سفرنامه کربلا (بخش اول)

9 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره چهل و سه

اشاره:
حذیفه بن منصور مى گوید: در محضر امام صادق(ع) بودم. آن حضرت پرسید: «کم حججت» چند سفر حج به جا آوردى؟ پاسخ دادم: ۱۹ مرتبه. امام(ع) فرمود: «إما انک لو إتممت احدى و عشرین حجه لکتب لک کمن زار الحسین بن على(ع)»; آگاه باش! چنانچه سفرهاى حج خویش را به ۲۱ مرتبه برسانى تازه ثواب و پاداش آن برابر باکسى است که جدم حسین بن على(ع) را زیارت کند.(۱)

۳۸ سال انتظار
شوق دیدار حرم مطهر شش امام معصوم(ع) در نجف, کربلا, کاظمین و سامرإ روز به روز روح و روان ما را همچون شمع آب مى نمود.

هفت ساله بودم که مادرم به من گفت: تو دو ساله بودى که خداوند توفیق زیارت عتبات عالیه عراق را به من, پدرت و تو عنایت کرد و بعد از طى راه ها و تحمل سختى ها, به نجف اشرف و کربلاى معلا رسیدیم.

در هر یک از این دو شهر, ده روز اقامت گزیدیم. تو در میان راه به مریضى سختى مبتلا گشتى, ما مداواى فراوانى کردیم اما نتیجه اى حاصل نشد. من که از زنده ماندن تو نامید شده بودم, دکمه هاى پیراهنت را باز کردم و با ناراحتى زیاد, داخل حرم امیرمومنان(ع) شدیم. گریه و ناله مى کردم. زن عربى ازمن پرسید: چرا گریه مى کنى؟

پاسخ دادم: بچه ام مریض شده و در حال مرگ است. چه کنم؟

زن عرب دست مرا گرفت وکنار ضریح مولایمان, على بن ابى طالب(ع) برد. ظرفى را آب کرد و به کنار ضریح آورد و به دست من داد و گفت: غبار داخل ضریح مولا شفااست. مقدارى از غبار ضریح مبارک را گرفتم و در داخل آب ریختم و به قصد استشفا به تو دادم. بعد از یکى ـ دو ساعت, سلامتى کامل به تو برگشت و خوب شدى.

از آن روز همیشه آرزوى زیارت نجف, کربلا, کاظمین و سامرإ مرا به خود مشغول کرده بود. در مناسبت هاى مختلف دیدار آن میعادگاه را انتظار داشتم و آن را از خداوند درخواست مى نمودم, تا این که خداوند منان عنایت کرد و بعد از ۳۸ سال انتظار, توفیق رفیق راه ماگشت. ما و بسیارى از دلباختگان اهل بیت علیهم السلام توفیق زیارت آن امامان علیهم السلام عصوم و شهداى گرانقدر را پیدا کردیم.

سفر اول من به عتبات عالیات در سال ۱۳۳۵ ه .ش. بود. به هنگام اقامت در کربلا, درعراق کودتاى عبدالکریم علیه قاسم انجام گرفت و بعد از مدتى, راه عتبات بر عموم مردم مسدود گردید.

رزمندگان در ۸ سال دفاع مقدس تلاش بى وقفه اى را انجام دادند و با آب فرات وضو گرفتند و خود را شستشودادند, لکن وضو و غسل آنان مقدمه شهادت و زیارت حضرت حق جل و علا شد.

پس از دوران طولانى دفاع مقدس و بازگشت آزادمردانى که سال ها در بند اسارت رژیم بعثى عراق به سر برده بودند, به ویژه آنانى که در آخرین روزهاى بازگشت خود به زیارت عتبات مشرف شدند, گرد و غبار و صفاى آن حرم هاى مطهره مردم علاقه مند به اهل بیت علیهم السلام را دیوانه تر کرد. آرام آرام زمزمه باز شدن راه کربلا و عتبات مقدسه عراق فضاى ایران اسلامى ما را معطر نمود و آن زمزمه رویایى به حقیقت تبدیل شد. سپس خانواده هاى معظم شهدا, به ویژه آنانى که چند شهید تقدیم انقلاب اسلامى کرده بودند, در صف اول زائران سالار شهیدان, اباعبدالله الحسین(ع) قرار گرفتند.

خانواده هاى معزز شهیدان در این سفر معنوى ـ الهى دو مسؤولیت بزرگ را بر دوش داشتند:
زیارت به نیابت از شهداى گرانقدر و زیارت به نیابت از قلب هاى عاشق خویش.

بعداز این عزیزان, نوبت به رزمندگان دفاع مقدس رسید.

این ترتیب و چینش صحیح گرچه براى عشاق دلباخته سنگین بود و هر روزش ماه ها به حساب مىآمد, لکن رحمت الهى آرام آرام شامل حال عاشقان سرگشته و مضطربى شد که عشق حسینى با همه وجودشان عجین گشته بود و سالیان طولانى, از راه دور با حالات گوناگون بر امیرمومنان و سالار شهیدان و دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) سلام و درود فرستاده بودند.(۲)

بعد از دوبار نام نویسى و رویاهاى حقیقى تکان دهنده, بارقه امید در کالبدمان دمید, به ما خبر دادند که در دهه سوم ماه شوال, مصادف با دهه فجر, جهت زیارت عتبات مقدسه به سرزمین عراق خواهید رفت.

میعادگاه انتظار
۱۱/۱۱/۷۸ ه .ش.
روز دوشنبه فرا رسید. کاروان دلباخته علوى, عاشقان حسینى, دلسوختگان موسى بن جعفر و جوادالائمه(علیهما السلام) و دلدادگان امام هادى و امام عسکر(علیهما السلام) پس از اجتماع و هماهنگى, در ساعت ۱۲ صبح به سوى ترمینال غرب رفتند.

بعد از ظهر, ساعت ۳ به سوى غرب کشور حرکت کردیم. بامداد روز ۱۲/۱۱/۷۸ ه .ش. به شهرستان سرپل ذهاب(۳) رسیدیم و در نزدیکى مزار محدث ثقه و عالى مقام, «احمدبن اسحاق اشعرى قمى»(۴) نماز صبح را به جماعت برگزار کردیم و از آن جا به شهر مرزى خسروى رفتیم. ساعت ۸/۳۰ دقیقه بامداد وارد شهر مرزى منذریه عراق شدیم.

برخورد مأموران عراقى بسیار خوب بود. زائران سعى مى کردند به آنان هدیه دهند و کمک کنند, زیرا فقر و تنگدستى از وضعیت آنان روشن بود. هرگاه به بعضى هم کمک (بخشش) نمى شد, ناخشنودى در چهره شان پیدا مى گشت.

سه ساعت انتظار کشیدیم تا کنترل گذرنامه ها, تبدیل پول ایران به دینار عراقى و. .. انجام شد. ساعت ۱۲ بعد از ظهر به طرف بغداد حرکت کردیم.

کاظمین شریفین (حرم امام موسى بن جعفر و امام جواد الائمه(علیهما السلام))
۱۲/۱۱/۷۸ ه .ش.
زمزمه زائران و لحظه شمارى آنان براى رسیدن به حرم امام هفتم موسى بن جعفر و امام نهم جوادالائمه(علیهما السلام) تماشایى بود. ساعت چهار بعد از ظهر, لحظه اى که چشم هاى ما به دو گنبد طلایى و ملکوتى و چهار گلدسته آن دو امام افتاد, اشک شوق و دیدار برگونه همگى جارى گشت. زائران آنگاه که پا به صحن و سراى مبارک گذاردند, بى اختیار مناجات دلپذیر موسى بن جعفر(ع) در زندان هاى استبداد هارونى را زمزمه مى کردند:

«اللهم انى إسإلک الراحه عند الموت و العفو عندالحساب.»(۵)

صحن مطهر, داراى سه ایوان زیبا و بزرگ با سقف هاى بلند مى باشد که ستون هاى قوى آن را نگه داشته و با کاشى و آیینه آذین شده است. دو گنبد طلایى بر روى ضریح مبارک دو امام همام شکوه وجلالى خاص به شهر بغداد, خصوصا به منطقه کاظمین بخشیده است.

صحن و سراى باصفاى آن حرم, یادآور سختى ها و مشکلاتى بود که امام موسى بن جعفر(ع) و امام جوادالائمه(ع) آن ها را در تبعید تحمل کردند و در برابر نظام حیله گر و مستبد (بنى عباس) از مبارزات گوناگون علیه آنان لحظه اى کوتاهى ننمودند. زائران از صمیم قلب با دو امام خویش سخن مى گفتند و با زمزمه «یا باب الحوائج, یا موسى بن جعفر و یا جوادالائمه ادرکنى!» اراده و عشق خود را بروز مى دادند.

زیارت موسى بن جعفر(ع)
در برابر باب القبله حرم ایستادیم. پس از مناجات و شکرگزارى به درگاه خداوند سبحان, اجازه ورود به حرم را گرفتیم و در برابر ضریح نورانى, ملکوتى و با صفایش به یاد همه سفارش کنندگان و ملتمسان, به نیایش پرداختیم. هرکس در حال عرفانى خود بود, کسى را نمى دید و کسى را نمى شناخت, زیرا تمام وجودشان متوجه دو امامى بود که ده ها سال آرزوى زیارت آن ها را داشتند.

ضریح بزرگ و نقره اى رنگى داخل حرم است که در قسمت جنوبى و قبله آن, امام موسى کاظم(ع) و در قسمت شمالى داخل ضریح, امام جوادالائمه(ع) دفن شده است.

در سمت غربى آن, فاصله ضریح با دیوار بسیار کم است, به طورى که دو نفر به راحتى از آن جا نمى توانند گذر کنند. سمت شرقى ضریح توسعه داده شده است.

در قسمت جنوبى, زیر دو گنبد و مقابل مضجع شریف موسى بن جعفر(ع) مکان نسبتا وسیعى است که حدودا ۱۸ متر مربع مى باشد. به همراه برادران کاروان توانستیم در آن مکان شریف مشغول زیارت و نیایش شویم.

بعضى از زائران عراقى از کیفیت و چگونگى زیارت زائران ایرانى خوشحال بودند و مى خواستند با زائران تماس بیشترى بگیرند, لکن از جو حاکم, برخویش وحشت داشتند.

زیارت پرمحتوا و دلنشین امام موسى کاظم(ع) غربت و مظلومیت و حقانیتى را مى رساند که نتیجه آن, محبوبیت و حاکمیت آن دو معصوم پاک بردل هاى آزاده و خیراندیش است و نفرت و انزجار از همه ستم پیشگان اموى و عباسى است; زیرا آنان به خاطر آمال شیطانى خویش حکومت الهى امام هفتم و نهم را نه تنها غصب کردند, بلکه طورى زندگى عادى را برآنان سخت گرفتند که مانع استفاده مردم از آن دریاى کرامت و فرهنگ غنى اسلام شدند. این جنایتى بود که امویان و عباسیان نه تنها برآن نسل, بلکه برهمه نسل هاى بعد روا داشتند.

در زیارت امام هفتم(ع) آمده است:
درود برموسى بن جعفر(ع), کسى که جانشین همه نیکوکاران است. او پیشواى برگزیدگان و گنجینه دانش هاى نورانى و وارث آرامش و هیبت الهى است. او شب زنده دارى بود که از سرشب تا به سحر پیاپى مشغول استغفار و آمرزش بود. سجده هاى طولانى شبانه اش با چشمى گریان و اشکبار به همراه مناجات فراوان و ناله هاى پى درپى, لحظه اى او را از خالق خود جدا نمى نمود.

او امامى بود که عقل, اندیشه, خرد, خوبى ها, برترىها, بخشش, احسان, پیوند و همبستگى بین افراد در او تبلور داشت. با سختى, شکیبایى, رنج و غم همدم بود. ستم و ظلم فراوان دید. عمرى در سیاه چال ها به سر برد و بیش ترین شکنجه و اذیت را در زندان ها از سوى حاکمان ستم پیشه اموى و عباسى تحمل نمود. تاریکى و نمورى سلول هاى زندان و شکنجه ها پاهاى مبارکش را که در کند و زنجیر غل (بسته) شده بود, مجروح نمود و استخوان هایش را خرد کرد و زمین گیر نمود. او را کشتند. به هنگام خروج جنازه اش از زندان, منادیان حکومت جائر اهانت مى کردند و او را پیشواى رافضیان معرفى مى نمودند.

بارخدایا! درود و رحمتت را بر او بفرست, رحمتى فراوان و پاک و پاکیزه, به طورى که بتواند با آن رحمت, عده زیادى را شفاعت کند و لطفش شامل حال نسل هاى زیادى گردد.(۶)

زیارت امام نهم جوادالائمه(ع)
بعد از اتمام زیارت امام هفتم(ع), همگى به سمت شمال ضریح مقدس رفتیم, زیرا در قسمت داخلى شمال ضریح, مدفن امام جواد(ع) قرار دارد.

در پشت ضریح, مکان نسبتا وسیعى وجود دارد که حدودا ۲۵ متر مربع است. همگى به صورت دسته جمعى زیارت خواندیم. به هنگام نماز مغرب و عشإ, در روضه مبارکه جوادالائمه(ع) نماز جماعت برگزار کردیم. شکوه و جلال وصف ناپذیرى داشت. در بین دو نماز براى امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) و نجات ملت هاى مسلمان و برآورده شدن حاجت هاى ملتمسان, دعا کردیم.

بعضى از عراقى ها از برگزارى نماز جماعت بسیار مسرور و خوشحال بودند. آن ها اظهار مى داشتند, مدت ها نماز جماعت در آن مکان برگزار نشده بود.

روضه, دعا, نیایش و عبادت در زیرقبه آن دو امام همام بالاترین کار ارزشمندى بود که خداوند توفیق آن را به ما عنایت کرده بود. ما تصور این بذل عنایت را از سوى خداوند نداشتیم.

سپس همگى ضریح مقدس امام موسى بن جعفر و امام محمدتقى(علیهما السلام) را بوسیدیم و هرکس هر آنچه در دل داشت, با آنان در میان مى گذاشت و براى آینده خویش و دیگران دعا مى نمود.

بعد از زیارت, مدفن چند تن از فقهاى بزرگ و رادمردان علم و فضیلت در داخل حرم و صحن مطهر و قسمت بیرونى آن, توجه ما را جلب کرد, همانند مقبره هاى شیخ مفید, خواجه نصیرالدین طوسى, شیخ ابویوسف قاضى, فقیه بزرگ بغداد, سید رضى (مؤلف نهج البلاغه) و سید مرتضى علم الهدى ـ رحمه الله علیهم اجمعین ـ آنان همچون شمع هاى نورانى گرداگرد حرم امامان خویش دفن و براى همیشه از نعمت وجودى آنان برخوردار گشته اند.

مدفن بزرگانى از شیعه, در بغداد وجود دارد. آنان داراى تإلیفات و آثار اطمینان بخشى هستند که جامعه اسلامى و به ویژه شیعه را براى سالیان سال بیمه ساخته اند, نواب اربعه امام عصر(ع): عثمان بن سعید عمرى, محمدبن عثمان بن سعید عمرى, حسین بن روح و على بن محمد سیمرى.

محدث بزرگ, شیخ محمد بن یعقوب کلینى(ره) نیز در شهر بغداد, در محله «رصافه» مدفون است. فقها و دانشمندان فراوانى در بغداد دفن شده اند.

سامراء حرم امام على الهادى و امام حسن عسکرى(علیهما السلام)
۱۳/۱۱/۷۸ ه .ش.
صبح چهارشنبه براى زیارت امام هادى(ع) و امام حسن عسکرى(ع) عازم شهر سامرإ شدیم. این شهر ۱۲۴ کیلومتر از بغداد فاصله دارد. نزدیکى ظهر چشمان غمزده و گریان زائران مشتاق به گنبد(۷) ملکوتى آن دو امام همام افتاد. با دلى اندوهگین در نزدیکى حرم پیاده شده و با ذکر «لااله الاالله و سبحان الله و الحمدلله» وارد صحن باصفایشان شدیم.

بعضى از بزرگان گفته اند: صحن و حرم امام دهم و یازدهم به روح و روان شادى و نشاط مى بخشد و زائر احساس شادمانى مى نماید, زیرا آن جا محل زندگى آنان بوده است.

از لحظه ورود در فکر لحظه خروج و وداعى بودیم که بسیار تلخ و ناگوار بود; زیرا بعد از ۳۸ سال انتظار فقط دو ساعت در جوار حرم عسکریین و سرداب غیبتى که نشانگر نقطه آغازین غیبت صغرى و کبراى خورشید عالم تاب آسمان امامت, حجه ابن الحسن(عج) است, بسیار کوتاه و سخت و طاقت فرسا بود. در میان حرم با صفاى آن دو امام(علیهما السلام) ضریحى نسبتا بزرگ وجود دارد. داخل ضریح, مقبره امام هادى(ع) در قسمت قبله و ضلع جنوبى واقع شده است و مدفن امام عسکرى(ع) در پشت سر آن حضرت, برابر ضلع شمالى ضریح مى باشد.

در جوار آن دو بزرگوار, حکیمه خاتون (دختر امام نهم و عمه امام عسکرى(علیهما السلام)) و نرجس خاتون (همسر امام عسکرى(ع) و مادر امام زمان ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ) مدفون مى باشند. باکمى توجه, معنویت آن فضاى ملکوتى, زائر را به یاد زندگى کوتاه ۶ ساله اولیه حجه بن الحسن ـ روحى و ارواح العالمین لمقدمه الفدإ ـ مى انداخت. از این رو زائر بى اختیار فریاد برمى آورد: «یا اباصالح المهدى ادرکنى! یا حجه بن الحسن عجل على ظهورک!» بعضى دعاى عهد و دعاى فرج را قرائت مى نمودند.

به قدرى آن مدت, کوتاه و شیرین بود که لحظه جدایى تلخى خاصى را به دنبال داشت و شاید آن حالت سخت ترین حال زائر عتبات مقدسه سرزمین عراق بود.

براى زیارت این دو امام ـ همان طور که در روایات آمده ـ بعضى غسل زیارت نمودند و با آرامش و تواضع وصف ناپذیر به طرف داخل حرم به راه افتادند. همگى در جلوى درب باب القبله ایستادند و اذن دخول خواندند. زائران با نگاه هاى پرمعنا به درب ورودى و ضریح مقدس, صورت و لب هاى خویش را متبرک مى کردند و برآن بوسه مى زدند.

زائران با قرائت زیارت نامه مستند و زیبا, پیمان و عهدخویش را با دو پیشواى خود برقرار مى کردند و از آن دو سرور خود تقاضاى عاقبت به خیرى, آزادى از آتش جهنم, بهره بیش تر از این زیارت کوتاه, درخواست شفاعت در روز قیامت, استمرار ولایت و محبت و دوستى آنان و پدران بزرگوارشان را داشتند و نیز نفرت و بیزارى و انزجار خود را از دشمنانشان اعلان مى نمودند و از همه بالاتر, فرج فرزند برومند امام عسکرى(ع), حجه بن الحسن(عج) که نجات بخش همه انسان هاى دربند و حمایت کننده همه آزادگان جهان است, را درخواست داشتند.

زائران نیایش فراوان کردند و خواسته هاى خویش را با دو امام معصوم(علیهما السلام) در میان گذاشتند. بعد براى امام على النقى(ع) و امام حسن عسکرى(ع) دو رکعت نماز خواندند و به آن دو بزرگوار هدیه نمودند. بعد هم جملات ذیل را جهت وداع قرائت نمودند:

«السلام علیکما یا ولى الله إستودعکماالله و إقرء علیکما السلام آمنا بالله و بالرسول وارزقنى العود الیهما و احشرنى معهما و مع آبائهماالطاهرین و القائم الحجه من ذریتهما یا إرحم الراحمین.»

سرداب غیبت
جایگاه مقدسى است که در سمت راست ضریح امام هادى و امام عسکرى(علیهما السلام), خارج حرم و داخل صحن واقع شده است, که به هنگام ورود به صحن, در سمت چپ مى باشد و با ضریح آن دو امام همام نزدیک به ۱۵ متر فاصله دارد. این سرداب محوطه کوچکى است که از سطح زمین ۲/۵ متر پایین تر است و داراى محوطه اى مستطیل شکل به ابعاد ۳*۵ مى باشد و نیز اطاق کوچکى در سمت چپ دارد. سرداب داراى گنبدى آجرى است و روى آن با کاشى هاى آبى رنگ قدیمى پوشیده شده است. این کاشى کارىها و بعضى از کتیبه هاى آن مربوط به قرن هفتم است.

سرداب غیبت داراى معنویتى خاص است; زیرا سه امام معصوم علیهم السلام در آن جا با خدا عبادت و نیایش هاى شبانه روزى داشته اند؛ بعد هم امام عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ از آن جا غیبت خودشان را آغاز نمود. از این رو علما, بزرگان و شخصیت هاى اسلامى که به زیارت امام دهم و یازدهم موفق گردیده اند, از رفتن به سرداب غیبت و زیارت آن مکان غفلت نورزیده اند, بلکه پس از اذن دخول, با توجهى خاص به آن بقعه مبارکه وارد شدند و به امام عصر(ع) درود و سلام فرستادند و به نیایش پرداخته اند. آنان دو رکعت نماز مى خواندند و به امام زمان خویش هدیه مى نمودند.

ما پس از زیارت امام هادى و امام عسکرى(علیهما السلام), طلب رحمت براى حکیمه و نرجس خاتون و درخواست شادى ارواح طیبه شهداى انقلاب اسلامى و علو درجه براى امام خمینى(ره) از حرم خارج شدیم و به سوى سرداب غیبت حرکت کردیم. از آن جا که کارگران داخل محوطه سرداب مشغول تعمیرات بودند, مانع ورود زائران شدند. بیرون سرداب غیبت ایستادیم و براى فرج امام زمان(عج) و سلامتى و موفقیت رهبر معظم انقلاب اسلامى, حضرت آیه الله خامنه اى و دیگر مراجع تقلید دعا کردیم.

گرچه زیارت «آل یس» مناسبت ترین زیارت است و مى توان از طریق آن جملات مستند و مإثور با امام زمان(ع) نیایش کرد و ارتباط قلبى برقرار نمود, لکن کمبود وقت سبب شد که به دو دعاى معروف و مشهور اکتفا گردد. ابتدا دعایى که امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) درباره حضرت مهدى(عج) فرمودند, خوانده شد:

«اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و على آباءه فى هذه الساعه و فى کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتى تسکنه إرضک طوعا و تمتعه (تمکنه) فیها طویلا»(۸)

پروردگارا! براى ولیت «حجه بن الحسن» ـ که درودهایت بر او وبرپدرانش دراین ساعت و در هر ساعتى باد.ـ سرپرست, نگهدار, پیشوا, یاور, راهنما و دیده بان باش تا او را در زمین خودت با رغبت, اسکان دهى تا از وجودش براى مدت طولانى بهره بردارى گردد.

