳، ح ۹، ب ۵٫
۸ ـ محراب هاى هفتگانه عبارتند از: أـ محراب امیرمومنان(ع). ب ـ محراب امام زین العابدین(ع). ج ـ محراب امام صادق(ع). د ـ دکه المعراج. ه ـ مقام جبرئیل(ع)، و ـ مقام نوح(ع). ز ـ مقام ابراهیم(ع); محل توبه آدم(ع).
نیز مستحب است در «دکه القضاء» و «بیت الطشت» دو رکعت نماز گزارده و دعاهاى مستحبه وارده خوانده شود.
۹ ـ سوره نحل، آیه ۹۰٫
۱۰ ـ این جایگاه مربوط به دخترى است که در میان آب نشسته و زالویى به رحم او داخل شده بود و در اثر مکیدن خون، بزرگ شده و شکم دختر بزرگ شده بود. برادران آن دختر بدگمان شده بودند و تصمیم به قتل او گرفتند. او را نزد امیرمؤمنان، على بن ابى طالب(ع) آوردند. حضرت دستور داد در گوشه مسجد پرده کشیدند و به قابله اى دستور داد او را بررسى کند. قابله گفت: این دختر حامله است و فرزند در رحم دارد. حضرت على(ع) دستور داد طشتى پرلجن آوردند و دختر را روى آن طشت نشاندند. زالو چون بوى لجن به مشامش رسید، از رحم دختر خارج شد و معلوم شد آن اتهام، بى اساس و دختر بى گناه است.
۱۱ و ۱۲ ـ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۷۶٫
۱۳ ـ قارى ممتاز مسابقات قرآن نیروهاى مسلح کشورهاى اسلامى.
۱۴ و ۱۵ ـ مقتل الحسین(ع)، مقرم، ص ۳۳۷ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰ و ۴۱، ب ۳۷٫
۱۶ ـ کربلا، سعید العسیلى، ص ۵۱۳ و مقتل مقرم، ص ۲۶۹٫
۱۷ ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۷۴ و ج ۴۴، ص ۲۹۸، ح ۴٫
۱۸ ـ این ضریح باحمایت آیت الله العظمى حکیم در سال ۱۳۸۵ ه .ق ساخته شد و هزینه آن را بعضى از افراد نیکوکار ایرانى پرداختند. به گفته سید بدرالدین آل ضیاء، تولیت حرم حضرت اباالفضل العباس(ع)، هزینه ساخت ضریح ۲۵۰ هزار دینار عراقى بود که در ساخت آن، ۴۰۰ هزار مثقال نقره (قریب به ۲۰۰۰ کیلوگرم) و ۸۰۰ مثقال طلا (نزدیک به ۴۰ کیلوگرم) به کار رفت و ساخت آن ۳ سال به طول انجامید.
منبت کارى و ساخت ضریح در ماه رمضان سال ۱۳۸۵ ه .ق به پایان رسید و در روز پنج شنبه ۱۵ رمضان آن سال در مراسمى، توسط آیت الله سید محسن حکیم ـ رضوان الله تعالى علیه ـ پرده بردارى شد. (کربلا و حرم هاى مطهر، سلمان هادى آل طعمه، ترجمه حسین صابرى، ص ۲۸۰٫)
۱۹ ـ بحارالانوار، ج ۱۰۱، ح ۳۳ و مفاتیح الجنان، زیارت ابوالفضل العباس(ع).
سؤال: چرا مضجع و آرامگاه اباالفضل العباس(ع) از دیگر شهداى کربلا جداست و حدود ۴۰۰ متر فاصله دارد و قبیله بنى اسد به همراه امام زین العابدین(ع) او را در همان مکان دفن کردند و به دیگر شهدا همانند على اکبر و عون و… ملحق ننمودند؟
پاسخ: در معرکه کربلا هریک از جان برکفان عاشورایى که به شهادت مى رسیدند، اباعبدالله الحسین(ع) آن اجساد طاهره را خود به تنهایى و یا با دیگر افراد باقى مانده به نزدیکى خیمه ها مى رساند و بعد هم قبیله بنى اسد آنان را در مکان واحدى در نزدیکى مقتل و محل شهادت سالار شهیدان حسین بن على(ع)دفن کردند. لکن رها نمودن جسد مبارک اباالفضل العباس(ع) از سوى امام حسین(ع) درکنار نهر علقمه و محل شهادت و بعد هم دفن ننمودن آن توسط قبیله بنى اسد و امام زین العابدین(ع) به همراه دیگر شهدا، از جمله معجزات و شگفتى هایى بود که گذشت زمان آن را روشن ساخت. زیرا خداوند منان مى خواست تا آن علمدار وفادار که هستى خود را فداى امام زمان خویش نمود، داراى گنبد و قبه اى مستقل گردد و مردم از اطراف جهان در زیر آن قبه و آن ضریح گرد آیند و خواسته هاى خویش را مطرح کنند و آن «باب الحوائج» همچون دیگر معصومان پاک ـ علیهم السلام ـ حلقه اتصال حق تعالى گردد و معجزات و کراماتى فراوان نشان دهد تا شأن و منزلت وى در این جهان افزون شود؛ همان طورى که در آخرت چنین خواهد بود.
بالاتر این که در کنار آرامگاه آن سقاى تشنه لب، چشمه آب زلالى از نهر علقمه ظاهر شده که بسیارى از افراد با آشامیدن از آن شفا گرفته واز امراض صعب العلاج رها گشته اند.
این امتیاز و صدها برترى دیگر، گوشه اى از آن خواسته ثارالله است که با رها کردن جسم پاره پاره علمدارش، رمز و راز آن را حق تعالى در طول سالیان دراز روشن ساخت.