بعد هم دعاى زیباى فرج را دسته جمعى خواندیم.
«اللهم عظم البلاء و برح الخفاء وانکشف الغطاء وانقطع الرجاء و ضاقت الارض و منعت السماء و انت المستعان و الیک المشتکى و علیک المعول فى الشده و الرخاء اللهم صل على محمد و آل محمد اولى الامر الذین فرضت علینا طاعتهم وعرفتنا بذلک منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب یا محمد یا على یا على یا محمد اکفیانى فانکما کافیاى و انصرانى فانکما ناصراى یامولانا یا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ادرکنى ادرکنى ادرکنى الساعه الساعه الساعه العجل العجل العجل یا ارحم الراحمین بحق محمد و آله الطاهرین.»(۹)

بارخدایا! گرفتارى بزرگ شد، حقایق آشکارگردید، پرده کنار رفت، امید قطع گردید، زمین با همه وسعتش تنگ شد و آسمان از باریدن بخل ورزید. بارخدایا! توئى یارى کننده و بازگشت شکایت ها به توست و در سختى ها و راحتى ها تکیه گاه توئى. پروردگارا! درود و رحمت بفرست بر محمد و آل محمد صاحبان امرى که اطاعتشان را برما واجب کردى و مقامشان را برما شناساندى پس گشایش ده برما بحق آنان گشایشى نزدیک همچون چشم بهم زدن و یا نزدیک تر. اى محمد, اى على, اى على و اى محمد! کفایت کنید مرا؛ زیرا شما کفایت کننده اید و یارى دهید مرا؛ زیرا شما یارى دهنده اید.

اى مولاى ما، اى صاحب الزمان! بفریادرس به فریادرس به فریادرس؛ مرا دریاب مرادریاب, مرادریاب, هم اکنون, هم اکنون, هم اکنون, با شتاب, با شتاب, با شتاب. اى مهربان ترین مهربانها به حق محمد و إهل بیت پاک او.

بعد از ظهر روز ۱۳/۱۱/۷۸ ه .ش. به سوى بغداد برگشتیم. در میان راه, حرم امام زاده سید محمد, فرزند امام هادى(ع) ـ که برادر بزرگ تر امام عسکرى(ع) است.ـ را زیارت نمودیم و براى نماز مغرب و عشإ توفیق زیارت مجدد کاظمین شریفین را پیدا کردیم. روز بعد, قبل از اذان صبح, مشرف به زیارت گردیدیم و نماز صبح را در نزدیکى ضریح آن دو امام همام برگزار نمودیم و بعد از زیارت وداع و درخواست زیارت مجدد, با اشک ریزان و قلبى محزون از آن جا خارج شدیم.

پى نوشتها:
۱ ـ وسائل الشیعه, ج ۱۴, ص ۴۴۹٫
۲ ـ چهار مرحله رؤیاهاى تکان دهنده به مدت ۲ سال در زمان هاى ارزشمند و حساس, همانند شب هاى قدر براى رفتن و تشرف به زیارت عتبات مقدسه, به ما توجه داد که زیارت آن پیشوایان ـ علیهم السلام ـ به یک نوع پاکسازى جسمى و طهارت روح نیاز دارد.
۳ ـ سرپل ذهاب تا مرز خسروى نزدیک به ۳۰ کیلومتر فاصله دارد.
۴ ـ وى از یاران خاص امام هادى و امام عسکرى ـ علیهماالسلام بود و به زیارت صاحب الزمان(عج) موفق گردید. احمد ابن اسحاق را «شیخ قمیین» مى نامند. بعضى او را از اصحاب امام جواد(ع) نیز دانسته اند. (ر.ک: معجم رجال الحدیث, آیت الله خوئى, ج ۲, ص ۴۸٫)
۵ ـ کافى, ج ۳, ص ۳۲۳, ح ۱۰ و تهذیب الاحکام, ج ۲, ص ۳۰۰, ح ۵, ب ۱۳٫
۶ ـ بحارالانوار, ج ۱۰۲, ص ۱۶, ح ۱۰٫
۷ ـ از بزرگ ترین گنبدهاى جهان است. این گنبد در سال ۱۲۰۰ ه .ق. بر روى گنبد سابق آن ـ که در سال ۳۶۳ ه . توسط ناصرالدوله حمدانى ساخته شد.ـ بنا شده است. محیط بالاى آن ۶۸ متر مى باشد و ۷۲ هزار کاشى طلا در آن به کار رفته است.
۸ ـ تهذیب الاحکام, ج ۳, ص ۱۰۲, ح ۳۷, ب ۱۳٫
۹ ـ بحارالانوار, ج ۱۰۲, ص ۱۱۹, ح ۲, ب ۷٫

تاریخچه مسجد النبی (ص) از آغاز تأسیس تا سال ۸۷ هجری

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی
تألیف: احمد محمد صالح/ ترجمه و تحقیق: احمد زمانی

مدینه منوره و مسجدالنبی
      سال سیزدهم بعثت بود که حدود ۷۵ نفر از انصار در عقبه منی با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیعت نموده۱ و سپس به مدینه منوّره بازگشتند. نزدیک به سه ماه از این قضیه تاریخی گذشته بود که آنان و گروهی دیگر از مهاجران بسیاری از روزها، صبحگاهان به خارج مدینه می آمدند و در انتظار آن حضرت می نشستند، سرانجام روز دوشنبه ۱۸ ربیع الاوّل فرا رسید، طبق معمول بامداد آن روز نیز به خارج مدینه رهسپار شدند و در آنجا تا نزدیکى های ظهر، چشم به راه نشستند امّا خبری نشد.

تا اینکه ظهر آن روز رسول گرامی اسلام از طریق ذوالحلیفه وارد مدینه شدند و خبر به مردم مدینه رسید، زن و مرد، کوچک و بزرگ در نزدیکی مسجد قبا به استقبال آن حضرت شتافتند، همگی در نهایت خرسندی و شادمانی به یکدیگر تبریک می گفتند و این شعر را با همدیگر می خواندند:

طَلَع البَدْرُ عَلَینا مِنْ ثَنیات الوداع۳ / وَجَبَ الشکُر علینا ما دَعا لِلّهِ داع۴

      در آن هنگام ابوبکر جهت عرض خیرمقدم، خدمت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آمده، گفت: مردم مدینه مشتاقانه منتظر قدوم شمایند. پیامبر ـ ص ـ فرمود: در انتظار برادرم علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ هستم.

      آن حضرت ۱۵ روز در قبا توقف کرد تا علی علیه السلام ـ به همراه همسرش فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ به آن حضرت ملحق شدند. در این مدت، مسجد قبا را تأسیس کرد و در ضمن، خانه های مدینه از بت و بت پرستی پاکسازی گشت۵ سپس رسول خدا ـ ص ـ سوار بر مرکب عازم ناحیه بالای مدینه منطقه بنوعمرو بن عوف شده و در آنجا مسکن اختیار نمود.۶

 انس بن مالک گوید:
      رسول خدا ـ ص ـ به همراه بعضی، چهارده شب در آنجا اقامت گزیدند، در این ایام بود که به دنبال گروهی از قبیله بنی نجار فرستادند و آنان را به نزد خود فراخواندند آنها هم بلافاصله با شمشیرهای برهنه به اقامتگاه آن حضرت آمده، در خدمتشان حضور یافتند. انس ادامه می دهد: رسول خدا ـ ص ـ را دیدم سوار بر مرکب و ابوبکر با گروهی از بنی نجار در کنارش ایستاده و به سوی قبیله بنی نجار حرکت کردند تا به خانه ابو ایوب انصاری ره ـ رسیدند،۷ حضرت بعد از نزول اجلال این آیه شریفه را خواندند:

      «ربّ انزلنی منزلاً مبارکاً و أنت خیر المنزلین».۸

      ابن اسحاق می گوید: رسول خدا ـ ص ـ در خانه ابوایوب انصاری بود تا مسجد و خانه اش ساخته شد و سپس به خانه خود در جوار مسجد منتقل گردید.۹

کوشش رسول خدا ـ ص ـ جهت ساختن مسجدالنبی
      رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خطاب به گروهی از بنی نجار فرمودند: این مکان را بهمراه آنچه دارد ارزش یابی و قیمت گذاری کنید تا جهت بنای مسجد خریداری شود، بنی نجار گفتند: به خدا قسم چیزی نخواهیم گرفت; زیرا شما زمین را برای خدا می خواهید. در آن زمین نخل خرما، قبر عدّه ای از مشرکین و ساختمان مخروبه ای وجود داشت که به همین جهت در اطراف آن دیواری کشیده شده بود. بعد از جلب رضایت قبیله بنی نجار، پیامبر عظیم الشأن دستور داد: درختها را قطع کردند و قبرها را بهمراه ساختمان مخروبه صاف و هموار نمودند، و برای ساختن مسجد آماده ساختند.

      سخن نزدیکتر به واقع اینکه: رسول خدا ـ ص ـ أسعد بن زراره۱۰ را نزد خود خواسته و فرمودند: زمین متصل به مسجدی را که در آن نماز می خوانیم بخرید تا مسجد مناسبی را بنا کنیم. أسعد بن زراره عرض کرد: ای رسول خدا! این سرزمین متعلق به دو یتیم به نام «سهل» و «سهیل» فرزندان رافع بن عمرو بن نجّار است که مسئولیت و سرپرستی آن دو، به عهده من است و شما می توانید در این زمین مسجد را بنا کنید. رسول خدا ـ ص ـ فرمودند: «حتماً باید قیمت زمین را بگیرید». لذا پس از ارزشیابی قیمت زمین را به یتیمان پرداخت نمودند۱۱ و سپس آن را تصرف کردند.۱۲

      پیامبر گرامی اسلام ـ ص ـ به همراه دیگر اصحاب ـ که در بنا و ساختن مسجد دست اندرکار بودند ـ ابتدا پایه های مسجد را از سنگ چیده، سپس دیوارهای آن را با خشت های خامی که مسلمانان طبق دستور آن حضرت فراهم کرده بودند، ساختند، ستونهایش را از تنه های درخت خرما قرار داده بودند و قسمتی از سقفش را با شاخه های نخل خرما پوشاندند و بخش زیادی از سقف آن بدون پوشش ماند.۱۳

      نورالدین سمهودی نقل می کند که پیامبر اکرم ـ ص ـ هنگام ساختن مسجد چنین زمزمه می کرد:

اللّهم لاخیر اِلاّ خیر الآخره / فارحم الأنصار و المهاجره۱۴

      و نیز گفته است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام ـ با مهاجرین و انصار در کـنـار رسول خـدا ـ ص ـ مشغول کار بود و این رجز را می خواند:

لایستوی من یعمر المساجد / یدأب فیها قائماً و قاعد
و مـن یـری عـن الـغـبـار حـائـذاً۱۵

      وضعیت هندسی ساختمان مسجد النبی در آن روز بدین صورت بود که: مقدار سه ذراع۱۶  از دیوار به وسیله سنگ و بقیه آن با خشت خام بنا گردید، و چنانکه گفته شد: سقف مسجد از شاخه های نخل خرما بود و این شاخه ها بگونه ای به همدیگر چسبیده و در کنار هم چیده شده بود که آفتاب به داخل نفوذ نمی کرد. ولیکن چنان نبود که از نفوذ آب باران جلوگیری کند، لذا بعد از مدتی، وقتی باران باریدن گرفت آب به داخل مسجد چکّه کرد، و برای مسلمانان مشکلاتی را بوجود آورد که بناچار سقف را گِلکاری نمودند.

      مراغی از ابن نجار نقل می کند: از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مورد کیفیت و چگونگی ساختمان مسجد سئوال کردند، فرمود:

     «عریشی کعریش موسی، خشیبات، والأمر أعجل من ذلک» ؛ «مسجد من سایبانی همانند سایبان موسی ـ علیه السلام ـ است که چوبهایی بهمراه داشت، (او سپس فرمود:) مرگ و اجل با سرعت تمام به سراغ انسان خواهد آمد».۱۷

      دورانی از عمر مسجد نگذشته بود که یاران پیامبر اکرم ـ ص ـ پیشنهاد کردند مسجد را گسترش دهند و گفتند چنانچه آن حضرت موافق باشند ساختمانی محکم تر بسازند، که رسول خدا ـ ص ـ همان جواب را تکرار فرمودند.۱۸

      ارتفاع و بلندی دیوار مسجد به اندازه قد یک نفر می شد،۱۹ هنگامی که خورشید بالا می آمد، طول سایه دیوار به اندازه یک ذراع (دو قدم) می شد و نماز ظهر توسط مسلمانان اقامه می گردید و آنگاه که به دو ذراع می رسید نماز عصر می خواندند.

نماز رسول خدا و مسلمانان به سوی بیت المقدس برگزار می شد زیرا قبله مسجدالنبی از ابتدای تأسیس تا مدت یکسال و اندی به سوی بیت المقدس بود، همانطوری که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قبل از هجرت در مکّه به سوی بیت المقدس نماز می گزارد.

مساحت مسجدالنبی ص ـ در اولین مرحله
      استاد محمد حسنین هیکل می نویسد:۲۰ مساحت مسجدالنبی در اولین مرحله عبارت است از ۳۵ متر طول و ۳۰ متر عرض که در مجموع چنین می شود: ۱۰۵۰ = ۳۰×۳۵ در این مـرحله، بـخـشی از مسجد جهت سکونت فقرا اختصاص داده شد، آنان مورد توجه رسول خدا ـ ص ـ بودند، و مسلمانان دیگر برای آنان غذا می آوردند، آنها در وقت نماز اولین صف را تشکیل می دادند و در میدان جهاد از پیشتازان بودند. اینان بعد از مدتی به «اصحاب صفّه»۲۱ معروف شدند.

      جایگاه اصحاب صُفَّه تا امروز همچنان باقی است که سادات و اشراف و بزرگان در این مکان می نشینند و عبادت می کنند.

ندای اذان از مسجدالنبی ـ ص ـ
      پس از سپری شدن کارهای ساختمانی مسجد، ندای ملکوتی اذان توسط وحی مقرر و اعلام گردید، و وقت نمازها بوسیله اذان معلوم می شد.

      یعقوبی می نویسد: دوران آغاز و صدر اسلام مؤذّن مسجدالنبی «بلال حبشی» بود و گاهی نیز «ابن ام مکتوم» اذان می گفت، بدین صورت که هرکدام زودتر در نماز حضور پیدا می کردند اذان را او و اقامه را دیگری می گفت.۲۲

تغییر و تعیین قبله مسجدالنبی توسط پیامبرـ ص ـ
      سال دوّم هجرت ـ نیمه ماه رجب، بعد از غزوه بدر اولی بود که ـ خدای سبحان اراده کرد تا قبله گاه مسلمانان را از جانب بیت المقدس به سوی کعبه تغییر دهد.۲۳  اینجا بود که این آیه را به رسول خدا نازل نمود:

«قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبله ترضیها فولّ وجهک شطر المسجد الحرام، و حیث ماکنتم فولّوا وجوهکم شطره…» .۲۴ ؛ «ما صورت تو را که به سوی آسمان نگاه می کنی و در انتظار فرمان ما برای تعیین قبله نهایی هستی می بینیم و اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی بازمی گردانیم، پس روی خود را به جانب مسجدالحرام کن، و در هرکجا بودید صورت خود را به جانب آن گردانید».

      رسول گرامی اسلام پس از ۱۷ ماه نماز به جانب بیت المقدس، وقتی خواست قبله مسجدالنبی را تغییر دهد به گروهی از اصحاب خود دستور داد در زوایای مسجد بایستند تا جهت قبله را به سوی مسجدالحرام مشخص کند. در این هنگام جبرائیل نازل شد و با قدرت الهی تمام موانعی را که جلو چشم رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار داشت برطرف ساخت، و سپس عرض کرد: ای رسول خدا! قبله را در جای خود قرار ده ـ پیامبر ـ ص ـ با دیدن کعبه معظّمه، قبله را در مسجد خود بدان سو تأسیس نمود بطوری که قبله مسجد در مقابل ناودان کعبه واقع شد. آنگاه جبرائیل عرض کرد: درست قبله در جای خود قرار دارد.

      بعد از پایان یافتن قبله مسجد، جبرائیل با اذن خداوند ـ متعال ـ هرآنچه در مقابل چشم رسول خدا ـ ص ـ جهت دیدن کعبه معظّمه محو شده بود به جای خود برگرداند.

      بدین ترتیب درب جنوبی مسجد بسته شد و قبله و محراب در جای آن قرار گرفت که روبروی ناودان کعبه واقع شده است.۲۵

بازسازی و گسترش مسجدالنبی به دست مبارک رسول خداـ ص ـ
      شش سال از ساختن بنای مسجدالنبی گذشت. در سال هفتم هجری غزوه «خیبر» پیش آمد، رسول گرامی اسلام به همراه مسلمانان در نبرد با یهود در قلعه های خیبر به پیروزی رسیدند، پس از آن مدینه منوره یکپارچه در اختیار رسول خدا ـ ص ـ قرار گرفت و هر روز بر جمعیت مسلمانان افزوده می شد و عده ای بدانجا هجرت می کردند. به همین جهت اصحاب و یاران پیامبر ـ ص ـ پیشنهاد بازسازی و توسعه مسجد را نمودند، حضرت با طرح آنان موافقت نمود، که به فرمایش امام صادق ـ علیه السلام ـ: رسول خدا ـ ص ـ در مرتبه دوّم، مسجد را توسعه دادند و آن را از ناحیه طول و عرض ـ هر کدام ـ به ۱۰۰ ذرع رسانیدند.۲۶

      در این مرحله شکل و چهار چوبه مسجد تغییر کرد; یعنی طول هر ضلع به صد متر رسید و بصورت مربّع درآمد. و در روایت دیگر آمده است: که به صورت مربعی درآمد که هر ضلع آن ۵۰ متر شد. البته شکل اصلی آن تغییری نکرد، زیرا در مرحله اوّل که از سنگ و خشت خام و تنه درخت خرما و شاخه های آن تشکیل شده بود در مرحله بعد نیز از همین مواد و وسائل استفاده شد، لیکن نحوه چیدن دیوارها تغییر کرد بدین نحو: که خشت ها را بصورت جفت درکنار یکدیگر و سپس هر دو را مخالف دوتای دیگر ـ عمودی و افقی قرار دادند.۲۷

      مراغی از ابن زباله نقل می کند که: رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ تصمیم بر آن داشت که در قسمت قبله مقداری به مسجد اضافه کند، که با رحلتش، این تصمیم عملی نگردید. وی در استدلال برای سخن خود می گوید: زیرا روزی رسول خدا ـ ص ـ در محل اقامه نماز خود ایستاده بود که با دست مبارکش اشاره به دیوار سمت قبله نموده و فرمود: «لو زدنا فى مسجدنا» از این جمله چنین برمی آید، که حضرت آرزو می کرد مسجد را از جانب قبله توسعه دهد.

توسعه مسجدالنبی ـ ص ـ در سال شانزدهم هجری
      عمر بن خطاب در زمان خلافت خود (در سال ۱۶ هجری) درصدد برآمد که مسجدالنبی را از طرف قبله توسعه دهد، از این رو تصمیم گرفت خانه عباس بن عبدالمطلب را که در سمت قبله مسجد واقع شده بود خریده، به همراه خانه خودش به مسجد ضمیمه نماید که عباس در آن روزها با فروش خانه اش موافقت نکرد. لیکن پس از مدتی خودش آن را به مسلمانان هدیه نمود و خانه او و قسمتی از خانه جعفر بن ابی طالب در توسعه، جزء مسجدالنبی شد.۲۸

در این هنگام ستونهای چهارگوشه آن در کنار خانه مروان بن حکم قرار گرفت و در نتیجه، از قسمت جنوبی ۵ متر به مسجد اضافه شد که محلّ محراب به جلوتر منتقل گردید. همچنین از قسمت غربی ۵ متر و در قسمت شمالی ۱۵ متر توسعه یافت. و از آنجا که خانه همسران رسول خدا ـ ص ـ در بخش شرقی مسجدالنبی قرار گرفته بود و بعد از رحلت آن حضرت همچنان در آنجا زندگی می کردند، و از همه مهمتر مدفن مبارک پیامبر ـ ص ـ و از سویی قبر ابی بکر در آن قسمت در منزل عایشه واقع بود، در قسمت شرقی مسجدالنبی تغییر حاصل نشده و همچنان باقی ماند. در این مرحله از توسعه، خانه ابوبکر که در ناحیه غربی بود، در داخل مسجدالنبی قرار گرفت.

      گفته شده: که حفصه دختر عمر خانه ابوبکر را ـ که در ضلع غربی بوده، و وی در زمان زندگیش نیازمند گشته بود ـ به /۴۰۰۰ درهم خرید که در دو مرحله (مقداری در زمان عمر و باقیمانده آن در زمان عثمان) ملحق به مسجدالنبی گردید.۲۹
      با همه این تغییر و تحول، در ساختمان مسجدالنبی تغییر زیادی حاصل نشد; زیرا پایه ها همانند سابق سنگچین و قسمت بالای دیوار با خشت خام چیده شد. ستون های مسجد از تنه نخل خرما و سقف آن از شاخه های نخل بود. فقط جهت استحکام از پایه های بیشتری استفاده گردید. و تعداد دربهای ورودی آن به ۶ عدد رسید.

بازسازی مسجدالنبی ص ـ در زمان خلافت عثمان ـ مرحله چهارم ـ
      در سال ۲۴ هجری که عثمان به خلافت رسید، مردم پیشنهاد توسعه مسجدالنبی را به او دادند و در این زمینه با او صحبت کردند و از کمبود جا در مسجد شکوه نمودند. در پی آن اظهار ناراحتی ها، عثمان با بزرگان از اصحاب، مشورت کرد، که آنان جهت تخریب و بازسازی مسجد اتفاق نمودند، آنگاه عثمان مردم را دعوت نمود و بر فراز منبر رفت، بعد از حمد و ثنای الهی چنین اظهار نمود: ای مردم تصمیم گرفته ام، مسجدالنبی را خراب کنم و آن را تـوسعه دهم، شنیدم رسول خدا ـ ص ـ فرمود: هرکس مسجدی را برای خدا بسازد، خداوند ـ منّان ـ در بهشت خانه ای برای او بنا خواهد نمود.۳۰

      «عمر بن خطاب» قبل از من این مسجد را توسعه داد، ولیکن امروز برای این جمعیت مکان بیشتری لازم است. من با خبرگان از اصحاب رسول خدا ـ ص ـ مشورت کردم، همه آنها بر خرابی و بازسازی و توسعه مسجدالنبی اتّفاق نمودند.۳۱

      مردم سخنان عثمان را تأیید و تحسین کردند و برای او دعا نمودند. بنابراین عثمان مسجدالنبی را تخریب کرده، در ضلع جنوبی و غربی، هرکدام ۵ متر اضافه نمود مانند آنچه در زمان عمر انجام گرفته بود. گرچه در ضلع شمالی، مقدار توسعه از زمان عمر کمتر شد ولیکن در مجموع نزدیک به دو برابر زمان عمر بر مساحت مسجد افزوده شد.

      در این مرحله از توسعه، ساختمان مسجدالنبی وضع و کیفیت بهتری پیدا کرد. زیرا در این بازسازی پایه دیوارهای مسجد را از سنگهای زیبا و حکاکی شده، با استفاده از آهک و گچ بنا نهاده و پایه های وسط را از سنگهای سوراخ شده قرار دادند که در داخل سوراخ ها آهن و سپس اطراف آن را سرب ریختند، سقف مسجد را از چوبهای مخصوصی بنام ساج پوشاندند، لذا نسبت به سابق از استحکام بهتر و بیشتری برخوردار گشت.

      این بار نیز در ناحیه شرق مسجد هیچگونه تغییر و توسعه ای حاصل نگردید، چرا که خانه های همسران رسول خدا ـ ص ـ همچنان باقی بود، و بعضی از همسران آن حضرت در آنـجا سـکـونـت داشـتـنـد. که نزدیکترین این خانه ها، خانه عایشه بود و در اطاق او رسول خدا ـ ص ـ و ابوبکر و عمر دفن شده بودند.

      توسعه و زیادی زمان عثمان تا سال ۸۷ هجری باقی ماند، که تغییر محسوسی نکرد. پس می توان مساحت مسجدالنبی را به متر مربع در چهار مرحله به ترتیب ذکر کرد:
۱ ـ مرحله اوّلیه   ـ سال اوّل هجرت ـ      ۱۰۵۰=۳۰×۳۵
۲ ـ مرحله دوم   ـ سال هفتم هجرت ـ      ۲۴۳۳=۴۹/۳۳×۴۹/۳۳
۳ ـ مرحله سوم   ـ سال ۱۶ هجرت ـ      ۴۸۷۵=۷۵×۶۵
۴ ـ مرحله چهارم  ـ سال ۲۴ هجرت ـ      ۵۹۵۰=۷۰×۸۵

    پی نوشتها:
۱ – دکتر محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۱۷۲، ـ آنان ۷۳ نفر مرد و ۲ نفر زن به نامهای: اُمّ عماره و اُمّ منیع، از انصار بودند ـ به نقل از «الطبقات الکبری»، ج ۱، ص ۲۲۱٫
۲ – بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۱۰۴، حدیث ۱٫
۳ – ثنیه الوداع: کوههای مشرف مدینه منوره است که در مسیر مکّه واقع شده. مردم مدینه مسافران را تا آنجا مشایعت می کردند.
۴ – ترجمه شعر: آشکار شد بر ما ماه شب چهارده از کوههای ورودی شهر، واجب است بر ما حمد و ثنای الهی، مادامی که ثناگویی دارد.
۵ – کامل بن اثیر، ج ۲، ص ۱۰۷٫
۶ – بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۱۰۶ ـ روایتی دیگر از ابن اسحاق: رسول خدا ـ ص ـ تصمیم گرفت داخل مدینه شود بر شتر خود سوار شد و بهمراه بعضی از صحابه براه افتادند، در میان کوچه های مدینه به خانه هریک از انصار مى رسید جلوی ناقه او را می گرفتند و می گفتند: ای رسول خدا! قبیله ما با آنچه به همراه دارد، در خدمت شما است به خانه ما داخـل شـوید و مـا را مـفتخر ســازید. رســول خدا ـ ص ـ می فرمود: «جلوی ناقه را رها کنید همانا او مأمور است» افسار شتر را بر روی گردنش نهادند. آمد تا در میان قبیله بنی نجّار جلوی خانه «ابوایوب انصاری» و محلّ مسجد فعلی «مِرْبد» زانو به زمین زد، رسول خدا پیاده شد، و این افتخار نصیب ابوایوب گردید. (سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۴۰ ـ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۱۶).
۷ – سنن ابی داود، ج ۱، ص ۱۲۳٫
۸ – سوره مؤمنون: ۲۱٫
۹ – سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۴۳ ـ فی منزل الوحی، چاپ هفتم، دارالمعارف، ص ۴۴۹٫
۱۰ – اسعد بن زراره از بزرگان قبیله بنی نجار بود، او با عده ای دیگر از مسلمانان در آنجا نماز می گزارد، رسول خدا در ابتدای هجرت با آنان در اطاق کوچکی نماز اقامه می نمودند زیرا «ابن امّ مکتوم» که از سوی آن حضرت به مدینه آمده بود عدّه ای را با احکام اسلام آشنا نمود.
۱۱ –  ۱۰ دینار پرداخته شد (زادالمعاد، ابن القیم الجوزی، ج ۲، ص ۵۶).
۱۲ – فی منزل الوحی، ۴۴۹٫
۱۳ – ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۲۱۴٫ نهایه الأدب، جزء ۱۶، ص ۳۴۴٫
۱۴ – ترجمه شعر:
     پروردگارا در مقابل خوبیهای جهان آخرت خوبی وجود ندارد ــ پس رحمت بفرست بر انصار و مهاجرین.
۱۵ – دکتر محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۲۱۱ ـ وفاءالوفا باخبار دارالمصطفی، ج ۱، ص ۳۲۹٫ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۴۲٫ ابن هشام می گوید: از بسیاری از اهل شعر پرسیدم گفتند علی بن ابی طالب ـ ع ـ آن را خوانده ولیکن معلوم نیست قائل و گوینده چه کسی است؟ آن حضرت یا دیگری، ترجمه رجز:
مساوی نیست کسی که در ساختن مساجد مشارکت دارد و ـ در حال ایستاده و نشسته ـ تلاش می کند
با کسی که سعی می کند غبار بر لباسش ننشیند
۱۶ – در ذرع هاشمی ۳۳/۴۹ سانتی متر بوده است.
۱۷ – الحاوی للفتاوی للسیوطی، ج ۲، ص ۷۶٫ منزل الوحی، ص ۴۵۰٫
۱۸ – دلائل النبوه بیهقی، ج ۱، فصل مسجدالرسول. زادالمعاد، ج ۲، ص ۵۶٫
۱۹ – و گفته شده یک وجب از قد یک انسان بیشتر بوده است.
۲۰ – صفَّه: بضم «صاد» و تشدید «فاء» بر وزن ضُلَّهْ، سکوئی است بزرگ به شکل مربع مستطیل که در جهت شمالی مقبره رسول خدا ـ س ـ واقع شده و حدود ۳۰ سانتی متر از سطح زمین مسجد بلندتر است ( وفاءالوفاء، ج ۲، ص ۴۵۳)
۲۱ – سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۵۶٫ تاریخ پیامبر اسلام، ص ۲۱۲٫
۲۲ – فی منزل الوحی، ص ۴۵۱٫
۲۳ – دکتر محمد ابراهیم آیتی: تاریخ پیامبر اسلام، ص ۲۱۸ ـ ابن اسحاق می گوید: ۱۸ ماه پس از هجرت در ماه شعبان قبله تغییر یافت. ـ سیره حلبی، ج ۲، ص ۲۵۷ ـ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۱۹۹ حدیث ۲ : نقل می کند: معاویه بن عمار از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال کرد؟ چه زمـــانی رسول الله ـ ص ـ از بیت المقدس به کعبه منصرف شد. امام صادق ـ ع ـ فرمودند: «بعد از برگشت از غزوه بدر».
۲۴ – بقره: ۱۴۴٫
۲۵ – وفاءالوفاء بأخبار دارالمصطفی، ج ۱، ص ۳۶۵٫
۲۶ – مدینه شناسی، سید محمد باقر نجفی، ص ۳۵٫ به نقل از اعلاق النفیسه، ص ۶۵ ـ ۶۴٫
متر ۳۳/۴۹ = ۱۰۰ ذرع ــ مساحت مسجدالنبی ، مترمربّع  ۴۹/۳۳×۴۹/۳۳=۲۴۳۳
۲۷ – أخبار مدینه الرسول، ص ۹۳٫
۲۸ – بین عباس بن عبدالمطلب و خلیفه کشمکش زیادی شد تا اینکه در دادگاه قاضی به نفع عباس حکم نمود، آنگاه عموی پیامبر عباس آن را به مسلمین هدیه نمود و جزء مسجد شد. (محمد حسنین هیکل، فی منزل الوحی، ص ۴۵۳ ـ سید محمد باقر نجفی، مدینه شناسی، ج۱ ص ۳۶ به نقل از «تاریخ ابن عساکر»).
۲۹ – محمد حسنین هیکل، فی منزل الوحی، ۴۵۴٫
۳۰ – صحیح مسلم، کتاب المساجد، باب فضل بناءالمساجد و الحث علیها، حدیث ۲۴ (۵۳۳) ص ۳۷۸٫
۳۱ – تاریخ الرسل والملوک،ج ۵/۲۱۱۳٫

نام های مدینه منورّه (بخش پایانی)

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی

۶۱ ـ فاضحه:
      دیگر نام از نام های مدینه «فاضحه» است. کُراع می گوید: از آن جهت که افراد فاسد العقیده با پوشش نفاق نمی توانند در آنجا به زندگی خود ادامه دهند بلکه رسوا و مفتضح می گردند، فاضحه نامیده می شود و چه بسا این مفاد و معنای جمله معروف «تنفی خبثها» ۶۵ می باشد.

۶۲ ـ القاصمه:
      این واژه از کتاب تورات نقل گردیده و از آن جهت به مدینه قاصمه گفته شده که دشمنان ستمگری که بدانجا تجاوز کردند، خود شکست خوردند و نابود گردیدند.

۶۳ ـ قَبَّهُ الاسلام:
      این واژه برگرفته از حدیث شریف معروفی است که به نقل از مجمع الزوائد ذکر گردید (المدینه قبّه الاسلام…) ۶۶

۶۴ ـ ۶۵ ـ القریه، قریه الأنصار:
      قریه (با فتح قاف و کسر آن) بر شهری اطلاق گردیده که مردمش را جمع کرده و نیازمندی های آنان را برمی آورد. و به تعبیر أهل لغت: «المصر الجامع».

      ابو هلال عسکری گفته است: عرب به هر شهر کوچک و بزرگی ـ قریه ـ اطلاق می کند.۶۷شاهد بر گفته او ۵۴ مورد از آیات قرآنی است که بر شهرهای بزرگ و کوچک اطلاق «قریه» نموده و در آیه شریفه «لو لا نزّل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم» ۶۸ مقصود از قریتین «دو شهر» مکّه معظّمه و طائف است.۶۹

      و لغوی ها بر مدینه منورّه «قریه الانصار» گفته اند.، جمع آن قُری و قِری است.۷۰ و در حدیث منقول از عباس ـ ره ـ «انّ اللّه قد طهّر هذه القریه من الشرک» بر مدینه قریه اطلاق گردیده است.۷۰

۶۶ ـ قریه رسول اللّه ـ ص ـ :
      نسبت دادن قریه و یا مدینه به رسول خدا ـ ص ـ امری است طبیعی و عادی و بر زبان راویانی همچون طبرانی جاری گشته است.

      أحمد بن حنبل و طبرانی نقل می کنند: که دجّال سیر می کند تا می رسد به مدینه منوره و در آنجا جلوش گرفته شده و اجازه ورود داده نمی شود، و سپس می گوید: «هذه قریه ذاک الرجل» که در اینجا قریه یعنی همان مدینه، به رسول خدا ـ ص ـ نسبت داده شده است.۷۲

۶۷ ـ قلب الایمان:
      ابن جوزی در حدیث «المدینه قبّه الاسلام»، «قلب الایمان» را نیز اضافه نموده است.۷۳

۶۸ ـ مؤمنه:
      ابن زباله روایتی نقل می کند که رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «والّذی نفسی بیده انَّ تربتها لمؤمنه»؛ «قسم به کسی که جان و روان من در دست اوست، همانا خاک مدینه محلّ أمن و أمان و آرامش است.» آنگاه می گوید: در کتاب تورات نیز بر مدینه «مؤمنه» گفته شده است.۷۴

۶۹ ـ مُبارکه:
      انس می گوید: رسول خدا ـ ص ـ آنگاه که به مدینه منوره داخل شد و در جلو منزل أبو ایوّب انصاری ـ ره ـ نزول اجلال فرمود۷۵ این آیه شریفه را بر زبان جاری و قرائت نمود: «رَبّ أنزلنی منزلا مبارکاً و أنت خیر المنزلین» گویا فرمود: مدینه جایگاه پر برکت و مبارکی است.۷۶ و همچنین برای این شهر دعا کرد و درخواست برکت نمود، که «مبارک» و «مبارکه» نامیده شد. در آغاز این نوشتار، دعای گرامی آن حضرت را با سندهای مختلف ذکر کردیم.۷۷

۷۰ ـ مَحْبُورَهْ:
      از مادّه «حَبَرَ» گرفته شده که معنای آن، شادی و سرور زیاد به همراه نعمت می باشد. «محِبارْ» به زمینی گفته می شود که گیاهانش سریع رشد می کند و باعث برکت و خیر بسیار است.۷۸ و در آیه کریمه قرآن آمده: «و هم فی روضه یحْبَرُونَ».۷۹

      در تفسیر مجمع البیان آمده: مؤمنین و صالحان در بهشت متنعمند و در سرور و خوشنودی کامل بسر می برند.۸۰ پس وجه نامگذاری به مَحبْوره با نعمت های فراوان در این شهر روشن و آشکار است.

      و بعضی گفته اند: نام گذاری مدینه به محبوره از جهت «علاقه حال و محلّ» است; زیرا بر اساس روایت حسنه ای، سلمان فارسی از فاطمه زهرا ـ س ـ نقل می کند که رسول خدا ـ ص ـ ملقب به «محبور» گردیده بود. سلمان می گوید: فاطمه اطهر ـ س ـ فرمود: به من تعلیم داد پدر بزرگوارم این دعا را:

      «بسم اللّه النور الذی یقول للشی کن فیکون… بسم اللّه الذّی أنزل النور علی الطور بقدر مقدور فی کتاب مسطور علی نَبی مَحْبور». ۸۱
      محبور در اینجا به معنای مسؤولیت پذیری که تمام جهات حسنه را داراست، می باشد.

۷۱ ـ مَحْرُوسَه:
      جَنَدی در کتاب «فضائل المدینه» می گوید: یکی دیگر از نام های مدینه «محروسه» می باشد که در حدیث از رسول خدا ـ ص ـ وارد شده که فرمود: «المدینه مشتبکهٌ بالملائکه علی کلّ نقب منها ملک یحرسها».

      مدینه حفاظت و پاسداری می شود به واسطه فرشتگانی که بر سر هر یک از راه های منتهی به آن، نگهبانی می دهند۸۲ و لذا آن را «محروُسَه» نامیده اند.

۷۲ ـ محفوفه:
      از آن جهت که مدینه را برکات الهی و ملائکه رحمتش احاطه نموده اند، محفوفه نامیده شده، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «المدینه و مکّه محفوفتان بالملائکه علی کلِّ نقب منها ملک لاید خلها الرجال و لاالطاعون». ۸۳

      «گرداگرد شهر مدینه و مکّه را فرشتگان فرا گرفته اند و او را از شّر دجّال و امراض گوناگونی همچون طاعون حفظ خواهند نمود.»

۷۳ ـ محفوظه:
      خدای سبحان ـ مدینه را مصون و محفوظش داشته و آرامگاه حبیبش محمد مصطفی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را در آنجا قرار داده است. رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «القری المحفوظه أربع: المدینه و مکّه و ایلیا و نجران» شهرهای حراست شده چهار تا است: مدینه، مکّه، ایلیا و نجران. گویا حفاظت و امنیت این چهار شهر تضمین شده است.۸۴

۷۴ ـ مُدْخَل صِدقْ:
      از دیگر نام های مدینه «مُدْخَل صِدْق» است. ( در آیه شریفه «ربّ أدخلنی مدخل صدق و أخر جنی مخرج صدق…»۸۵) تفسیر مجمع البیان برای این کلمه چهار توجیه ذکر می کند; در وجه دوم می گوید: مُدْخَل صدق مدینه منوره است که خدای سبحان رسول گرامیش را با عزت و شوکت داخل مدینه نمود و سپس به مکه معظّمه با فتح و سر بلندی باز گرداند. این وجه را نسبت به ابن عباس، حسن بصری، قتاده و سعید بن جبیر داده است.۸۶

۷۵ ـ ۷۶ ـ المدینه، مدینه رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ:
      واژه مدینه بر مجتمعی اطلاق می شود که تعداد خانه های آن از روستا بیشتر باشد و همچنین به شهری که در برگیرنده حوائج خود باشد (المصر الجامع) مدینه گفته می شود.۸۷

      این واژه در قرآن کریم ۱۴ مرتبه تکرار شده که تقریباً در ۴ مورد آن «یثرب»; مدینه رسول الله ـ ص ـ قصد شده است. در کتاب های لغت مدینه برای ده ها شهر علم گشته است و لکن یثرب را «مدینه منوّره» معرفی نموده اند.۸۸

      هر کسی را به مدینه منوره نسبت دهند «مدنی» می نامند و چنانچه به شهرهای دیگری همچون بغداد که «المدینه» معروف است نسبت دهند «مدینی» گفته می شود.۸۹  واژه مدینه (یثرب) بارها بر زبان رسول خدا و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ جاری گشته است; همان گونه که فرمود: «اللّهّم حبّب الینا المدینه کما حببت الینا مکّه…» ۹۰

      امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «لمّا دخل النبی المدینه خُطَّ دورها برجله ثم قال: اللهم من باع رباعه فلا تبارک له.»
      پیغمبر اکرم ـ ص ـ آنگاه که وارد مدینه شد، خانه های اطراف آن را شناسائی کرده، فرمود، خدایا! هر کس خانه های مدینه را از جهت بی اعتنایی به این شهر بفروشد بر او مبارک مگردان.۹۱

      باید گفت چه بسا نام مدینه برای این شهر قبل از ورود رسول خدا ـ ص ـ بر سر زبان مردم این شهر جاری بوده است; زیرا آنگاه که رسول گرامی اسلام ـ ص ـ بر مدینه وارد شد مردم ضمن خواندن اشعار ذیل او را استقبال می نمودند:

طلع البدر علینا من ثنّیات الوداع / وجب الشکر علینا ما دعا لله داع
جئت شرّفت المدینه / مرحبا یا خیر داع۹۲

و شاید این نام (مدینه) را خود رسول خدا ـ ص ـ قبل از ورودش بر این شهر «یثرب» گذارده است.۹۳ و همچنین «مدینه» در کلام خود رسول خدا ـ ص ـ به حضرتش نسبت داده شد، همانطوری که در نام های شماره ۱۵ و ۳۳ و ۶۸ گذشت.

۷۷ ـ ۷۸ ـ مَرْحوُمَه، مَرْزُوقَه:
      از کتاب تورات نقل شده که مدینه را مرحومه نامیده اند; زیرا جایگاه مبعوث و فرستاده پروردگار به همراه رحمت می باشد و برکات الهی به واسطه این سرزمین بر دیگر زمین ها فرود می آید. و نیز «مرزوقه» نامیده شده; زیرا بهره و حظّ اهل آن، به برکت رسول خدا ـ ص ـ زیاد گردیده است.۹۴

۷۹ ـ مسکینه:
      این نام از نامهایی است که رسول خدا ـ ص ـ بر مدینه نهاد ـ و همچنین از تورات نقل شده که مدینه را مسکینه نامیده اند. و از آن جهت مسکینه نامیده شده که مساکین و نیازمندان به حضرت حق، در آن می زیسته اند.۹۵

۸۰ ـ مسلمه:
      از دیگر نام های آن مسلمه است که صاحب معجم بلاذری آن را نقل کرده اسـت.۹۶ زیرا مردم مدینه در مقابل خدا و رسولش مطیع بودند و آنها در یاری رسول خدا ـ ص ـ کوتاهی نکردند.

۸۱ ـ مضجع رسول اللّه ـ ص ـ:
      در حدیث از رسول خدا ـ ص ـ نقل شده: فرمود: «المدینه مهاجری و مضجعی فی الأرض» مدینه محلّ هجرت و خوابگاه من در روی زمین است.۹۷

۸۲ ـ مقدّسه:
      مدینه رسول الله ـ ص ـ چون از شرک و آلودگی ها پاک شد و بودن در آن سرزمین در جوار رسول اللّه، سبب می شود که گناهان معصیت کار ریخته گردد از این رو «مقدسه» نامیده شد.۹۸

۸۳ ـ مَقَرّ:
      این اسم بر وزن «ممرّ» است و از «قرار» اشتقاق پیدا کرده است.

      انس بن مالک نقل می کند: هر گاه رسول خدا ـ ص ـ از سفری به مدینه منورّه باز می گشت چون وارد شهر می شد برای خود و دیگران چنین دعا می فرمود:
      «الَّلهُمَّ اجْعَل لَنا بِها قَرارً او رِزْقا حَسَنا».
      «بار خدایا مدینه را برای ما مقر و پایگاه ثابت قرار ده و در آن روزی نیکو عنایت فرما».۹۹

۸۴ ـ مُوَفِّیه:
      مدینه را «مُوَفیه» نامیده اند; زیرا حقوق میهمانان را ادا می کند، و با آب شیرین و گوارا و هوای مناسب و نعمت های فراوان و معنویت از واردین پذیرایی می نماید و همان طوری که در روایات آمده بود، خاکش دردها را شفا می بخشد و غبارش جذام را از بین می برد.۱۰۰

۸۵ ـ نَحْر:
      (با فتح نون و سکون حاء) عَلَم برای سرزمین مدینه منوره است و همچنین عَلَم برای مکّه معظمه می باشد و جمع نحر «نَحار» است؛ یعنی رنگ های مختلف و گوناگون که به بازار پر متاع و رنگارنگ اطلاق می شود که مدینه و بازارش چنین بوده است. و گفته شده اطلاق این اسم به جهتِ شدّت حرارت در مکه و مدینه است.۱۰۱

۸۶ ـ هذراء:
      ابن نجّار به نقل از تورات بدل از «عذراء»، «هذراء» را ذکر کرده او می گوید: این سرزمین به جهت زیادی شدت گرمایش «هذراء» نامیده شده است، همانطوری که گفته می شود: «یوم هاذِرٌ»; «روز بسیار گرم»، یا به جهت زیادی آب های آن، این نام بر آن نهاده شده.

     أرض هاذره؛ یعنی زمینی که دارای گیاهان و درخت فراوان است که سرزمین مدینه در حجاز از این جهت ممتاز است.۱۰۲

۸۷ ـ یثْرِب:
      از نام های قدیمی مدینه، «یثرب» است. ابوالقاسم زجاجی می گوید: اوّلین کسی که در این سرزمین سکونت گزید. یثرب بن قانیه بن مهلاییل بن ارم بن عبیل بن عوض بن ارم بن نوح ـ علیه السلام ـ بود که به نام او این سرزمین «یثرب» شد ولیکن چون رسول خدا ـ ص ـ بر این شهر فرود آمدنامش را ـ طیبه و طابه ـ گذاشت.۱۰۳ ابوعبیده گفته است: مدینه رسول خدا در گوشه ای از یثرب واقع شد.۱۰۴

      در هر صورت «یثرب» از نظر لغوی از ماده «ثَرَبَ» به معنای فساد یا از تثریب گرفته شده به معنای جبران و مؤاخذه بواسطه گناهی که انجام شده. و یا بر می گردد به کسی که این شهر را بنا کرد و او انسانی غیر موحد بود۱۰۵ که رسول خدا ـ ص ـ آن اسم را دوست نداشت لذا آن را طابه و یا طیـبَه نـامـید.۱۰۶

۸۸ ـ ۸۹ ـ ینْدَذْ، ینْدَر (تَنْدَدْ، تَنْدَرْ):
      اولین اسم «ینْدَدْ» از نام های فوق در روایت زید بن أسلم ذکر گردیده; زیرا رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «للمدینه عشره أسماء; هی المدینه، طیبَه، طابه، مسکینه، جبار، مجبوره، یندد، و یثرب.» ۱۰۷

      و فیروز آبادی در کتاب خود می گوید: «ینْدَد» از نَدَد» می باشد که مدینه منورّه است و در ماده: «نَدَرَ» می گویند ینْدَرَ مانند هیئت حیدر است که بر مدینه منوره نیز اطلاق می شود.۱۰۸ و در بعضی از کتب تاریخی نقل شده که این دو نام «تندد» و «تندر» می باشد.۱۰۹

 و در پایان نام های مدینه، کلام سید مرتضی علم الهدی ـ قدس اللّه روحه ـ را ذکر می کنم که فرمود: از نام های مدینه منورّه است نام های ذیل:
      یثْرِب، طَیبَه، دار، مِسکینَه، جایزَه، مَحْبُورَه، مَحَبَّه، مَحْبوُبَه، عَذْراء، مَرْحُومَه، قاصِمَه، ینْدَد. ۱۱۰

۹۰ ـ که او هم نام دیگری بر نام ها؛ یعنی «جایزه» اضافه می کند.

      این مجموعه نام های حقیقی و مجازی بود که از کتب روایی و تاریخی شیعه و اهل سنت و همچنین قرآن کریم و دیگر کتب آسمانی استفاده شد و در کنار هر یک مقداری از لطافتها و دقایقی که مضامین احادیث و یا اظهار نظر اهل لغت بوده، ذکر کردیم بطور مسلّم این آخرین بحث و بررسی نیست; زیرا مدینه منوره و وجود رسول گرامی اسلام و چهره های تابناک آسمان امامت و ولایت، آن قدر بلند مرتبه هستند که فردی همچون من نمی تواند رفعت و جلالت و اوصاف آن سرزمین را بیان کند.

   در پایان با قلبی آکنده از حب از راهی دور درود خالصانه خود را به خاتم پیامبران ـ ص ـ و فاطمه اطهر ـ سلام الله علیها ـ و ائمه معصومین ـ ع ـ در بقیع اهداء می کنیم و آرزوی استشمام آن غبار طیبه را در زیارت های متعدد مدینه داریم. باشد تا ذخیره ای برای روز فقر و تنگدستیمان (قیامت) گردد.

     پی نوشت ها:
۱- وفاء الوفا باخبار دارالمصطفی، سمهودی، ج ۱، ص۶۲ ;وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۷۳; صحیح مسلم، ج ۲، کتاب الحج، باب ترغیب فی السکنی، ص ۱۰۰۱٫
۲- در شرح مختصر، تفتازانی، علم البیان، ص ۱۵۶; انواع علاقه را در نام گذاری وجه تسمیه ـ بیان می کند.
۳- لسان العرب، ج ۱، ص ۲۳۴، مادّه: ثرب.
۴- نساء: ۹۷٫ به مستضعفین در مکّه گفته می شد: چرا مهاجرت نکردید تا در حفظ دین در وسعت باشید.
۵- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۱۰٫
۶- المیزان، ج ۵، ص ۵۰٫
۷- مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۳، ص ۲۹۸٫
۸- صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۰۰۶، ح ۱۳۸۲٫
۹- صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۰۰۶، باب المدینه تنفی شرارها ـ لسان العرب، ج ۱۱، ص ۲۳ ماده: أکل.
۱۰- انوار التنزیل و أسرار التأویل، بیضاوی، ج ۲، ص ۴۸۱، سوره: حشر: ۸٫
۱۱- تاریخ المدینه المنوّره، ابن شبه، ج ۱، ص ۱۶۲٫
۱۲- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۱۲٫
۱۳- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۱۲٫
۱۴- صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر، ج ۳، ص ۱۴۲۳، ح ۱۷۹۸ ـ صحیح بخاری، کتاب التفسیر، ۴۵۶ ـ بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۲۳۹، ح ۳، باب ۱۷٫
۱۵- قاموس محیط، فیروز آبادی، ج ۲، ماده: بَلَطَ.
۱۶- مجمع البحرین، طریحی، ج ۱، مادّه: بلط.
۱۷- مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۴۸۳٫
۱۸- علی ولید الکعبه، محمد علی الاردوبادی، ص ۵۵٫ ترجمعه اشعار:
ولادت علی بن أبی طالب ـ علیه السلام ـ در مکه معظّمه معروف است، در میان کعبه سبب ازدیاد عزت و شرف کعبه شد. ولادتش بر روی سنگ مرمر قرمزی بود که الآن آنجاست این سبب زیادی ارزش و قیمت آن سنگ گردید.
۱۹- بلد: ۱٫
۲۰- الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج ۲، ص ۴۰٫
۲۱- مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۳، ص ۲۹۹٫
۲۲- انفال: ۵٫
۲۳- مجمع البیان، ج ۴، ص ۵۲۰ ـ تفیسر سوره انفال، آیه ۵٫
۲۴- مجمع البیان، طبرسی، ج ۱، ص ۵۱۰ ـ نورالثقلین، ج ۵، ص ۶۰۷٫
۲۵- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۸۳، حدیث ۴ ـ نورالثقلین، ج ۵، ص ۶۰۶ ـ النحصال، شیخ صدوق، ص ۲۱۲٫
۲۶- تاریخ المدینه المنوره، ج ۱، ص ۳ و ۱۶۲٫
۲۷- سنن أبی داود، کتاب الخراج و لاماره باب: اخراج الیهود من جزیره العرب، ۳۰۲۹٫
۲۸- مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۳، ص ۲۹۹٫
۲۹- وفاء الفوفا، ج ۱، ص ۱۳٫
۳۰- المسند، ج ۶، ص ۳۵۱٫
۳۱- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۷۳، ح ۵٫ ـ صحیح مسلم، ج ۲، ح ۱۳۷۶٫ ـ صحیح بخاری، ج ۳، ص ۶۱، ح ۱۴۸٫
۳۲- صحیح مسلم، ج ۲، ح ۱۳۷۱، باب فضل المدینه.
۳۳- وسائل الشیعه، ج ۱، باب وجوب احترام مکّه و المدینه… ح ۱۹۳۹۰ ـ فروع کافی، ج ۴، ص ۵۶۵، ح ۶٫
۳۴- صحیح مسلم، باب فضل المدینه، ح ۱۳۷۵٫
۳۵- فروع کافی، ج ۴، باب تحریم المدینه، ص ۵۶۴، ح ۵٫
۳۶- فروع کافی، ج ۴، باب تحریم المدینه، ص ۵۶۳، ح ۱٫
۳۷- النحل: ۴۱٫
۳۸- تفسیر کبیر، فخر رازی، ج ۲۰، ص ۳۴٫
۳۹- مجمع البیان، ج ۶، ص ۳۶۱٫
۴۰- تفسیر القران الکریم، سید عبدالله شُبَّر ـ تفسیر الجلالین، ذیل آیه شریفه ۴۱ سوره نحل.
۴۱- صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۰۰۸، ح ۱۳۸۸٫
۴۲- کامل ابن اثیر، ج ۲، سال هفتم.
۴۳- صالحی شامی، فضائل المدینه المنوره، ص ۴۷٫
۴۴- مجمع الزوائد،هیثمی، ج ۳، ص ۲۸۹، باب فضل مدینه سیدنا رسول الله ـ ص ـ.
۴۵- عمده الاخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص ۶۹٫
۴۶- مسند احمد بن حنبل، ج ۳، ص ۳۵۱٫
۴۷- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۱۵٫
۴۸- ابن توأم حمیری معروف به «خُنافِر» از ساحران مشهور و با جنّیان در ارتباط بود که جنیان برای او بعضی از کارها را باز می کردند.
۴۹- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۱۵ ـ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج ۱، ص ۴۶۴٫
۵۰- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۱۶٫
۵۱- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۱۶٫
۵۲- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۱۶ ـ الوفاء، ابن جوزی، ج ۱، ص ۳۹۹٫
۵۳- ابن مُسدی عالم و حافظ قرآن و دارای سفرهای طولانی بود. او در أواخر عمرش مجاور بیت اللّه الحرام (جاراللّه) گشت و مشهور شد که شیعه شده و در سال ۶۶۳ هـ . او را ناجوانمردانه کشتند. نامش «حافظ أبوبکر بن محمد بن یوسف أزدی غرناطی اندلسی مهلبی» بود. شذرات الذهب، ج ۵، ص ۳۱۳٫
۵۴- جامع الأصول، ابن اثیر، ج ۹، ص ۳۳۴٫
۵۵- صحیح مسلم، کتاب الحجّ، باب: المدینه تنفی شرارها، ح ۱۳۸۵٫ معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث بلادی، ج ۵، ص ۲۴۳٫
۵۶- یونس: ۲۲٫
۵۷- لسان العرب، ابن منظور، ج ۱، ص ۵۵۶ ـ معجم البلدان، یاقوت حموی، ج ۵، ص ۸۳: طول مدینه ۵/۶۰ درجه و عرض مدینه ۲۰ درجه است.
۵۸- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۷۳، ح ۵٫
۵۹- فضائل مدینه منوّره، الصّالحی الشامی، ص ۵۲٫
۶۰- لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۵، ص ۴۹ ـ ۴۶، ماده: «ع، ر، ی».
۶۱- لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۵، ص ۴۹ ـ ۴۶، ماده: «ع، ر، ی».
۶۲- وفاءالوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۱۸٫
۶۳- فضائل المدینه المنوره. الصالحی الشامی، ص ۵۳٫
۶۴- عمده الأخبار فی مدینه المختار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص ۷۵٫
۶۵- اشاره به حدیثی است که رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «انّما المدینه کالکیر تنفی خَبَثَها و ینصع طیبها»; «همانا مدینه مثل کوره آهنگر از بین می برد آلودگی ها را و آشکار و ظاهر می سازد پاکی ها و فضیلت ها را.» کتاب الجامع، موطأ، ج ۲، ص۸۸۶ ـ صحیح مسلم، ج ۲، کتاب الحج، ح ۱۳۸۳٫
۶۶- مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۳، ص ۲۹۸٫
۶۷- فضائل مدینه منوّره، محمد بن یوسف الصالحی الشامی، ص ۵۴ ـ المنجد، ماده «ق، ر، ی».
۶۸- زخرف: ۳۱٫
۶۹- مجمع البیان، طبرسی، ج ۹، ص ۴۶٫
۷۰- المنجد، ماده «ق، ر، ی».
۷۱- مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۳، ص ۲۹۹٫
۷۲- مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۷، ص ۳۴۰; مسند، أحمد بن حنبل، ج ۵، ص ۲۲۰٫
۷۳- الوفا بأحوال المصطفی، ابن جوزی، ج ۱، ص ۳۹۹٫
۷۴- وفاء الوفا، ج ۱، ص ۲۰٫
۷۵- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۱۴۰; سنن أبی داود، ج ۱، ص ۱۲۳٫
۷۶- مؤمنون: ۳۱٫
۷۷- مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۲۲۰٫
۷۸- لسان العرب، ابن منظور، ج ۴، ص ۱۶۰ ـ ۱۵۸٫
۷۹- زمر: ۱۶٫
۸۰- مجمع البیان، طبرسی، ج ۷، ص ۲۹۸٫
۸۱- دلائل الامامه، ابو جعفر طبری امامی، ص ۲۸ و ۲۹٫
۸۲- فضائل المدینه، الجندی، ح ۱۳; مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۳، ص ۳۰۹٫
۸۳- مسند، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۴۸۳٫
۸۴- وفاء الوفاء، سمهودی، ج ۱، ص ۲۲، عمده الأخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص ۷۸٫
۸۵- اسراء: ۸۰٫
۸۶- مجمع البیان، طبرسی، ج ۶، ص ۴۳۵٫
۸۷- المنجد، ج ۱، ماده: م، د، ن.
۸۸- المنجد، اعلام، ج ۲، ص ۶۴۸٫
۸۹- عمده الاخبار، ص ۷۸٫
۹۰- بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۹، حدیث ۱۵، باب ۶٫
۹۱- بحارالانوار، مجلسی، ج ۱۹، ص ۱۱۹، ح ۴، باب ۷٫
۹۲- ترجمه اشعار: آشکار گردید بر ما ماه شب چهارده از کوه های ورودی شهر «ثنیه الوداع» واجب است بر ما حمد و ثنای الهی، مادامی که ثنا گویی دارد، آمدی تو ای رسول خدا ـ ص ـ و شرف و عزّت دادی شهر «مدینه» را، و خوش آمدی ای بهترین میهمان دعوت شده.
۹۳- معجم معالم حجاز، عاتق بن غیث بلادی، ج ۸، ص ۷۰٫
۹۴- عمده الأخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص ۷۴، ۷۹٫
۹۵- روایت مربوط به آن در نام های شماره ۱۸ و ۱۷ ـ در ضمن حدیثی گذشت.
۹۶- عده الاخبار، ص ۸۰٫
۹۷- مجمع الزوائد، هیثمی، ج ۳، ص ۳۱۰٫
۹۸- فضائل المدینه المنوره، ص ۵۹٫
۹۹- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۵۳٫
۱۰۰- عمده الاخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص۸۱ ; فضائل مدینه منوره، صالحی شامی، ص۶۰٫
۱۰۱- عمده الاخبار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص ۸۲٫
۱۰۲- أقرب الموارد، سعید شرتونی، ج ۲، ص ۱۳۸۱ ـ فضائل مدینه منوّره، صالحی شامی ص ۶۰٫
۱۰۳- معجم معالم حجاز، عاتق بن غیث بلادی، ج ۱۰، ص ۱۳ ـ مجمع البحرین، طریحی، ج ۲، مادّه: ثَرَبَ.
۱۰۴- تفسیر تبیان، شیخ طوسی، ج ۸، ص۳۲۳٫
۱۰۵- تاریخ مدینه منوّره، ابن شبه، ج ۱، ص ۱۶۲٫
۱۰۶- الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۸۸; تفسیر ابی السعود، محمد بن محمد عمادی، ج ۷، ص ۹۴٫
۱۰۷- تاریخ مدینه منوّره، ابن شبّه، ج ۱، ص ۱۶۲٫
۱۰۸- قاموس المحیط، فیروزآبادی، مادّه: نَدَدَ و نَدَر.
۱۰۹- وفاء الوفا، سمهودی، ج ۱، ص ۲۷٫
۱۱۰- مجمع البیان، طبرسی، ج ۸، ص۳۶۴٫

نام های مدینه منورّه (بخش اول)

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی

      مدینه میزبان بزرگترین شخصیت عالم انسانیت و خاتم انبیاء است.
      مدینه پایگاه دوّم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و محل پیدایش امامت صالحین بر روی زمین است.

      مدینه در زمان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مصدر مردانگی، تعهّد، راستی، صداقت، فضیلت و کرامت بوده است، پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برایش دعا کرد:
      «بار خدایا! برکت را بر مدینه نازل گردان…» سپس فرمود: «سوگند به آن کسی که جان من در دست اوست هر راه و کوره راهی که به مدینه منتهی شود، دو ملک از آن حفاظت و پاسبانی می کنند.»۱

      شاعر فارسی زبان، با ذوق پر حلاوتش مدینه منوّره و صاحب لولاک را چنین توصیف می کند:
ای ختم رسل مدینه جسم است تو جان / نام تو گرفته قاف تا قاف جهان
در لفظ مدینه بس ز اعجاز تو چون / مه شق شده و گرفته دین را به میان

      مدینه منوره از جهت وجود پر برکت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و دربرداشتن چهره های معصوم دیگر همچون فاطمه اطهر ـ سلام الله علیها ـ و ائمه غریب بقیع ـ امام مجتبی، زین العابدین، محمد باقر و جعفر بن محمد الصادق ـ علیهم السلام ـ دارای نام های گوناگونی است که هر کدام بیانگر مفاهیمی ژرف و بلند است. کثرت نام های مدینه برگشت به عظمت و بزرگی آن شهر دارد، این نام ها براساس ارتباط و علاقه موجود این شهر و آن مفاهیم پی ریزی شده که در بعضی شدت علاقه سبب شهرت آن گردیده و در بعضی دیگر که وابستگی و ارتباط ضعیفی دارد بر زبان ها کمتر جاری شده و چه بسا غیر حقیقی تلقی شود.۲

      ما در این نوشتار برای مدینه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ۹۰ نام به ترتیب الفبا ذکر می کنیم و ذیل بعضی از آنها توضیحاتی را به همراه روایات می آوریم زیرا اکثر آنان بر اساس وحی آیات قرآن ـ و یا فرمایشات رسول خدا ـ ص ـ نام گذاری شده، جوینده برای دستیابی بیشتر می تواند به کتبی که در پاورق ها معرفی می شود مراجعه کند.

۱ ـ أثْرِب:
      نام دیگری از خانواده «یثرب»۳ است که توضیح آن خواهد آمد.

۲ ـ أَرْضُ اللّه:
      بعضی از مفسرین عامّه مانند ثعلبی، مقاتل، مجاهد و قتاده در تفسیر آیه شریفه «ألم تکن أرض اللّه واسعه فتهاجروا فیها»۴ گفته اند: مقصود از «أرض اللّه» مدینه منوّره است۵ و بعضی دیگر از علمای شیعه و سنّی آن را مطلق زمین معنا کرده اند و توضیح داده اند: توصیف «أرْض اللّه» به «وَاسِعَه» بیانگر مطلق زمین است و بر همین اساس دستور هجرت را به هر جایی که بتوانند دینشان را حفظ کنند، داده است.۶

۳ ـ أَرْضُ الهِجره:
      زمینی که در آن هجرت تحقق پیدا کرد، رسول خدا ـ ص ـ به همراه عده ای از مسلمانان از مکّه مکرمه به مدینه منوّره هجرت کردند که آنان را «مهاجرین» نامیدند و کسانی که در مدینه پناه دادند نیز « أنصار» نامیده شدند.
      بنابر نقل طبرانی پیغمبر اکرم ـ ص ـ مدینه را «أرض الهجره» نامیدند.۷

۴ ـ ۵ ـ أَکّالَهُ القُری:
      و به عبارت دیگر: أکّاله البلدان می باشد رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «أُمرتُ بقریه تأکل القُری»۸ مأمور شدم به روستا و شهری بروم که أهل آن به خاطر اسلام آوردنشان بر شهرهای دیگر چیره خواهند شد و خداوند آنان را یاری خواهد کرد.

      علمای اهل حدیث، این روایت را دو گونه تفسیر کرده اند:
       أ-  مدینه مرکز اصلی لشکریان اسلام بوده است و از آنجا به سایر شهرها و بلاد غیر مسلمان که در فکر توطئه علیه اسلام بر می آمدند، حمله می شد و بعد از پیروزی، اموال غنیمتی و اسیران به مدینه منتقل می شد.
       ب-  مخارج شهر مدینه در آن روز از طریق پرداخت مالیات شهرهای دیگری که توسط مسلمانان فتح شده بود تأمین می گردید و لذا آن را «أکّاله البلدان» و یا «أکّاله القری» نامیده اند.۹

۶ ـ الایمان:
      در تفسیر بیضاوی آمده است: مدینه را «ایمان» می گویند; زیرا مردم مدینه منورّه الگو، نمونه و مظهر ایمان بوده اند.۱۰
      عبداللّه بن جعفر بن أبی طالب گفته است: خدای سبحان برای مدینه دو نام قرار داده: ۱ ـ دار ۲ ـ ایمان۱۱

۷ ـ ۸ ـ البارَّه (البَرَّه):
      معنای دوواژه یکی است. مقصود از آن دو، زیادی برکات و فیضی است که شامل مردم مدینه منوره و همه مردم جهان می شود.

      سمهودی می گوید: از آنجا که مدینه منوره سرچشمه اسرار معنوی و محلّ درخشش أنوار الهی و برکات نبوی است «البَرَّه» نامیده شده است.۱۲

۹ ـ ۱۰ ـ ۱۱ ـ ۱۲ ـ «البَحْر»، «البَحْرَهْ»، «البَحِیرَهْ» و «البُحَیرَه»:
      چهار واژه فوق بر مدینه منوّره اطلاق گردیده است. یا قوتی می گوید: «استبحار» و «بحر» به سرزمین وسیع گفته می شود و «البحر» به روستا نیز اطلاق شده است.۱۳

      در حدیثی آمده است سعدبن عباده اَنصاری هنگامی که مریض شده بود، رسول خدا ـ ص ـ به عیادتش رفت، آن حضرت پس از احوالپرسی و عیادت او، از برخورد ناخوشایند «عبدالله بن أُبی بن سلول» گِله کرد. سعد عذر خواهی نمود و برای او درخواست بخشش کرد و گفت:

      «اعف عنه یا رسول اللّه و اصفح … و لقد اصطلح أهلُ هذه البحیره أن یتَوَّجوه فیعصِّبوه بالعصابه.»۱۴
      ای رسول خدا او را ببخشید و از او بگذرید… زیرا مردم این بحیره بر این نوع برخوردها عادت کرده اند و خوشنودند.
      سعدبن عباده مدینه را «بُحیره» نامیده که در حقیقت تصغیر «بحر» است.

۱۳ ـ البَلاط:
      معمولا به سرزمین سنگ فرش «بَلاط» گفته می شود، و همچنین بر قسمتی خاص از بین مسجد النبی ـ ص ـ و بازار مدینه منوره بلاط گفته شده است، در زمان رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ بر جنازه مسلمانان در آن موضع نماز می گزاردند که آنجا را «بَطْحاء» نیز می نامیدند.۱۵

      بَلاطه الحمراء یا حجر السماق به سنگی اطلاق شده که علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ در میان کعبه معظمه بر روی آن به دنیا آمده است و الآن آن سنگ در نزدیکی درب کعبه می باشد.۱۶

      حاکم نیشابوری از علمای بزرگ أهل سنت در مورد ولادت آن حضرت در میان کعبه مدعی تواتر اخبار است،۱۷ و صاحب وسائل الشیعه شیخ حرّ عاملی در اشعاری که به همین مناسبت سروده در بعضی ابیات می گوید:

مَوْلِدُه بِمَکَّه قَدْ عُرِفا / فِی داخِل الکَعْبَهِ زِیدَت شَرَفا
علی رُخامَه هُناک حَمْرا / مَعْرَوفَهٌ زادَتْ بِذاکَ قَدْراً۱۸

۱۴ ـ البَلَدْ:
      در تفسیر آیه شریفه «لا أقسم بهذا البلد»۱۹ قرطبی می گوید: خداوند قسم می خورد به شهری که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بازندگی و وفاتش به آن شهر شرف و برکت عنایت کرد و آن مدینه منوّره است.

      تفسیر فوق را قاضی عیاض بن موسی بن عیاض بن عمرون یحصبی سبتی. مورد تأیید و تأکید قرار می دهد.۲۰

۱۵ ـ بَلَدُ رسولِ اللّه:
      یکی از دیگر نام های مدینه «بَلدُ رسول اللّه» است. بزّاز عالم بزرگ حنفی از علی بن أبی طالب ـ علیه السلام ـ نقل می کند که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:

      «انَّ الشَیاطینَ قَدْ یئِستْ أنْ تَعْبدَ ببلدی هذا ـ یعْنی المدینه ـ و بِجَریرَه العَرَبِ، ولکنَّ التَحْریشَ بَینَهُم».
      همانا شیاطین مأیوس گردیدند از این که در مدینه و جریره العرب هوا خواه و عبادت کننده داشته باشند. ولیکن در میان مردم ایجاد نفاق کردند.۲۱

۱۶ ـ «بیتُ رسول اللّه»؛ خانه رسول خدا ـ ص ـ:
      مرحوم طبرسی ـ ره ـ در تفسیر آیه شریفه «کما أخرجک ربک من بیتک بالحقّ و انَّ فریفاً من المؤمنین لکارهون۲۲» می فرماید: مراد بیرون رفتنِ رسولِ خدا ـ ص ـ از مدینه منوّره به جنگ بدر است. و بر مدینه کلمه «بیتک» که خطاب به رسول خدا است ـ اطلاق شده است. و به عبارت دیگر «بیتک»؛ یعنی بیت رسول اللّه ـ ص ـ.۲۳

۱۷ ـ التّین:
      واژه «تین» بر میوه انجیر اطلاق شده است، أبی ذر ـ ره ـ از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل می کند که فرمود: اگر گفتم در میان میوه ها میوه ای از بهشت آمده همانا آن «انجیر» است؛ زیرا میوهای بهشتی بدون هسته می باشد. پس از آنها بخورید که بواسیر را از بین می برد و ورم مفصل ها را کم خواهد کرد.۲۴ خدای سبحان ـ در سوره ۹۵ به آن قسم یاد کرده است. (والتین و الزیتون).

      امام موسی بن جعفر ـ علیهماالسلام ـ از اجـداد گـرامـش نقل می کند که رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «انّ اللّه اختار من البلدان أربعه، فقال: ـ عزّوجلّ ـ «والتّین والزّیتون و طور سینین، و هذا البلد الأمین» التّین؛ المدینه، والزیتون؛ بیت المقدس، و طور سینین؛ الکوفه، و هذا البلد الأمین؛ مکه.»۲۵

      همانا خدا برگزید از میان شهرها، چهار شهر را: أوّل تین که همان مدینه منوره است. دوّم زیتون که مراد بیت المقدس است. سوّم طور سینین که کوفه است و آخری بلد أمین که مکّه معظّمه می باشد.

۱۸ ـ ۱۹ ـ ۲۰ ـ ۲۱ ـ جُبار، جابِرَه، جَبَّاره، مَجْبُورَه:
      أوّلی از نام های چهارگانه بر وزن «جُزام» است که آن را ابن شبّه با اعتماد بر حدیث نبوی نقل کرده۲۶ و سه نام دیگر را سمهودی و ابن شبه نقل می کنند و نسبت به کتاب تورات می دهند. این چهار نام به دو جهت بر مدینه اطلاق شده:
       أ-  فقیر و ورشکسته در این شهر بی نیاز می گردید.
       ب-  مدینه منوره دیگر شهرهای غیر مسلمان را مجبور به قبول دین مبین اسلام می نمود.

۲۲ ـ ۲۳ ـ «جَزیرَه»، «جزیره العرب»:
      ابو داود از رسول خدا ـ ص ـ نقل می کند که فرمود: «أخرجوا المشرکین من جزیره العرب».۲۷

      عباس ـ ره ـ می گوید: با رسول خدا ـ ص ـ از مدینه خارج شدیم، آن حضرت رو به سوی مدینه نموده، فرمود: «انَّ اللّه ـ تعالی ـ قد بَرَأ هذه الجزیره من الشرک»۲۸

      به قرینه روایت دوّم، گفته شده که مراد از جزیره العرب در حدیث أوّل، همان مدینه منورّه است، گرچه از مالک بن انس نقل شده که مقصود «حجاز» می باشد.

۲۴ ـ جُنَّه:
      سپری که انسان را از بلاها حفظ می کند. در روایات آمده است که رسـول خــدا ـ ص ـ در غزوه أُحُد فرمود: «أَنَا فی جُنَّه حَصینه»۲۹؛ من در قلعه و حصار محافظت شده، هستم.

      همین روایت را مسند أحمد بن حنبل با تفاوت مختصری نقل می کند که جابربن عبداللّه انصاری گفت رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «رأیت أنّی فی درع حصینه و رأیت بقرا تنحر»; «خواب دیدم که در میان ذرهی محکم مصون و محفوظم و دیدم گاوی را قربانی می کنند» سپس خواب خود را تأویل نمود که درع حصینه مدینه است و گاو همان گاو است و سپس فرمود: خیر و نیکی در دست خداست.۳۰

۲۵ ـ ۲۶ ـ ۲۷ ـ ۲۸ ـ «حَبیبَه»، «مُحِبَّه»، «مُحبِّبَه»، «مَحْبُوبَه»:
      این چهار نام از مادّه واحد «حبَبَ» گرفته شده و معنای مشترکی دارند. که می توان گفت: شیء دوست داشتنی. و علّت نامگذاری روایت ذیل است.

      رسول خدا ـ ص ـ از خداوند در خواست کرد تا دوستی مدینه را در دلش جایگزین کند، فرمود: «اللهم حبّب الینا المدینه کماحّببت الینا مکّه أو أشَدّ»۳۱ بار خدایا دوستی مدینه را در قلب ما جای ده، همانگونه که مکّه را برای ما محبوب قرار دادی و یا بیشتر از آن.
      باید گفت روایات زیادی مضمون فوق را تأیید می کند.

۲۹ ـ ۳۰ ـ حَرَمْ، مُحَرَمَّه:
      جایی است که از مصونیت و تقدس خاصّی برخوردار است و انجام بعضی از اعمال در آن ممنوع می باشد همان طوری که از رسول خدا ـ ص ـ نقل شده که فرمود: «المدینه حرم فمن أحدث فیها حدثاً أو آوی محدثاً فعلیه لعنه اللّه….».

      «مدینه حرم است، پس کسی که حادثه ای بوجود آورد یا بوجود آورنده حادثه را پناه دهد نفرین خدا بر او باد.»۳۲

      جمیل بن درّاج از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال کرد که مقصود از «حادثه» در کلام رسول خدا ـ ص ـ چیست؟ فرمود: مراد «قتل وکشتار» است۳۳ و به همین قرینه می توان گفت که مقصود از «مُحدِث»، قاتل می باشد.

      در بعضی از روایات نیز آمده است که نبی گرامی ـ ص ـ فرمود: «انَّها حَرَمٌ آمِنٌ»; «مدینه حرمی است که از مصونیت برخوردار است.»۳۴

      از ماده «ح، ر، م» واژه دیگری به نام: «المُحرَّمَه» نیز بر مدینه اطلاق گردیده است.

۳۱ ـ حَرَمُ رَسُولِ اللّه ـ ص ـ:
      نام دیگر مدینه «حَرَم رسول اللّه ـ ص ـ» است؛ زیرا خود فرمود: «إنَّ مکّه حرم اللّه حرّمها ابراهیم ـ ع ـ و إنَّ المدینه حرمی …»؛ «همانا شهر مکّه حرم خداست که ابراهیم آنجا را حرم قرار داد و همانا مدینه حرم من است.»۳۵

      امام صادق ـ علیه السلام ـ از قول جدش امیرالمؤمنین ـ ع ـ فرمود: «مکّه حرم خدا و مدینه حرم رسول الله است و سپس فرمود کوفه حرم من است، هیچ زورگو و ستمگری دست به کشتار در این سه مکان نخواهد زد مگر اینکه خدای ـ سبحان ـ او را مغلوب می کند.»۳۶

۳۲ ـ حَسَنَه:
      در تفسیر آیه شریفه: «والذین هاجروا فی اللّه من بعد ما ظلموا لنبوّئنَّهم فی الدینا حسنه ولأجر الاخره أکبر لو کانوا یعلمون»۳۷  آمده است که خداوند در دنیا به مهاجران از مکّه ـ بعد از آنکه فشار زیادی را تحمل کردند ـ حَسَنه؛ یعنی مدینه را عنایت کرد.

      فخر رازی از قول راویانی همچون: قتاده، شعبی و حسن نقل می کند که مقصود از حسنه در آیه شریفه «مدینه» است.۳۸
      مرحوم طبرسی همین مطلب را از قول ابن عباس نقل می کند.۳۹ و گروهی دیگر از مفسرین حسنه را «بلده حسنه»که همان مدینه باشد معنا کرده اند.۴۰

۳۳ ـ ۳۴ ـ خَیره و خِیرَه:
      هر دو نام از یک ماده هستند؛ یکی با فتح خا و تشدید رای مکسوره و دیگری با کسر خا و تخفیف یای مفتوحه. از آن جهت که شهر مدینه دارای خیرات زیادی است و در روایت آمده است: «و المدینه خیر لهم لو کانوا یعلمون» مدینه برای أهلش خیر فراوان دارد. بر همین اساس مدینه را خَیره و خَیره ـ نامیده اند.۴۱

۳۵ ـ دارُ الأبْرارِ:
      جایگاه نیاکان و انسان های شایسته همچون مهاجرین و انصار بویژه در سال هفتم هجرت که «قلعه های خیبر» بدست لشکریان اسلام فتح شد در مدینه تحولی بوجود آمد و حاکمیت و کثرت جمعیت از آن مسلمانان گردید.۴۲

۳۶ ـ ۳۷ ـ دارُ المُخْتارِ:
      منزلگاه انتخاب شده. رسول خدا ـ ص ـ مدینه را منزلگاه دوّم خود اختیار نمود که مقداری از زندگی را در آنجا سپری کرد، و مرگش نیز در آنجا واقع شد.که بر این اساس مدینه را «مختاره» هم می نامند.۴۳

۳۸ ـ دارُ الایمانِ:
      در واژه «ایمان» توضیح داده شد. و در روایات دیگر با همین هیئت ترکیبی هم آمده است چنانکه می خوانیم رسول خدا ـ ص ـ فرمود:
    «المدینه قبّه الاسلام و دار الایمان و أرض الهجره و مَبْوَءُ الحلال و الحرام».
      شهر مدینه همانند گنبدی، مظهر و نمایانگر دین مبین اسلام می باشد، که «دار ایمان» و سرزمین هجرت و محلّ احکام خدا (حلال و حرام) است.۴۴

۳۹ ـ دار الّسُنَّه:
      محلّی که شریعت قانون خدا در آن جا تدوین شده و لباس عمل پوشیده.۴۵

۴۰ ـ دار الّسَلامَه:
      همان زرهی است که انسان جنگجو را به هنگام مبارزه، از گزند دشمن حفظ می کند. رسول خدا می فرماید: «در خواب خودم را در مقابل حیله های دشمنان در درع حصینه دیدم و سپس فرمود تأویل و تعبیر آن، بودنم در مدینه است.»۴۶  خدای ـ سبحان ـ رسول گرامیش را در مدینه منوّره حفظ نمود.

۴۲ ـ ذاتُ الحُجَر:۴۷
      مدینه دارای خانه های زیادی بود که از آن جهت «ذات حُجَر» نامیده شد و مفرد آن «حُجْرَه» است که جمع آن بر دو هیئت «حُجَرْ و حُجَراتْ» آمده; مانند غرفه به معنای خانه و اطاق که جمع آن «غُرَفْ و غرفات» شده است.

۴۳ ـ ذاتُ الحِرار:
      حِرار جمع «حَرَّه» است که به سنگ های سیاه اطلاق گردیده و از آن جهت که مدینه دارای سنگ سیاه فراوانی است «ذاتِ حرار» نامیده شد.

۴۴ ـ ذاتُ النَخْل:
      مدینه دارای درخت های خرمای فراوانی بوده که الآن هم نخلستان های آن گواه است و در لسان بعضی مانند ابن توأم حمیری۴۸ و عمران بن عامر از مدینه تعبیر به ذات نخل شده و در روایتی آمده است: «أُرِیتُ دار هجرتی ذات نخل و حَرَّه.»
      بر من روشن گشت که محلّ مهاجرت من دارای درخت های خرمای زیاد و سنگ های سیاه فراوانی است.۴۹

۴۵ ـ السَّلِقَه:
      این نام گرفته شده از کتاب تورات است که آن را ابوعبدالله محمد بن أحمد بن أمین اقشهری نقل نموده است. و جهت این نام دوری شهر مـدینـه از کـوه های اطراف آن است.۵۰

۴۶ ـ سیده البُلدان:
      مدینه در میان شهرها و بلاد جهان، بعد از مکّه معظّمه برترین آنهاست آنجا سید المرسلین و خاتم النبیین را در خود دارد. بنابر نقل أبونعیم اصفهانی در کتاب «حلیه الاولیاء» فرزند عمر بن خطّاب رو به مدینه کرد و گفت: «یا طیبه یا سیده البلدان».۵۱ معمولاً این بر زبان صحابه جاری شده است.

۴۷ ـ الشافِیه:
      مدینه را شافیه نامیده اند؛ زیرا که رسول خدا ـ ص ـ فرمود:
      «ترابها شفاء من کلّ داء»؛ «خاک مدینه دوای هر دردی است». ابن مُسدی۵۲ می گوید: چنانچه نام های مدینه منوره را نوشته و برگردن مریض مبتلای به تب بیاویزند، شفا می یابد.۵۳ نام های مدینه گناهان را از بین می برد و شخص مبتلی به گناه را از ناراحتی های آن شفا می بخشد.

      ابن اثیر از سعد نقل نموده، آنگاه که پیامبر به همراه یاران از غزوه «تبوک» برگشتند، فضای مدینه منوّره در اثر حرکت رزم آوران و اسبانشان غبار آلود شده بود عدّه ای از مردم مدینه به همراه بعضی از کسانی که بر اثر تنبلی، کسالت و یا أمور دیگر تخلّف کرده و در مدینه مانده بودند، به استقبال حضرت و یارانش آمده و در آن هنگام بعضی از یــاران رسول خدا ـ ص ـ که با پارچه ای جلو بینی خود را گرفته بودند. رسول خدا ـ ص ـ پرده از جلو صورت کنار زد و فرمود:

      «والّذی نفسی بیده انَّ فِی غُبارها شِفاء من کلِّ داء»؛ «سوگند به آن کسی که جان من در دست اوست، همانا گرد و غبار مدینه شفای هر دردی است.»۵۴

۴۸ ـ ۴۹ ـ ۵۰ ـ ۵۱ ـ ۵۲ ـ «طابَه»، «طَیبَه»، «طَیبَه»، «طائب»، «مُطَیبَه»:
      این پنج واژه از یک ریشه و خانواده هستند که از نظر هیأت و صیغه، تفاوت مختصری دارند. دو هیأت طابَه و طَیبَه ـ در روایتی که از ابن شبّه نقل شد، گذشت. جابربن سمره نسبت به واژه اوّل (طابه) می گوید: شنیدم رسول خدا ـ ص ـ فرمود:

      «انَّ اللّه ـ تعالی سَمّی المدینه طابه». ۵۵ ؛ «خداوند ـ تعالی مدینه را «طابه» نامیده است.»

      بعضی از این اسامی مانند «مُطَیبه، طائب و طَیبَه» در تورات وارد شده است. سمهودی می گوید: این اسامی پنجگانه در حقیقت بیانگر آیه شریفه «حتّی اذا کنتم فی الفلِک و جَرَینَ بهم بریح طیبه۵۶» می باشد; زیرا باد گوارا و دلنشین بعد از مناجات و استغاثه جهت نجات از کشتی بوده است و خاک مدینه همان باد گوارا را داراست.

۵۳ ـ ۵۴ ـ طِبابا، ظَبابا:
      حموی می گوید: یکی از نام های دیگر مدینه «طِبابا» است که بر سرزمین مستطیل شکل اطلاق می شود و «ظَبابا» از مادّه ـ ظَبَّ و ظبظب به معنای سرزمین گرم و داغ است،۵۷ خدای ـ سبحان ـ به برکت دعای رسول الله ـ ص ـ گرمای شدید آن را منتقل به جحفه نمود.۵۸

۵۵ ـ العاصمه:
      سمهودی می گوید: ازآن جهت که مدینه مهاجرین وانصار راحفظ کرد، رسول خدا ـ ص ـ آن را «جنّه حصینه»; «سپر نگهدارنده» نامیـد، رسـول خـدا ـ ص ـ و یارانش در آن جا در امان بودند. که آنجا را عاصمه به معنی معصومه نامیده اند.

۵۶ ـ العذراء:
      این واژه نیز از تورات نقل شده است. بر مدینه (عذراء) اطلاق گردیده; زیرا از آن سرزمین با دشمنان اسلام سخت برخورد شد تا به دست صاحب حقیقی آن، رسول خدا ـ ص ـ رسید.۵۹

۵۷ ـ العَرَاء:
      از آن جهت که ساختمان های شهر مدینه کوتاه بود و سعی می شده است تا از خانه رسول خدا ـ ص ـ مرتفع تر و بلندتر نگردد، تشبیه به شتری شده است که دارای کوهان کوچکی است و یا اصلا کوهان ندارد.

      و در حدیث آمده است: «فَکَرِهَ أن یعروا المدینه»، «دوست نداشت خانه های مدینه طوری باشد که در فضا پیدا شود.»۶۰
      أزهری می گوید: «عُری» مردانی بزرگ بودند که ضعفا به آنان پناه برده و در سایه آنان زندگی می کردند.۶۱ باید گفت: از آن جهت که بعد از رسول خدا ـ ص ـ مردم مستضعف زیادی رو به مدینه آوردند، تا در پناه آن حضرت زندگی سعادتمندی داشته باشند مدینه را «عُری» نامیده اند.

۵۸ ـ العَرُوض:
      (بر وزن صبور) به سرزمینی اطلاق می شود که دارای پستی هایی است که سیل بر آنها جاری می شود و سرزمین مدینه دنباله صحرای نجـد است و سیـل های وادی نجد گاه بر آن جاری می گردد. خلیل گفته است: مدینه را از این جهت عروض نامیده اند.۶۲

۵۹ ـ الغَرَّاء:
      این کلمه أفعل التفضیل و مؤنث «أغَرَّ» است که بر سفیدی جلو پیشانی اسب اطلاق می شود. به آن «غُرَّه» هم گفته شده و همچنین به معنای زیبایی و نجابت و بزرگواری است که این اوصاف کریمه در مدینه رسول الله ـ ص ـ جمع است و این شهر بر سایر شهرها شرافت و در مقابل آنها برجستگی و درخشندگی دارد.۶۳

۶۰ ـ غَلَبَه:
      مدینه را قبل از اسلام «غَلَبَه» می نامیدند; زیرا در دوران جاهلیت، یهود بر عمالقه غلبه پیدا کردند و سپس قبایل أوس و خزرج بر یهود غالب شدند و آنگاه بعد از ظهور اسلام مهاجرین و انصار بر آنان غالب و پیروز گردیدند.۶۴

میقات ها در حج (بخش پایانی)

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی
۳ ـ وادی عقیق :
     در میان بلاد عرب وادی عقیق های گوناگونی است که بعضی از نویسندگان مانند الحموی در معجم البلدان چهار جا۵۷ و بعضی دیگر مانند عاتق بن غیث بلادی هفت جا۵۸را معرفی می کنند و فهیم محمد شلتوت در حاشیه کتاب «تاریخ المدینه المنوره» دو جا را معرفی می کند.

 ۱ ـ وادی عقیق؛ منسوب به عقیق بن عقیل می باشد.
 ۲ ـ عقیق المدینه؛ که رسول خدا ـ ص ـ آن را وادی مبارک خواندند.

    ابن عبـاس می گوید: رسول خدا ـ ص ـ فرمود: «أتانی اللیله آت من ربّی و هو بالعقیق ـ أن صلّ فی هذا الوادی المبارک و قل عمره فی حجّه» ؛ جبرئیل در یکی از شب ها ـ در وادی عقیق ـ از سوی پروردگارم بر من نازل شد و گفت: در این وادی مبارک نماز بگزار و عمره را ضمیمه حج کن. ۵۹

    و امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «وقّت رسول اللّه ـ ص ـ لأهل العراق العقیق و أوّلُه المسلخ و وَسطُه غَمِره و آخره ذات عرق و أوّله أفضل.» ؛ رسول خدا ـ ص ـ برای عراق و کسانی که از آن جهت عبور می کنند وادی عقیق را معین فرمود.

     و سپس فرمود: ابتدای عقیق «مسلخ» و میانه آن «غمره» و انتهای آن «ذات عِرق» است و احرام در ابتدای آن افضل است. ۶۰

    وادی عقیق بین نجد و تهامه واقع شده و در انتهای آن کوه «عِرْق» واقع است که مشرف بر منطقه ذات عرق می باشد.۶۱ و سیلاب آن به سرزمین های پست تهامه می ریزد.۶۲

    یونس بن عبدالرحمان از امام کاظم ـ علیه السلام ـ نقل می کند که حضرت فرمود: در وادی عقیق از «وجرّه» محرم شوید.
  اصمعی می گوید وجَرَّهْ بین مکه و بصره واقع شده که ۴۰ میل با مدینه فاصله دارد و در آنجا عمران و آبادی وجود ندارد.۶۳

    فاصله آن را مختلف ذکر کرده اند که مسافت فوق تقریباً ۷۳ کیلومتر می شود و بعضی فاصله وادی عقیق را تا مدینه منوره ۴ برید دانسته اند که هر برید ۲۸ کیلومتر است; تقریباً مساوی ۱۱۲ کیلومتر خواهد شد.۶۴

     چه بسا اختلاف ذکر مسافت بخاطر وسعت وادی عقیق باشد که معمولاً مورد سؤال حجاج و مسلمانان آن روز بوده که به بعضی از آن روایات اشاره شد.

۴ ـ قرن المنازل:
     و آن میقات اهل یمن و طائف است و در روایات آمده میقات اهل نجد می باشد که این به واسطه تعدّد راه ها است. گفته شده قرن المنازل دهی است که فاصله آن تا مکه ۵۱ میل است.

    «قَرْن» کوهی است مشرف بر سرزمین عرفات که از مکه دو مرحله۶۵ فاصله دارد. به آن  قرن الثعالب و قَرَنْ هم گفته می شود.۶۶ با یک محاسبه مختصر و روشن معلوم می شود هر دو مسافت تقریباً به یک اندازه می باشد. و امروز هم قرن المنازل مشخص و معلوم است.

    شاعر عرب «عمر بن ابی ربیعه» در مورد قرن المنازل می گوید:
ألم تسأل الرّبعَ أن ینطقا / بقرن المنازل قد أخلقا؟
     «آیا نمی پرسی مکانی را که دوستان در فصل بهار در آن جمع بودند تا اینکه سخن بگوید; آن مکان در قرن المنازل است که همه چیز آن نابود شده است.» ۶۷

۵ ـ یلَمْلَمْ:
     آخرین میقاتی است که در روایات برای أهل یمن و کسانی که از آن طریق عبور می کنند معین شده و به آن «الملم»، «یرمرم» و «ململم» نیز گفته شده، صاحب جواهر ـ ره ـ فرموه: فاصله یلملم تا مکّه معظمه دو مرحله است. ۶۸

     این میقات در جنوب شهر مکّه واقع شده و حدود ۱۰۰ کیلومتر فاصله دارد که در آن سرزمین مسجد معاذ بن جبل قرار دارد.
     تقریباً دو مسافت فوق یکی است و چندان تفاوتی ندارد.

    مرزوقی می گوید: «یلملم» اسم کوهی است در ناحیه طائف که دو تا سه شب مسافت بین آن تا مکه مکرّمه است، از طرفی این میقات در جنوب بندر جدّه واقع شده و زمانی که باران می آید و سیل جاری می شود رودهای زیادی مانند: حُثُنْ، وَدْیان، تَصِیل، نُمَار، شَکِیل و… به این وادی سرازیر است و از این جهت این سرزمین قابلیت کشت و زرع بسیار زیادی را دارد، که تاکنون متأسفانه از آن بهره برداری نشده و همچنان بی آب و علف و لم یزرع باقی مانده است. ۶۹

     پی نوشت ها:
۱ ـ وسائل الشیعه، ج۸، ص۲۲۳، باب فروع کافی، ج۴، ص۳۱۹، حدیث۲ ـ صحیح البخاری، ج۲، ص۲۴۰ ـ صحیح مسلم، ج۲، ص۸۳۸، باب «مواقیت الحج و العمره». باید گفت مضمون بالا در روایات زیادی دیده می شود لیکن در بعضی بجای «أهل نجد»، «أهل عراق» ذکر شده و بجای «أهل شامات»، «مغرب» را آورده اند، که در حقیقت تفاوت چندانی ندارد; زیرا همه روایات باب درصدد بیان جهت میقات ها است. لذا در بعضی از کتاب های فقهی، میقات جحفه را برای أهل مصر، شام، مغرب، اندلس، روم و… نوشته اند و برای اهل عراق و کسانی که در مشرق زمین هستند ذات عرق را و برای اهل یمن و هند و… یلملم را میقات دانسته اند پس اینها درصدد بیان جهت میقات ها بوده اند. جواهرالکلام، ج۱۸، ص۱۱۳ ـ الفقه علی المذاهب الأربعه، ج۱، ص۶۴۰، مواقیت الإحرام.
۲ ـ حج: ۲۷٫
۳ ـ الامام جعفر الصادق ـ علیه السلام ـ دراسات و أبحاث، ص ۳۰۶ ـ خصال صدوق، ج ۱، ص ۱۶۷ ـ الحج فی الکتاب و السنّه، ص ۳۷۵٫
۴ ـ الشِّبلی عنوان جمعی از علما، زهاد و عرفای شبله است. شبله قریه ای است در ماوراءالنهر (نزدیک سمرقند) که دارای دانشمندان فراوانی بوده است و راوی حدیث از رجال همان قریه است. (وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۴۱).
۵ ـ مستدرک الوسائل، ج ۲، کتاب الحجّ، ابواب العود إلی منی، باب ۱۷، ص ۱۸۷٫
۶ ـ شرح لمعه، ج ۱، ص ۲۱۹٫ چاپ حجری، المیقات اسم یوّقت به الشی فهو اسم آله کالمفتاح أی یحدّد زماناً أو مکاناً.
۷ ـ مجمع البحرین، طریحی، ج ۱، ص۲۲۷، ماده وقت.
۸ ـ بقره: ۱۸۹٫۹ ـ لسان العرب، ج ۲، ص ۱۰۸، مادّه وقت.
۱۰ ـ غایه المنتهی، ج ۲، ص ۲۹۵، ۲۹۶٫
۱۱ ـ جواهر الکلام، ج ۱۸، ص ۱۰۲٫
۱۲ ـ سلسله الینابیع الفقهیه، ج ۸، کتاب السرائر، ابن ادریس، ص ۵۰۹ ـ آن را نسبت به شیخ طوسی در کتاب خلاف و مبسوط می دهد.
۱۳ ـ همان کتاب ج ۷، المهذب فی الفقه، قاضی طرابلسی، ص ۲۷۳٫
۱۴ ـ همان کتاب، ج ۸، کتاب الغنیه، علی بن زهره، ص ۳۸۹٫
۱۵ ـ بقره: ۱۹۷٫
۱۶ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، باب ۱۱، ص ۱۹۶، حدیث ۱٫
۱۷ ـ فروع کافی، ج ۴، ص ۲۹۰، حدیث ۳٫
۱۸ ـ شرح لمعه، ج ۱، ص ۲۲۰٫
۱۹ ـ سلسله الینابیع الفقهیه، ج ۸، قواعد الاحکام، علامه حلّی، ص ۷۴۳ ـ همان کتاب، مختصرالنافع، محقق حلّی، ص۶۶۷٫
۲۰ ـ «فخّ» وادی معروفی است که در مدخل شهر مکّه از سوی مسجد تنعیم واقع شده و امروز به ـ شهداء ـ معروف است و در روز یوم الترویه در سال ۱۶۹ هـ «حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن ابن علی بن ابی طالب(ع)» با سپاه عباسیان جنگیده و با یارانش به شهادت رسید، که قبر او الآن در آن جا است. ـ تاریخ مکه، ازرقی، ج ۱، ص۱۹۱٫
۲۱ ـ جواهرالکلام، ج ۱۸، ص ۱۰۲٫
۲۲ ـ معجم معالم الحجاز، ج ۲، ص ۴۴ ـ معجم البلدان، ج ۲، ص ۴۹ چاپ بیروت.
۲۳ ـ «عبدالرحمن بن ابی بکر» برادر عایشه بوده است.
۲۴ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۱۵۳ ـ سنن البیهقی، ج ۵، ص ۶٫
۲۵ ـ فتح: ۱۸٫
۲۶ ـ مجمع البحرین، طریحی، ج ۳، ص ۳۴۳٫
۲۷ ـ معجم معالم الحجاز، ج ۲، ص ۲۴۶ ـ معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۲۹٫
۲۸ ـ حرکات جِعْرانَهُ براساس، لسان العرب، ج ۴، ص ۱۴۱٫
۲۹ ـ معجم معالم الحجاز، ج ۲، ص ۱۴۹٫
۳۰ ـ معجم البلدان، ج ۲، ص ۱۴۲ ـ شاید اختلاف عدد از جهت اختلاف راه ها باشد.
۳۱ ـ معجم معالم الحجاز، ج ۲، ص ۱۵۱٫
۳۲ ـ المغازی للواقدی، ج ۳، ص ۱۰۸۸٫ جواهرالکلام، ج ۱۸، ص ۱۱۹٫
۳۳ ـ تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۳۷۶ ـ مسأله ۷ ـ ترجمه شده.
۳۴ ـ مناسک حجّ آیه الله العظمی خوئی، ص ۷۲، مسأله ۱۴۰٫
۳۵ ـ بعضی مسجد نمره در عرفات را میقات عمره مفرده معرفی کرده اند که این خلاف احتیاط است زیرا معلوم نیست آن مسجد خارج حرم باشد.
۳۶ ـ چون در آن محلّ درختی بنام ـ سَمُره ـ بوده و پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ در زیر سایه آن درخت فرود می آمدند و نماز می خواندند و محرم می شدند. بنام ـ الشجره ـ معروف گردیده است. و در زیر این درخت ـ اسماء دختر محمد بن ابی بکر ـ به دنیا آمده است. ـ معجم معالم الحجاز، الجزء: ۳، ص ۴۸٫
۳۷ ـ حُلَیفَهْ از کلمه حلفه گرفته شده که آبی بوده بین دو قبیله: بن جشم بن بکر بن هوازن و بنی خفاجه که هر دو منسوب به عقیل بودند. ـ معجم معالم الحجاز، الجزء: ۳، ص ۴۸٫
۳۸ ـ منطقه مسجد شجره از مناطق کشاورزی بوده و بدون شک توسط علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ چاه هائی در آنجا زده شده که از آن استفاده می شده، که به آبار علی معروف گشته است، البته چاه های دیگری هم بوده، رسول خدا ـ ص ـ قبل محرم شدن در یکی از این چاه ها خود را شستشو داده و غسل نموده است. ـ مدینه شناسی، سید محمد باقر نجفی، ج ۱، ص ۱۸۲٫ ـ فروع کافی، باب حج النبی، ج ۴، ص ۲۴۵، حدیث ۴٫
۳۹ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ابواب المواقیت، ص ۲۲۴، حدیث ۱۳٫
۴۰ ـ گفته شد همراهان رسول خدا ـ ص ـ ، ۱۱۶ نفر بودند و بعضی ۱۴۰۰ نفر و بعضی دیگر ۱۵۲۵ نفر هم نقل کرده اند.
۴۱ ـ المغازی، واقدی، ج ۲، ص ۵۷۴ ـ تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص ۴۲۵ ـ سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۳۲۲٫
۴۲ ـ تاریخ پیام اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص ۴۲۵ ـ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۲، ص ۲۲۷ ـ با اختلاف مختصری در خروج رسول خدا ـ ص ـ از مدینه که می نویسد: در ماه ذی حجه رسول خدا با ۷۰ شتر برای عمره رفت.
۴۳ ـ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۰۲ ـ المغازی، واقدی، ج ۳، ص ۱۰۸۹٫
۴۴ ـ المناسک و اماکن الطرق الحج و معالم الجزیره، تحقیق حمد الجاسر، ص ۴۲۸٫
۴۵ـ رحله ابن جبیر، ص ۱۶۷ به نقل از مدینه شناسی، ص ۱۸۳٫
۴۶ ـ مروج الذهب، مسعودی، ج ۱، ص ۵۰۳٫
۴۷ ـ مرحله: مقدار مسافتی است که مسافر به صورت عادی در یک روز طی می کند «المنجد: لغت رحل» که می شود گفت ۴۸ کیلومتر است. و در مجموع امروز از راه اتوبان هجرت حدود ۲۲۰ کیلومتر می باشد.
۴۸ ـ معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث البلادی، ج ۲، ص ۱۲۴٫
۴۹ ـ محاسبه براساس هر میل ۴۰۰۰ ذراع و هر ذراع تقریباً ۴۸ سانتی متر شده است. و هر سه میل یک فرسخ شرعی است.
۵۰ ـ المنجد: مَهِیعَهُ ـ زمین وسیع و طولانی را می گویند.
۵۱ ـ معجم معالم الحجاز، ج ۲، ص ۱۲۴٫
۵۲ ـ التاریخ، طبری، ج ۱، ص ۱۴۴، ذکر ذریه نوح ـ علیه السلام ـ الکامل فی التاریخ، ابن أثیر، ج ۱، ص۷۵، مروج الذهب، مسعودی، ج ۱، ص ۵۰۳٫
۵۳ ـ المغازی، واقدی، ج ۲، ص ۵۷۴٫
۵۴ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۲۲۹، حدیث ۴٫
۵۵ ـ ر، ک: وسائل الشیعه، ج ۸، ص .
۵۶ ـ جواهرالکلام، ج ۱۸، ص ۱۱۱٫
۵۷ ـ معجم البلدان، ج ۴، ص ۱۳۸٫ «عقیق الیمامه، عقیق بنی کلاب، عقیق المدینه، عقیق نزدیک دریای سرخ».
۵۸ ـ معجم معالم الحجاز، ج ۶، ص ۱۳۶ «اضافه بر وادی عقیق های معجم البلدان، عقیق الحسا، عقیق الطائف و عقیق العشیره ذکر کرده است».
۵۹ ـ تاریخ المدینه المنوره، ج ۱، ص ۱۴۶٫
۶۰ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۲۲۷، باب ۳، حدیث ۴٫
۶۱ ـ معجم البلدان، الحموی، ج ۴، ص ۱۰۷٫
۶۲ و ۶۳ ـ جواهرالکلام، ج ۱۸، ص ۱۰۴ به نقل از تهذیب اللغه، و ص ۱۰۵٫
۶۴ ـ اخبار وادی مبارک «العقیق»، محمد حمد حسن شراب، ص ۳۹٫
۶۵ ـ مرحله مقدار راهی است که مسافر در روز بصورت عادی طی می کند تقریباً حدود ۴۸ کیلومتر است.مسافت قرن المنازل تا مکه مکرمه بر اساس مرحله ۹۶=۲×۴۸ و هر میل ۴۰۰۰ ذراع که هر ذراع تقریباً ۴۸ سانتی متر است. تبدیل مقدار مسافت از میل به متر (متر)۹۷۹۲۰=۱۹۲۰(میل)×۵۱
۶۶ ـ جواهر الکلام، ج ۱۸، ص ۱۱۳٫
۶۷ ـ معجم معالم الحجاز، الجزء ۷، ص ۱۱۸٫
۶۸ ـ جواهر الکلام، ج ۱۸، ص ۱۱۳٫
۶۹ ـ معجم معالم الحجاز، جزء ۱۰، صص ۲۹ ـ ۲۸٫

میقات ها در حج (بخش اول)

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی  
     رفتن به سوی حرم أمن الهی و کعبه معظّمه همراه با بریدن از خود و وابستگی نفسانی، از سویی انسان را میهمان آفریدگار جهان و صاحب خانه می کند و از سوی دیگر او را به دریای بیکران انسان های پاک و دعوت شده به سوی حق متصل می نماید؛ زیـرا کعـبه اوّلین خانه روی زمین، محلّ طواف ملائکه اللّه و همـه انبیـای عظام ـ علیهم السلام ـ از آدم ـ ع ـ تا خاتم ـ ص ـ بوده و شرافتی بس عظیم دارد.

    ورود به بیت اللّه الحرام، پروانه وار گشتن در اطراف کعبه و لمس حجرالاسود و استشمام بادهای بهشتی از رکن یمانی، از راهی میسّر است که خدای سبحان ـ آن را بیان کرده و رسول گرامیش ـ ص ـ جایگاه و زمان آن را معین نموده است. آنهم با لباسی ساده و بدور از فخر و زینت و با شرایطی خاص.

     امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «محرم شدن جهت عمره و حج، از مواقیت پنجگانه ای است که رسول خدا ـ ص ـ آن را معین نمود»، سپس فرمود: «رسول خدا ـ ص ـ برای اهل مدینه و کسانی که از آنجا به مکه می روند، ذوالحلیفه (مسجد شجره) و برای آنان که از شامات می آیند. جحفه و برای اهل نجد و عراق وادی عقیق و برای اهل طائف و آنانی که از آن مسیر عبور می کنند قرن المنازل و برای اهل یمن و عبور کنندگان از آن مسیر یلملم را میقات قرار داد.» آنگاه فرمود: «کسی که قصد خانه خدا را دارد، نباید از غیر این میقات ها عبور کند.» ۱

    میقات های پنجگانه که از هر سوی، محیط بر شهر مکه و حرم أمن الهی است، گویا مدخل ها و درب های ورودی برای میهمانان پروردگار متعالند؛ آنانی که از اطراف کره زمین خوانده شده اند و مصداق «یأتون من کل فجّ عمیق» ۲ گردیده اند و می خواهند مراسم حج ابراهیمی را به جای آورند.

     میقات اولین محلّی است که حاجی اعلان حضور می کند و در مقابل خالق یکتا خود را برهنه از همه وابستگی ها نموده وبا حالتی خالصانه فریاد: «لبیک ألّلهمّ لبیک…» برمی آورد. این حضور و شهود است و شاید یکی از اعلی مراتب آن است که زبان اولیای خدا را کُند می کند و توان لبیک گفتن را از آنان می گیرد. همچنانکه مالک بن انس می گوید: به همراه جعفر بن محمد ـ علیهماالسلام ـ جهت بجا آوردن مناسک حجّ رفتم، چون به میقات رسیدم، آن حضرت را دیدم که در حالت احرام هرچه می خواست «لبیک» بر زبان جاری کند، صدا در گلویش قطع می گردید و حالش دگرگون می شد بطوری که نزدیک بود از روی مرکب به زمین افتد. عرض کردم، ای فرزند رسول خدا بگو ذکر «تلبیه» را. در جوابم فرمود: چگونه بگویم «لبّیک اللّهم لبّیک» و حال آنکه در حضورش ایستاده ام، می ترسم جواب آید: «لا لبّیک و لاسعدیک». ۳

    پس میقات جایگاهی است که زیارت بیت اللّه الحرام از آن جا شروع می شود و قاصد حجّ نمی تواند بدون احرام از میقات عبور کند و یا قبل از آن محرم گردد ـ مگر در صورت نذر ـ لذا کسانی که از کشورهای مختلف و راه های دور عزم مکّه کرده اند و می خواهند حجّ و عمره بجا آورند، باید داخل میقات گردند و محرم شوند.

     دقّت در سخنان امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در گفتگوی خود با «شبلی»۴ بعداز اتمام اعمال حجش، ما را به اهمیت احرام و میقات و فضای ملکوتی و حالات عرفانی آن توجه می دهد. آنگاه که فرمود: «آقای شبلی! آیا برای احرام وارد میقات شدی؟ و دو رکعت نماز احرام گزاردی، و تلبیه را بر زبان جاری کردی؟!»

    شبلی جواب داد: «بلی یابن رسول اللّه» حضرت پرسید: «آیا هنگام ورود به میقات نیتت این بود که تحصیل شرایط زیارت بیت اللّه الحرام کنی؟ و در موقع بجای آوردن دو رکعت نماز احرام، توجه کردی که با بهترین اعمال و بالاترین حسنات به خدای سبحان ـ تقرب پیدا می کنی؟ و هنگام لبّیک گفتن قصد کردی که براساس تعهدی خاص ـ طاعت در مقابل اوامرش و خودداری از معصیتش ـ تلبیه بگویی؟!»

     عرض کرد: «نه یابن رسول اللّه»، حضرت فرمود: «پس در این صورت، نه داخل میقات شده ای و نه نماز خوانده ای و نه لبیک واقعی گفته ای!»۵

      بدیهی است هر یک از مواقیت بحث های مستقل و عمیق فقهی و عرفانی و تاریخی دارد، که در جای خود بحث گسترده تری را می طلبد و ما در این نوشتار به صورت گذرا و کوتاه آنها را بررسی نموده ایم.

بررسی واژه میقات
    «میقات» بر وزن «مِفْعال» است که در اصل «مِوْقاتْ» بوده، واو ساکن و حرف ما قبل آن کسره داشته، لذا تبدیل به یاء شده است و جمع میقات مواقیت می باشد.

    بحثی است میان علما و محققین و آن این که واژه «میقات» اسم آلت است یا اسم زمان و مکان؟

     مرحوم سلطان العلماء در حاشیه شرح لمعه می گوید: «میقات اسم آلت است مانند مفتاح» و نیز فرموده است: «میقات اسم آن چیزی است که به وسیله آن، چیز دیگری معین می شود از جهت زمان و مکان.» ۶

    بعضی مانند شهید اوّل گفته اند: میقات از نظر لغت اسم مکان و زمان است; زیرا اسم زمان و مکان از ثلاثی مجرّد بر وزن مفعال آمده است; مانند میلاد; یعنی «زمان ولادت» و یا میعاد; یعنی «وعده گاه».

    طریحی در مجمع البحرین تا حدّی همان معنا را اراده می کند و ذیل آیه شریفه: «إنَّ یوم الفصل کان میقاتا» می گوید: «میقات زمان معین برای انجام کاری است که مجازاً بر مکان اطلاق شده مانند: «مواقیت الحجّ»؛ یعنی مکان های معین که احرام حج در آن منعقد می گردد۷ و آیه شریفه «یسْأَلُونَکَ عَنِ الاَْهِلَّهِ قُلْ هِی مَواقِیتٌ لِلنّاسِ وَالحَجِّ» ۸ دلالت بر زمان معین جهت انجام حجّ «تمتع، قِران و افراد» دارد و همچنین کلمه «میقات» در آیات دیگر دلالت بر زمان معین می کند که به تعبیر لسان العرب:

     المیقات: مصدر الوقت. و الآخره: میقات الخلق. و مواضع الإحرام: مواقیت الحج. و الهلال میقات الشهر و نحو ذلک ۹

    و در اصطلاح مواقیت عبارتست از: «مواضع و أزمنه معینه لعباده مخصوصه»; مکان و زمان معین برای عبادت خاص.۱۰

    پس می شود نتیجه گرفت که میقات شامل اسم زمان و مکان است؛ یعنی زمان و مکان معین را دربرمی گیرد و شاید بتوان گفت تعبیر صاحب جواهر ـ ره ـ در بحث مواقیت تعبیر زیبا و جالبی است، آنجا که می فرماید:

     «المواقیت جمع میقات و المراد به هنا «فی الحج» حقیقهً او توسعاً مکان الاحرام». ۱۱ مراد از کلمه میقات در بحث حج ـ حقیقهً یا مجازاً ـ اماکن خاص است.

    با توجه به آنچه گذشت می توان گفت که میقات بر دو قسم است:
 ۱- میقات زمانی                          ۲- میقات مکانی

الف: میقات زمانی
     برای احرام عمره تمتع، حجّ تمتع، افراد و قران، ماه های شوال، ذی قعده و همچنین ذی حجه از ابتدای آن تا پیش از ظهر روز عرفه (نهم ذی حجه) ـ بطوری که حاجی بتواند همه اعمال عمره تمتع را انجام دهد و محرم به احرام حجّ تمتع گردد و خود را جهت وقوف اختیاری عرفه به سرزمین عرفات برساند ـ تعیین گردیده است.۱۲

    بعضی از فقها آن را دو ماهِ شوال، ذی قعده و ده روز اوّل ذی حجّه دانسته اند.۱۳

    اکثر فقها ـ رضوان اللّه علیهم ـ در بحث میقات زمانی استدلال به آیه شریفه «الحج أشهر معلومات…» کرده اند. اگر مقصود اعمال حجّ باشد و از آن جهت که بخش عمده ای از اعمال در ایام تشریق انجام می شود و ممکن است بعضی از اعمال حج مانند اعمال حرم ـ طواف و نماز طواف و سعی بین صفا و مروه و… ـ را تأخیر انداخت در این صورت میقات زمانی شامل شوال، ذی قعده و همه ذی حجه خواهد شد. ۱۴

    معاویه بن عمار می گوید: امام صادق ـ علیه السلام ـ در مورد آیه شریفه «الحجّ أشهر معلومات فمن فرض فیهن الحج فلارفث ولافسوق و لاجدال فی الحج» ۱۵ فرمودند: «ماه های حج; شوال، ذی قعده و ذی حجّه است.»۱۶

    و اگر مقصود از آیه شریفه عمل ابتدایی حج، یعنی احرام باشد نظر اوّل و دوم را می توان با روایت علی بن ابراهیم تقویت کرد; او می گوید: ماه های حجّ؛ شوال، ذی قعده و ده روز از ذی الحجه است.۱۷

ب : میقات مکانی و آن بر دو قسم است:
 ۱ ـ میقات کسانی که مسکنشان از مکه معظمه بیش از ۱۶ فرسخ فاصله دارد.

     در کتاب های مختلف فقهی آنگاه که بحث از میقات مکانی به میان آمده برای اینها ۵ میقات معروف را ذکر کرده اند. لیکن شهید اوّل مکه مکرّمه را برای حجّ تمتع اضافه می کند که ۶ تا می شود.۱۸

    مرحوم علامه حلّی ره ـ در کتاب قواعد و محقق حلّی در مختصر النافع مانند شهید اوّل مواقیت را ۶ تا ذکر می کنند.۱۹

    و بعضی از فقها مانند صاحب دروس سرزمین فخ۲۰ را نیز برای حجّ بچه ها اضافه می کند و همچنین فروعی دیگر بر آن می افزاید که ۱۰ میقات می شود. ۲۱

 ۲ ـ أدنی الحلّ: برای کسانی است که داخل مکه هستند و می خواهند عمره مفرده بجا آورند. این افراد می توانند از حدود حرم خارج شده و در اولین نقطه حلّ مُحرم گردند; لیکن أفضل و قدر متیقن همان میقات های معروف سه گانه ذیل است:

 ۱ ـ مسجد تنعیم: این میقات در شمال غربی حرم و در هفت کیلومتری شهر مکّه واقع شده که نزدیکترین میقات به شهر مکه است و امروز متصل به شهر شده است. و بناست شهر صنعتی در نزدیکی مکه شود. این مسجد و این محلّ را از آن جهت تنعیم می نامند که در وادی نعمان واقع شده و این وادی از سمت راست منتهی به کوه نعیم و از سمت چپ منتهی به کوه «ناعم» است.۲۲

    رسول گرامی اسلام به عبدالرحمن بن ابی بکر۲۳ دستور داد همسرش ـ عایشه ـ رابدین وادی ببرد تا محرم به احرام عمره مفرده گردد. ۲۴

 ۲ ـ الحُدَیبِیه: روستایی است در مسیر جدّه و حدود ۴۸ کیلومتر از مکّه فاصله دارد، در آنجا چاه آبی نیز واقع است. از آن جهت آن را حدیبیه نامیده اند که در این مکان حدود ۱۳۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر با رسول گرامی اسلام ـ ص ـ در زیر درختی بنام «حدباء» بیعت کردند که به «بیعت رضوان» معروف گردید ـ (از قول أصمعی:) و آیه شریفه «لقد رضی اللّهُ عن المؤمنین إذا یبایعونک تحت الشجره…» ۲۵ نازل گشت.۲۶

    حـدیبیه دورترین نقطه حل است ـ و بـه قول محمد بـن مـوسای خـوارزمی، رسـول خـدا ـ ص ـ از آنجا محرم گشت و عمره مفرده بجای آورد.۲۷

 ۳ ـ جِعْرانَهُ:۲۸ این محلّ در شمال شرقی مکه معظمه در مسیر طائف در ابتدای درّه «سَرِفْ» می باشد و در این جا چاهی است که محلّ بنام آن چاه می باشد، الآن در آنجا باغستان کوچکی است که مسجد با عظمتی در کنارش ساخته شده است ـ و چاه های نزدیک به یکدیگر دارد و فاصله آن با مکّه حدود ۲۹ کیلومتر می باشد.۲۹بعضی فاصله آن را ۷ میل (۱۱۳۴۰ متر) ذکر کرده اند.۳۰

    پیغمبر اکرم ـ ص ـ در این سرزمین فرود آمد و غنائمی را که از هوازن در غزوه حنین به دست آمده بود تقسیم کرد.۳۱
    و بنابر نقل ابوالعباس قاضی: رسول خدا ـ ص ـ در ماه ذی قعده سال ۸ هجرت در آنجا محرم گشت و به سوی مکه آمد و عمره مفرده بجای آورد.۳۲

احرام عمره مفرده از أدنی الحل      
    تحریر الوسیله: أدنی الحل میقات برای عمره مفرده است ـ چه بعد از حجّ قران یا اِفراد یا در ایام دیگر باشد ـ و بهتر این است که در خارج حرم از میقات حدیبیه یا جعرانه یا تنعیم محرم گردد و مسجد تنعیم نزدیکترین اینها است به مکه معظّمه.۳۳

    مناسک حج: اگر مکلّف در مکه باشد و بخواهد عمره مفرده بجا آورد، جایز است از حرم خارج شده و احرام ببندد و واجب نیست به یکی از مواقیت رفته و از آنجا محرم شود. و بهتر این است که احرامش در یکی از این سه جا باشد: حدیبیه، جعرانه، تنعیم.۳۴

    فقها معمولاً غیر از سه محل فوق حدود دیگر حرم مانند اضائه لبن، وادی عرنه و… را متعرض نشده اند; زیرا پیدا کردن حدّ حرم مقداری مشکل است۳۵و این سه مکان جایی است که رسول گرامی اسلام از آنجاها محرم گردیده است. همانطوری که گذشت.

تاریخچه میقات های پنجگانه
     همان گونه که گذشت رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ میقات های پنجگانه را تعیین و نامگذاری نمود که این امر از سوی شیعه و سنی مورد اتفاق است و ما در ابتدای این نوشتار آن را از کتب مختلف ذکر نمودیم. و در اینجا تاریخچه هر یک از میقات ها را توضیح خواهیم داد.

۱ ـ مسجد شجره: ۳۶
    آن را «ذوالحلیفه» ۳۷ و آبار علی و یا آبیار علی۳۸ نامیده اند که هر کدام جهت و وجهی دارد. این مسجد در (حدود) ۱۰ کیلومتری مدینه منوّره به طرف مکه واقع شده و میقات کسانی است که از این ناحیه به سوی بیت الله الحرام می روند.

     این میقات معتبرترین میقات ها است; زیرا رسول گرامی اسلام ـ ص ـ و بعضی از همسران آن حضرت و ائمّه معصومین ـ علیهم السلام ـ از آنجا محرم گشته اند.

     از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال شد چرا رسول خدا ـ ص ـ در میان میقات ها عنایت و توجهش به این میقات بیشتر بوده است و بیشتر از آنجا محرم گردیده اند; بلکه از مواقیت چهارگانه دیگر محرم نشده اند.

     حضرت فرمود: وقتی رسول خدا ـ ص ـ به معراج رفت و به سوی آسمان ها سیر داده شد، آنگاه که برابر مسجد شجره رسید، فریاد برآمد «یا محمّد»، رسول خداـ ص ـ جواب داد: «لبّیک»، سپس به او گفته شد: «آیا تو یتیمی نبودی که پناهت دادیم و آنگاه که تو را بر سر دو راهی یافتیم هدایتت کردیم.» وقتی این کلمات را شنید فرمود:
     «إن الحمد و النعمه لک والملک، لاشریک لک»؛ «همانا ستایش و نعمت ها و سلطنت مخصوص تو است.»

     امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: به همین جهت رسول خدا ـ ص ـ از مسجد شجره محرم می گشت نه از دیگر مواقیت.۳۹

     رسول خدا ـ ص ـ از این میقات سه مرتبه جهت زیارت بیت الله الحرام محرم گردیدند:

     الف: در سال هشتم هجرت پس از غزوه بنی مصطلق، ماه رمضان و شوال را در مدینه به سر برد و دوّم ماه ذی قعده آهنگ عمره مفرده نمود، و به همگی اعلان کرد و حتی کفار قریش نیز فهمیدند که او عزم عمره دارد. به همراه عدّه زیادی از یاران۴۰به سوی ذوالحلیفه آمد. در این سفر چهار تن از زنان به نام های ام سلمه (همسر رسول خدا) و امّ عماره، امّ منیع و امّ عامر اشهلی نیز همراه بودند که اینان اعم از مهاجرین و انصار بودند. نماز ظهر را در مسجد شجره خواندند سپس جلو درب محرم گشتند و ذکر تلبیه «لبّیک اللّهمّ لبّیک، لبّیک لا شریک لک لبّیک، إنّ الحمد و النعمه لک و الملک، لاشریک لک» را بر زبان جاری کردند و بدین ترتیب بسیاری از یاران آن حضرت در مسجد شجره محرم گشتند و سپس عازم مکه معظمه گردیدند که با منع کفّار، منتهی به صلح حدیبیه گشت. ۴۱

     ب : در سال هفتم هجرت در روز دوشنبه ششم ذی قعده رسول خدا ـ ص ـ جهت احرام عمره مفرده به مسجد شجره رفت، این احرام بجای احرام عمره ای بود که در سال گذشته ازآن حضرت فوت شده بود و همان افرادی که درسال ششم با رسول خدا ـ ص ـ در حدیبیه شرکت داشتند دوباره همراهی نمودند، مگر چند نفری که در خیبر به شهادت رسیده یا فوت کرده بودند.

    آن روز چون به ذوالحلیفه رسیدند نماز ظهر را اقامه فرمودند و بعد از آن محرم گردیدند و به سوی مکّه معظّمه حرکت کردند. در این سفر رسول خدا ـ ص ـ ۶۰ شتر جهت قربانی به همراه داشتند که با سربلندی و موفّقیت، بعد از مدت کوتاهی وارد مکه معظّمه شدند و اعمال خود را به پایان رساندند و طبق قرارداد سه روز ماندند و سپس به مدینه منوره بازگشتند. این عمره به «عمره القضاء» معروف گشت. ۴۲

    ج : حجّه الوداع: سعید بن محمد بن جبیر از پدرش نقل می کند که روز شنبه ۲۵ ماه ذی قعده رسول خدا ـ ص ـ از مدینه منوره به سوی مکه معظمه به طرف ذوالحلیفه خارج شد. ـ در آن سال یعنی سال یازدهم هجرت مردم را توصیه به رفتن به حجّ می نمود ـ نماز ظهر را دو رکعتی در ذوالحلیفه بجا آورد و سپس محرم گشت. بعضی گفته اند: آن روز را به شب رساند و شب در مسجد شجره بیتوته کرد تا اینکه همه یاران به همراه قربانی های خود جمع شوند، سپس فردایش نزدیک ظهر محرم گردید. در آن سال رسول خدا ـ ص ـ از ناحیه خود و علی بن ابی طالب ـ ع ـ قربانی نمود و حجش را به پایان رسانید. ۴۳

ساختمان مسجد شجره
    با تأمّل در احادیث و روایاتی که از امام چهارم زین العابدین و امام ششم «جعفر بن محمد» ـ علیهم السلام ـ و مالک بن أنس فقیه اهل مدینه و… نقل شده روشن می شود که ساختمان مسجد در جای درخت سمره بوده است. و همچنین در کتاب «المناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیره» که در قرن سوم هجری تألیف شده، از مسجد شجره به «المسجد الکبیر» یاد می کند و می گوید: در ذوالحلیفه دو مسجد متعلق به رسول خدا ـ ص ـ می باشد; اول: مسجد کبیر که در سمت راست مکان مرتفعی به نام «بیداء» واقع شده و مردم از آن جا محرم می شوند و به مکه می روند. و مسجد دیگر مُعَرّسْ است که در قسمت پایین «بیداء» و جهت قبله مسجد شجره واقع شده. رسول خدا ـ ص ـ بعد از بازگشت از مکه معظمه در این مسجد بیتوته می کرد، و نماز می خواند، و صبحگاهان خارج می شد. ۴۴

    کتاب های حدیثی و فقهی مانند فروع کافی، کلینی و وسائل الشیعه، شیخ حرعاملی و جواهرالکلام در مورد مستحبات نماز در این مسجد بحث نموده اند.

     در قرن پنجم (۵۷۸ ـ ۵۸۱ ق» ابن جبیر می نویسد: چون به وادی عقیق رسیدیم مناره سفید و بلند مسجد ذوالحلیفه را مشاهده کردیم. ۴۵

    در اکثر سفرنامه های حجّ سخن از ساختمان مسجد شجره به میان آمده است که نیاز به یادآوری نیست. شکی نیست که مسجد شجره تا امروز بارها تجدید بنا گردیده و امروز هم بنایی عظیم دارد و زائران زیادی را در آغوش می گیرد که با فریاد ذکر تلبیه فضای ملکوتی خاصی بر آن حاکم است.

۲ ـ جُحْفَه:
    دومین میقات است که رسول خدا ـ ص ـ برای اهل مصر و شامات و کسانی که از آن مسیر به سوی مکّه معظّمه می آیند تعیین کرده است.

     جحفه روستای بزرگی است که تپه های مرتفع و بلندی دارد و در مسیر راه مدینه به مکه واقع شده و فاصله آن تا مکه معظّمه به اندازه چهار مرحله است،۴۶ اگر چه بعضی مانندالسکری گفته است: فاصله جحفه تا مکه معظّمه سه مرحله می باشد۴۷ صاحب معجم معالم الحجاز مدعی است که فاصله صحیح آن ۵ مرحله می باشد و شهرهایی که در این فاصله قرار گرفته به ترتیب نام می برد: مرّ الظهران، عسفان، الدف، الطارف (القَضیمه) و سپس می رسد به جحفه که با رابغ ۲۲ کیلومتر فاصله دارد، آنگاه می نویسد:

     در نزدیکی جحفه غدیر خم با فاصله سه میل (۵۷۶۰ متر)۴۸ واقع شده که چشمه ای در آن جاری است و به همین جهت درختان زیادی در آنجا وجود دارد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در برگشت از حجّه الوداع علی بن ابی طالب ـ ع ـ را به مقام وصایت خود معرفی کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه…» ۴۹

    نام دیگر جحفه «مَهْیعَه» می باشد، همانطوری که در روایات زیادی از شیعه و اهل سنت وارد شده و بعضی معتقدند، این نام را رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ گذاشت هنگامی که فرمود: «اللّهمّ انقل وباء المدینه إلی مَهْیعَه»؛ یعنی بار خدایا مرض وبایی را که در مدینه است به «مَهْیعَه» ۵۰ ـ که همان جحفه باشد ـ منتقل کن.

    در ابتدای جحفه مسجدی به نام رسول خدا ـ ص ـ (مسجدالنبی) بنا گردیده و در آخر آن نزدیکی علامت های میقات ـ مسجدالائمه ـ می باشد. ۵۱

    در علّت نامگذاری جحفه گفته اند: در جاهلیت «عبیل بن عوص بن ارم بن سام بن نوح» با فرزندان خویش در این منطقه سکونت داشته اند ولیکن سیل آنها را هلاک نمود، پس از آن، آنجا را جحفه نامیدند; زیرا به ساکنان خود اجحاف نمود. ۵۲

    میقات حجفه در زمان رسول خدا ـ ص ـ مورد عنایت صحابه بوده، همان گونه که در سال ششم هجرت در جریان غزوه حدیبیه، عده ای از یاران آن حضرت در «ذوالحلیفه» احرام خود را به تأخیر انداختند و در جحفه مُحرم گشتند. ۵۳

     البته در جمع بندی روایت به این نتیجه می رسیم که احرام بستن از مسجد شجره افضل است بویژه برای کسی که از مدینه منوره حرکت می کند و چنانچه انسان به جهت مریضی یا دوری راه ـ مانند کسی که راه او از مغرب، مصر و شام و… باشد و ـ نتواند به مسجد شجره برود باید از جحفه محرم گردد، همان طوری که روایت ابی بصیر آن را تأیید می کند.

     «عَن أبی بصیر قال قلت لأبی عبدالله ـ ع ـ خصال عابها علیک أهل مکّه قال: ما هی؟ قلت: قالوا: أحرم من الجحفه، و رسول اللّه أحرم من الشجره. قال ـ ع ـ الجحفه أحد الوقتین، فأخذت بأدناهما و کنت علیلاً.»

    ابوبصیر گفت به حضرت صادق ـ ع ـ عرض کردم: مردم مکه بعضی از کارها را بر شما عیب می گیرند. فرمود چه کاری را؟ گفتم مردم می گویند: شما از جحفه محرم شده اید و حال آن که رسول خدا ـ ص ـ از مسجد شجره محرم می شد. در جواب فرمود: جحفه هم میقات است و من نزدیکترین میقات را به مکّه انتخاب کردم و من مریض بودم. ۵۴

    اطلاق روایت فوق به همراه روایت دیگر۵۵ اثبات می کند جواز احرام را از میقاتجحفه۵۶ گویا امام صادق ـ علیه السلام ـ فرموده اند: جحفه یکی از میقات ها است و احرام از آن جایز و بلامانع است و اگر من أفضلیت احرام در مسجد شجره را درک نکرده ام به خاطر مریضی بوده است.

     امروز در میقاتگاه جحفه مسجد مجلّلی را ساخته اند که هزاران حاجی می تواند در آن محرم گردد، اگر چه این مسجد ریشه تاریخی ندارد.

حلق و تقصیر

9 فوریه 2008

میقات حج فارسی

 حلق و تقصیر در حج تمتع و عمره مفرده
     سر تراشی (حلق) و کوتاه کردن مقداری از موی سر و یا گرفتن ناخن (تقصیر) در حجّ تمتع و عمره، از عباداتی است که مظهر و نشانه خضوع و خشوع بنده در برابر خالق توانا و متعال است. خداوند ـ سبحان ـ بندگانی را که به میهمانی خود خوانده و آنها در جرگه اطاعت او قدم نهاده اند و از بندگی غیرش (بت ها، قدرت ها، هوا و هواس ها و…) گریخته اند و در بند اسارت عشق به الله به حالت احرام در آمده اند و به اعمالی همچون: طواف کعبه، سعی بین صفا و مروه، وقوف در عرفات و مشعرالحرام، رمی جمرات و قربانی پرداخته اند و خواسته اند بندگی و خضوع خالصانه خود را به اثبات برسانند، در این هنگام خداوند ـ منّان ـ از آنان می خواهد علامت بندگی و خشوع و تسلیم کامل; یعنی حلق در عمره مفرده و حجّ تمتع، و تقصیر در عمره تمتع را با شیوه خاص به همراه قصد تقرب به او، برخود ظاهر سازند و با این فریضه الهی از احرام خارج گردند۱٫

     جدّ بزرگ ما حضرت آدم ـ علی نبینا و علیه السلام ـ از انجام این فریضه در حجّ خود کوتاهی نکرد، بلکه همانطور که امام محمّد باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
     خدای ـ سبحان ـ جبرئیل را به همراه یاقوتی از بهشت فرستاد، آنگاه سر آدم ـ علیه السلام ـ توسط خود او و یا جبرئیل تراشیده شد۲٫

     حلق (سر تراشی) این سنت الهی، در دوران جاهلیت هم بجا آورده می شده و معتمرین هر گاه عمره خود را بجای می آوردند سرشان را نیز می تراشیدند.

     در تاریخ آمده: در سریه عبدالله بن جحش أسدی، او با همراهان خویش در قریه نَخْله فرود آمدند و جهت کسب اطلاع از کاروان قریش که حامل مویز و پوست و دیگر کالای تجارتی بود به کمین نشستند. روز آخر رجب بود که کاروان رسید. رجال قریش که اوّل بار از دیدن مسلمانان بیمناک شدند، با مشاهده نمودن عُکّاشه بن مِحْصَن۳ که سرتراشیده بود، آسوده خاطر شدند و به همدیگر گفتند: اینان برای انجام عمره آمده اند و از ایشان خطری متوجه ما نخواهد شد۴٫

     قرآن کریم سرتراشی در حجّ را علامت ایمان میهمانان خانه خدا ذکر می کند، و در رؤیای صادق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ می فرماید:

«لتدخلّنَّ المسجد الحرام اِن شاء الله آمنین محلّقین رؤسکم و مقصّرین لاتخافون»؛ « به طور قطع همه شما با اراده و مشیت خداوند و در نهایت آرامش و امنیت به مسجد الحرام داخل می شوید، در حالی که سرهای خود را تراشیده و ناخن و موهای خود را کوتاه نموده و از هیچ کس ترس و وحشت ندارید.»۵

     صاحب جواهر ـ ره ـ در وجوب سر تراشی در منا برای کسی که اوّلین بار موفق به انجام دادن حج می شود (و حاجی صروره۶ است)، به روایت سلیمان بن مهران استشهاد می کند، و می گوید: سلیمان از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال کرد: چرا حلق و سر تراشی بر صروره واجب است نه بر دیگران؟

     حضرت در جواب فرمود: «لیصیر بذلک موسماً بسمه الآمنین ألاتسمع قولَ الله ـ عزّوجلّ ـ لید خلنّ المسجدالحرام اِن شاء الله آمنین محلّقین رؤسکم و مقصّرین لا تخافون ۷» ؛ «زیرا با عمل سر تراشی علامت ایمان را در خود ظاهر نموده است» (و سپس فرمود) آیا نشنیده اید گفتار خداوند ـ عزّ و جلّ ـ را «لتدخلنَّ… » ۸

     در این روایت، حلق و سر تراشی در مناسک حجّ و یا عمره مفرده، علامت تسلیم و بندگی در مقابل حضرت حقّ ـ جلّ و علا ـ شمرده شده است.

     صاحب جواهر الکلام می فرماید: ظاهر این است که «وجوب» سر تراشی برای صروره اراده شده است; زیرا وجهی برای حمل آیه شریفه و این دسته از روایات بر «تأکید»، وجود ندارد. و مطلب دیگر: این که در روایت حسنه و صحیحه،۹ کلمه «ینبغی» به معنای «سزاوار است»، وجود دارد که چه بسا از آن اراده وجوب شده است.۱۰

     صاحب مسالک الأفهام می گوید: کلمه «ینبغی» در روایات، دلالت و ظهور در استحباب دارد ولیکن مرحوم آیه الله محمد باقر شریف زاده، محشّی آن کتاب می نویسد: بعد از تخییر در آیه شریفه: «آمنین محلّقین رؤسکم و مقصرین…» و سه مرتبه دعای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ در سال بعد از حدیبیه ـ برای کسانی که در عمره مفرده سر تراشیدند ـ در عمره مفرده: «اللّهمّ اغفر للمحلّقین…» و یکمرتبه برای کسانی که ناخن ها را گرفته و یا مقداری از موی سر را کوتاه کردند، و با توجه به روایات مربوط به «صَروره»، چگونه می توان گفت کلمه «ینبغی» ظهور در استحباب دارد؟! بلکه باید گفت که در این روایات دلالت بر وجوب می کند.

     بعلاوه این که: مفهوم «جمله شرطیه» در صحیحه معاویه بن عمار، از امام صادق ـ علیه السلام ـ : «ینبغی للصروره أن یحلق و إن کان قد حَجَّ فإن شاء فقصّر و إن شاء حلق» ۱۱  ـ وجوب حلق را برای صروره اثبات و تعیین می کند۱۲ و تخییر بین تقصیر و حلق را نفی می نماید. و وجوب تعیینی با تخییر سازگار نخواهد بود.۱۳

     روایات دیگری؛ مانند روایت أبی سعید، حلق را بر سه طایفه واجب می شمارد که در آن تصریح بر وجوب حلق برای صروره است.

     عن أبی سعید، عن أبی عبداللّه ـ علیه السلام ـ قال: «یجب الحلق علی ثلاثه نفر؛ رجل لبد، و رجل حَجَّ بدءاً و لم یحجّ قبلها، و رجل عقص رأسها»؛ «سر تراشیدن در منا بر سه گروه از مردان واجب است. ۱ ـ کسانی که موی سر خود را به عسل و یا صماغ و یا شی لزجی آلوده می کنند. ۲ ـ کسانی که سال اوّل حج آنهاست و قبل از آن، حج بجا نیاورده اند، ۳ ـ افرادی که موهای خود را جمع کرده و گره زده و در هم پیچیده اند».۱۴

     پس در مجموع برای کسانی که اولین بار جهت حجّ بیت الله الحرام می روند سرتراشی واجب است و برای دیگر افراد از مردان که دومین بار حج آنها و یا بیشتر است مسلّم سرتراشی افضل از تقصیر است.

     امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «الحلق أفضل، لأنّ رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ حلق رأسه فی حجّه الوداع، و فی عمره الحدیبیه» ؛  سر تراشیدن فضلیتش بیشتر است، زیرا پیغمبر خدا ـ ص ـ در حجّه الوداع و در عمره مفرده ای که در حدیبیه بجا آوردند ـ سر مبارک را تراشید.۱۵ همانطوری که مفصل آن خواهد آمد. و بالاتر این که در همه عمره ها و حج هایی که رسول خدا ـ ص ـ بجا آورد، نیامده است که به تقصیر تنها اکتفا کرده باشد اگر چه مباح بوده است.

     برای خانم ها به هیچ وجه جایز نیست سر خود را بتراشند زیرا رسول خدا ـ ص ـ از آن نهی نموده است۱۶ و فقهای ما ادعای اجماع بر حرمت آن دارند؛ مانند علاّمه در مختلف و همچنین در منتهی و تحریر.۱۷

     آنچه ذکر شد، مطابق با فتاوای بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی ـ ره ـ و آیه الله العظمی اراکی ـ حفظه الله ـ است که در موارد سه گانه فوق، بنا بر احتیاط واجب حلق را لازم می دانند.۱۸

سرتراشی پیامبر اکرم ـ ص ـ در عمره مفرده
     رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ آن عبد صالح و برگزیده خدا، هنگامی که در سال بعد از صلح حدیبیه، عمره مفرده بجا آورد، در عمل پایانی عمره مفرده، با این که مخیر بین حلق و تقصیر بود تیغ را به دست خراش بن أمیه خزاعی۱۹ داد و او سر مبارک آن حضرت را تراشید.

     امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: در همان روز رسول گرامی اسلام فرمود: «اللّهم اغفر للمحلّقین مرّتین، قیل و للمقصّرین یا رسول اللّه؟ قال: و للمقصرین» ؛ یعنی دو مرتبه فرمود: بار خدایا بیامرز سر تراشیدگان را ـ گفته شد یا رسول اللّه. مقصرین چطور؟ سپس یک مرتبه برای مقصرین دعاکرد.۲۰

     در حدیثی دیگر امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ فرمود:
    «استغفر رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ للمحلّقین ثلاث مرّات و للمقصّرین مرّهً واحده» ؛ رسول خدا ـ ص ـ برای کسانی که سرتراشیدند سه مرتبه و برای کسانی که تقصیر کردند یک مرتبه طلب آمرزش و رحمت نمود.۲۱

     شبیه روایت فوق با تعبیری دیگر از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است:
     سالم بن أبی فضل ـ أبی فصیل ـ خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ رسید و  پرسید:
     «دخلنا بعمره نقصّر أو نحلق؟ فقال ـ علیه السلام ـ : احلق فإنَّ رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ترحّم علی المحلّقین ثلاث مرّات، و علی المقصّرین مرّه واحده»؛ ما داخل در اعمال عمره مفرده شده ایم ـ در آخرین جزء اعمال عمره مفرده ـ تقصیر کنیم و یا سر بتراشیم؟

     حضرت در پاسخ فرمود: شما سر بتراشید; زیرا رسول خدا ـ ص ـ برای سر تراشیدگان در اینجا سه مرتبه طلب رحمت نمود، و برای کسانی که به تقصیر اکتفا کردند، فقط یک مرتبه مغفرت خواست.۲۲

     مضامین فوق در کتب أهل سنت مانند صحیح مسلم و بخاری نیز آمده است.۲۳

سرتراشی پیغمبر اکرم ـ ص ـ در حجّه الوداع
     رسول گرامی در سال دهم هجرت، با جمعی از یارانش، جهت انجام حج (حجّه الوداع) به مکّه معظمه آمدند، روز عید قربان در منا عدّه ای تقصیر کردند و عدّه ای دیگر همانند رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ سرتراشیدند.

     معاویه بن عمّار می گوید: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
     «… والّذی حلق رأس النبی ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ فی حجّته معمّر بن عبداللّه، فقالت قریش أی معمّر: إذن رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ فی یدک و فی یدک الموسی، فقال معمّر: أی واللّه، إنّی لأعدّه فضلاً من اللّه عظیماً علی».
    «کسی که سر مبارک پیغمبر گرامی ـ ص ـ را در حجّه الوداع تراشید، معمّر بن عبداللّه۲۴ بود. در آن روز بعضی از افراد قبیله قریش که جهت بجا آوردن حج همراه آن حضرت بودند، رو به معمّر کرده گفتند: اینک رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلم ـ جهت حلق، جلو تو نشسته است و تیغ برّان نیز در دست تو است!»

     معمّر جواب داد: این اطمینان و امری که به من محوّل شده است، آن را فضل بزرگی از ناحیه خدا بر خود می دانم.۲۵

     این روایت را شیخ صدوق ـ ره ـ در من لایحضره الفقیه و همچنین شیخ کلینی ـ ره ـ در فروع کافی از معاویه بن عمار نقل نموده اند.

     عبدالرحمن بن أبی عبداللّه نیز از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل می کند که فرمود:
    «کان رسول اللّه ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ یوم النحر یحلق رأسه و یقلّم أظفاره و یأخذ من شاربه و من اطراف لحیته»؛ «هرگاه روز عید قربان می شد، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ سر خود را می تراشید و ناخن هایش را می گرفت و سبیل ها و اطراف ریش مبارکش را کوتاه می نمود».۲۶

جایگاه حلق یا تقصیر در اعمال منا
     روز عید قربان بعد از رمی جمره عقبه و قربانی کردن، نوبت به تراشیدن سر یا تقصیر می رسد که اکثر فقها فتوا بر وجوب۲۷ رعایت ترتیب را می دهند. همانطورکه در مختصرالنافع و قواعد الأحکام و مبسوط و استبصار آمده است. و اکثر آنها ابتدا استدلال می کنند به ظهور آیه شریفه:
     «ولاتحلّقوا رؤوسکم حتّی یبلغ الهدی محلّه» ؛ «سرها را نتراشید تا این که قربانی به جای خود برسد، یعنی ذبح گردد».۲۸

     سپس استدلال می کنند به سیره و روایات صحیح موجود در باب، که بیانگر ترتیب فوق است۲۹ این ترتیب را بسیاری از علمای اهل سنت نیز لازم و واجب می دانند.

     با سر تراشی و یا تقصیر در عمره مفرده، حاجی از احرام خارج می گردد و همه محرمات احرام بر او حلال می شود و امّا در حجّ تمتع پس از سرتراشی یا تقصیر جمیع محرمات غیر از بوی خوش و زن بر مرد، مرد بر زن ـ حلال می شود.۳۰

     امّا مصدود۳۱ و محصور۳۲: جایز است با قربانی کردن و تقصیر نمودن، در هرجا که هست، خود را از احرام بیرون آورد. در این صورت جمیع محرمات بر او حلال می شود.۳۳

چگونگی سر تراشی در منا
     سرتراشی و تقصیر از اعمال عبادی است و قصد قربت در آن معتبر است، کسی که سر می تراشد ـ یا تقصیر می کند ـ سزاوار است اموری را مراعات کند:

۱- مستحب است رو به قبله بنشیند.

۲- نام خدا را بر زبان جاری کند.

۳- تراشیدن سر را از جلو، سمت راست، آغاز کند و به پشت سر، برابر گوش سمت راست، ختم نماید و سپس از جلو سر سمت چپ شروع کند و همانند سمت راست، به پشت سر به پایان برساند.

۴- در حین تراشیدن سر به دعای مأثوره مشغول باشد; همانطور که امام باقر ـ علیه السلام ـ هنگام تراشیدن سر در منا، این کلمات را با خود زمزمه می نمود:
     «اللّهمّ أعطنی بکلّ شعره نوراً یوم القیامه» ؛ «بار خدایا در برابر هر مویی که تراشیده می شود، نوری را در روز قیامت به من عنایت فرما».۳۴

     و نیز در کتاب فقه الرضا از حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود:
    «إذا أردت أن تحلق رأسک فاستقبل القبله و ابدأ بالناصیه، واحلق إلی العظمین النابتین بحذاء الأذنین و قل: اللّهمّ أعطنی بکلّ شعره نوراً یوم القیامه».۳۵ ؛ «هنگامی که خواستی سر بتراشی رو به قبله بنشین و از جلو سر آغاز کن و ادامه بده تا روی دو استخوان پشت سر و مقابل گوش ها و با خود بگو: اللّهم…».

     و همچنین گفته شده، در موقع سر تراشیدن سه بار تکبیر بگویید و این دعا را با خود بخوانید:
    «اللّهمّ هذه ناصیتی بیدک فاجعل لی بکلّ شعره نوراً یوم القیامه، واغفر لی ذنبی یا واسع المغفره، والحمدللّه علی ما هدانا و الحمدللّه علی ما أنعم به علینا».

     و بعد از تراشیده شدن سر سه بار دیگر تکبیر بگوئید و دعای ذیل را نیز بخوانید:
    «الحمدللّه الذی قضی عنّی نسکی، اللّهمّ إئتنی بکلّ شعره حسنه و امح عنّی بها سیئه و ارفع لی بها درجهً، واغفرلی و للمحلّقین و المقصرین و جمیع المسلمین، اللّهمّ زدنا ایمانا و یقیناً و عوناً، و اغفرلنا و لآبائنا و أمّهاتنا و صلّی اللّه علی سیدنا محمّد و آله الطاهرین».۳۶

     و نیز دعاهای دیگر… که به همین مقدار بسنده می کنیم.

چگونگی سرتراشی نزد اهل سنت
     از اهل سنت نیز همانند آنچه گذشت، روایاتی وارد شده که یکی از آنها را در اینجا می آوریم:
    عن أنس بن مالک، قال: «لمّا رمی رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه [و آله] و سلم ـ الجمره و نحر نسکه و حلق. ناول الحالق شقّه الأیمن فحلقه ثم دعا أبا طلحه الأنصاری فأعطاه إیاه ثمّ ناوله الشِّقَّ الأیسر فقال ـ ص ـ احلق فحلقه فاعطاه أبا طلحه فقال ـ ص ـ : اقْسِمْهُ بین الناس».

    رئیس فرقه مالکیه می گوید: «چون رسول خدا ـ ص ـ در سرزمین منا رمی جمره عقبه کرد و قربانی نمود، برای سرتراشی و حلق، قسمت راست سر را در اختیار سر تراش (حلاّق) که گویا معمّر بن عبدالله بوده است ـ گذاشت و او هم آن قسمت را تراشید و بعد اباطلحه انصاری را خواست و موها را در اختیار او گذاشت و به همان نحو سمت چپ را تراشید، آنگاه به فرمان پیامبر اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ جهت تبرّک، در میان مردم تقسیم کرد».۳۷

۵-  موهای تراشیده شده در منا دفن شود.
     سیره ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ این بوده که بعد از تراشیدن سر، موهای خود را در سرزمین منا در میان خیمه خود دفن می کردند.

     روایات متعددی در این باب وجود دارد که فقهای ما بر اساس آن روایات فرموده اند: مستحب است حاجی موی سر خود را در منا، در خیمه خود دفن کند.۳۸

     ابوالبختری در روایتی از امام باقر و امام زین العابدین ـ علیهماالسلام ـ نقل می کند که امام مجتبی و امام حسین ـ علیهماالسلام ـ دستور می فرمودند: تا موهایشان را در منا دفن کنند.۳۹ و در کتاب شریف فقه الرضا آمده است: «وادفن شعرک بمنی»; «موهای تراشیده شده ات را در منا دفن نما».۴۰

     در روایت دیگر، أبی شبل از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل می کند که فرمود:
    «إنّ المؤمن إذا حلق رأسه بمنی ثمّ دفنه جاء یوم القیامه و کل شعره لها لسان طلق تلبّی باسم صاحبها».
     «آنگاه که مؤمن در منا سر خود را می تراشد و سپس دفن می کند، روز قیامت هر تار مویی برای او و به نام اوتلبیه (لبّیک اللّهمّ لبیک…) می گوید.۴۱

     و بهتر این است که حاجی بعد از حلق (سرتراشی) از اطراف ریش و شارب خود را گرفته و ناخن را کوتاه نماید و به مفاد بعضی روایات در ذیل آیه شریفه «ثمّ لیقضوا تفثهم و لیوفوا نذورهم…» ۴۲ عمل کند مانند روایت احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از امام رضا ـ علیه السلام ـ که فرمود:

    «التفث؛ تقلیم الأظفار و طرح الوسخ و طرح الإحرام عنه» ؛ «تفث؛ یعنی گرفتن ناخن ها و دور کردن کثافات و آنچه در مدت احرام از ناحیه محرمات احرام پیش آمده است».۴۳

     روایت فوق، در صدد بیان پاره ای از حکمت های حلق و تقصیر است و این گونه روایات بسیار است. که در پایان ـ همانند ابتدای بحث ـ باید گفت: حلق و روایات در این باب انسان را توجه به بندگی محض و اخلاص در مقابل پروردگار می دهد و می خواهد در پایان اعمال حجّ با علامت بردگی، بندگی خودش را در مقابل حضرت حق ـ جلّ و علا ـ اعلان نماید و از آلودگی های ظاهری و باطنی که نشانه غیر خداست، پاک گردد و چه زیبا است عبارتی که مرحوم فیض کاشانی در أسرار حجّ از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل می کند:

    «إذا اردت الحج فجرّد قلبک للّه ـ تعالی ـ من کل شاغل و حجاب کلّ حجاب و فوّض أمورک کلّها إلی خالقک و توکّل علیه فی جمیع ما تظهر من حرکاتک و سکناتک… واحلق العیوب الظاهره و الباطنه بحلق شعرک و ادخل فی أمان الله و کنفه و ستره و کلاءته من متابعه مرادک بدخولک الحرم…».

    «آنگاه که اراده و قصد رفتن به حجّ را نمودی، دل و قلبت را اختصاص به صاحب خانه ده و از هر چیزی که تو را مشغول به خود می کند و مانع از ارتباط بیشتر با حضرت حقّ می گردد باز دار; [زیرا] علاقه به او باید جلوگیر همه موانعی شود که انسان را از او باز می دارد. همه کارهایت را واگذار به آفریننده خود کن، و در همه حرکات و خیزش ها و آرامش ها بر او تکیه و توکّل نما…
     با تراشیدن موی سر خود (حلق) همه زشتی ها و ناپاکی های برون (ظاهری) و درون (داخلی) را از خود دورساز و سپس با دخول در حرم او به وادی أمن و جوار رحمت و زیبایی های پنهان و ثمرات پربار پیروی حضرت حقّ ـ جل و علا ـ پای نه».۴۴

     پی نوشت ها:
۱- در پایان مقاله چگونگی خروج مصدود و محصور را از احرام بیان خواهیم کرد.
۲- علی بن محمد العلوی قال: سألت ابا جعفر ـ علیه السلام ـ عن آدم حیث حَجَّ بما حلق رأسه؟
فقال: نزل علیه جبرائیل ـ علیه السلام ـ بیاقوته من الجنّه، فأمّرها علی رأسه، فتناثر شعره.
فروع کافـی، ج ۴، ص ۱۹۵ ـ الحـجّ فـی الکتـاب و السنّه، ص ۴۴۶ ـ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۷۸، ح ۲٫
۳- عکاشه بن مِحْصن از اصحاب باشخصیت رسول خدا ـ ص ـ بود که به مدینه منوره هجرت کرد و در غَزواتی همچون بدر، اُحد و خندق بهمراه آن حضرت شرکت نمود. ابن اثیر، أسد الغابه، ج ۴، ص ۳٫
۴- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۵۳; مغازی واقدی، ج ۱، ص ۱۴; کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۱۳٫ بنابر نقل مغازی عامربن ربیعه سر عکاشه را تراشید و او می گفت نظر واقد و عکاشه این بود که جهت حساس نشدن قریش، باید تغییر قیافه داد لذا آنها سر تراشیدند و شبیه معتمرین گردیدند.
۵- فتح: ۲۷٫
۶- این واژه در کتب احادیث و فقهی مشهور است و بر کسی اطلاق می شود که اولین سفر زیارت حجّ اوست.
۷- گر چه شأن نزول آیه شریفه، عمره مفرده ای است که رسول خدا ـ ص ـ در ذی قعده سال هفتم هجرت بعد از صلح حدیبیه به همراه یاران خود انجام داده است و لکن امام صادق ـ ع ـ به عموم آیه شریفه تمسک نموده اند و گویا الغاء حضوصیت کرده اند.
۸- بحار الانوار، ج ۹۶، ص ۳۰۳; وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۷، ح ۱۴٫
۹- صحیحه معاویه بن عمار با توجه به سلسله روات آن، هم حسن و هم صحیح خوانده شده است.
۱۰- جواهرالکلام، ج ۱۹، ص ۲۳۵٫
۱۱- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۵، ح ۱٫
۱۲- مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، الفاضل الجواد الکاظمینی، ج ۲، ص ۲۵۳
۱۳- جواهر الکلام، ج ۱۹، ص ۲۳۶٫
۱۴- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۵، باب ۷، ح ۳٫
۱۵- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۰۱، ح ۴۰٫
۱۶- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۹، باب ۸، ح ۴: عن جعفر بن محمد ـ علیمهاالسلام ـ عن آبائه فی وصیه النبی ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ لعلی علیه السلام ـ : قال: یا علی لیس علی النساء جمعه ـ إلی أن قال ـ ولااستلام الحجر و لاحلق.
۱۷- جواهرالکلام، ج ۱۹، ص ۲۳۶٫
۱۸- تحریرالوسیله، امام خمینی ـ ره ـ ، ج ۲، ص ۴۱۳
۱۹- خراش بن أمیه أهل مدینه منوّره بود، در غزوه خیبر و حدیبیه حاضر شد. در حدیبیه پیغمبر اکرم ـ ص ـ او را به مکّه فرستاد، قبیله قریش شتر او را گرفتند و پاهای شتر را قطع کردند و خواستند او را بکشند که عده ای از قبیله ـ أحابیش ـ مانع شدند، سپس آزاد شد و به مدینه خدمت رسول خدا ـ ص ـ برگشت. أسدالغابه، ابن أثیر، ج ۲، ص ۱۰۸٫
۲۰- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۶، ح ۶٫
۲۱- من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۲۷۶، ح ۵ ـ مسلسل ۱۳۴۶; وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۷، ح ۱۱٫
۲۲- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۷، ح۱۳ ; دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۳۰; صحیح مسلم، ج ۲، ص ۹۴۶، ح ۳۱۸٫
۲۳- صحیح مسلم، ج ۲، باب «تفضیل الحلق علی التقصیر»، ص ۹۴۵; صحیح بخاری، ج ۱، باب «الحلق و التقصیر عند الإحلال»، ص ۷۰۲
۲۴- صاحب وسائل الشیعه: معمر بن عبداللّه را معمر بن عبدالله بن حارثه بن نضر بن عوف… معرفی می کند. ولیکن دیگران گفته اند: او معمّر بن عبداللّه بن نافع است که در روزهای نخستین رسالت به پیغمبر خدا ـ ص ـ ایمان آورد و در زمان مهاجرت از مکّه معظّمه به حبشه هجرت کرد و با تأخیر به مدینه منوره آمد و عمری طولانی نمود. ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۰۰٫
۲۵- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۹٫
۲۶- فروع کافی، ج ۴، ص ۵۰۲، ح ۳ ; الحجّ فی الکتاب و السنه، ص ۴۴۵٫
۲۷- امام خمینی ـ ره ـ: به احتیاط واجب باید در منا اوّل رمی جمره کند و بعد از آن ذبح کند و بعد تقصیر یا حلق. آراء المراجع، ص ۳۷۵٫
آیه الله العظمی اراکی: به حسب جمع بین روایات ترتیب مستحب است ولی چون شهرت بر وجوب قائم شده، احوط رعایت ترتیب است در صورت امکان. مناسک سه حاشیه ای، ص ۳۲۷٫
۲۸- بقره: ۱۹۲٫
۲۹- اگر چه بعضی از فقها، تهیه قربانی را قبل از سرتراشی یا تقصیر کافی می دانند و می گویند ترتیب مستحب است; مانند شیخ طوسی در کتاب خلاف و ابن ادریس در کتاب سرائر. سلسله ینابیع الفقهیه، ج ۸، کتاب السرائر، ص۵۵۵٫
۳۰- آراء المراجع، ص ۳۸۶ ; مناسک حجّ، سه حاشیه ای، ص ۳۲۶، مسأله ۲۲٫
۳۱- کسی که دشمن او را منع از اعمال عمره و یا حج نموده است.
۳۲- کسی بواسطه مریضی و یا مشکل خاصّی نتواند اعمالش را به پایان برساند.
۳۳- تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۴۲۱٫
۳۴- التهذیب، ج ۵، ص ۲۴۴، ح ۸۲۶ ; وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۹۰، باب ۱۰، ح .۱
۳۵- مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۱۸۲، کتاب الحجّ; من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۲۹، با اختلاف اندکی در تعبیرات و الفاظ.
۳۶- راهنمای حرمین شریفین، ج ۴، ص ۱۵۵٫
۳۷- صحیح مسلم، ج ۲، ص ۹۴۸، ح ۱۳۰۵، باب ۵۶، کتاب الحجّ.
۳۸- مناسک حجّ امام خمینی ـ ره ـ با حواشی مراجع عظام، ص ۳۳۵٫
۳۹- قرب الاسناد، ص ۶۵; بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۰۲، ح ۱٫
۴۰- من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۳۲۹ ; بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۰۴٫
۴۱- وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۸۴، باب ۶، ح۳ ؛ فروع کافی، ج ۴، ص ۵۰۲، ح ۱٫
۴۲- حج: ۲۹٫
۴۳- فروع کافی، ج ۴، ص ۵۰۴، ح۱۲ ; معانی الأخبار، ص ۳۳۹٫
۴۴- محجّه البیضاء فی تهذیب الأحبّاء، ج ۲، ص ۹ ـ ۲۰۸٫

هدایت نظرى و عملى قرآن

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره سی و چهار
(إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً) (اسراء / ۹)
نزول قرآن در ماه مبارک رمضان به صورت دفعى (۱) در شب قدرو در طول مدت ۲۳سال به صورت تدریجى (۲) ، دو هدایت را به ‏دنبال داشت .

۱- هدایت نظرى :
در این هدایت مخاطبان و مستمعان چنان مجذوب آیات قرآن‏گردیده‏اند که اندیشه و هنر خویش را پرتوى از انوارالهى دانسته ‏و خضوع و خشوعشان زبانزد خاص و عام گردیده است . «لبیدبن‏ربیعه‏» که از مشهورترین شعراى عصر جاهلیت‏ بود تا جائى که‏فرزدق به هنگام شنیدن اشعار او بالاترین خضوع را از خود نشان‏مى‏داد و به سجده مى‏افتد . او نود سال از عمر خویش را گذرانده‏بود که مشرف به اسلام شد . او در پیشگاه پیامبر خدا (ص) وقتى‏آیات قرآن را شنید ، براى همیشه شعر گفتن را کنار گذاشت و فقط یک بیت را سرود :

الحمد لله إذ لم یأتنی أجلی/ حتّى اکتسیتُ (لبستُ) من الإسلام سربالا
ستایش خداى را که مرگ مرا در کام نگرفت/ تا از آئین والاى‏اسلام لباسى پولادین بر تن نمودم . (۳)

از او سئوال شد: چرا دیگر شعر نمى‏گویى؟ پاسخ داد : خواندن‏قرآن بالاترین لذّت روحى و معنوى را براى من به وجود مى‏آورد که‏مجالى براى اشتغال به سرودن شعر در من باقى نمى‏ماند . بعد هم‏هرگاه از او درخواست‏شعرى مى‏شد . او آیات قرآن را تلاوت مى‏کرد ومى‏گفت: «ابدلنى الله هذه فى الاسلام مکان الشعر» ; خداوند منان این آیات را به جاى آن شعرها به من عنایت کرده است . (۴)

 جان دیوید پورت می‌گوید: قرآن به اندازه‏اى از نقائص مبرّا است که نیازمند کوچکترین اصلاح و تصحیح نمى‏باشد و ممکن است از ابتدا تا انتهای آن خوانده شود و کمترین خستگى و ملامت احساس نشود.(۵)

کارلایل ؛ مورخ و اندیشمند انگلیسى نیز میگوید: اگر یکبار به این کتاب‏ مقدس «قرآن مجید» نظر افکنیم ، حقائق برجسته و اسرار وجودی را طورى در مضامین و جوهره آن پرورش‌یافته میبینیم که عظمت و حقیقت‏ قرآن نمایان مى‏گردد و این مزیت در هیچ کتاب سیاسى و اقتصادى و. . . پیدا نمى‏شود . قرآن تمام فضائلى را که موجب تکامل وسعادت بشرى است ، دربر داشته است . (۶)

مخاطبان هدایت نظرى
آنانى را که عنایت ‏خداوند شامل حالشان گردیده و سبب شده هدایت‏نظرى قرآن اندیشه آنان را در دست‏ بگیرد و به استوارترین راه ، ‏هدایت‏ شوند مى‏توان به سه دسته تقسیم کرد :

گروه اول : کسانى که فصاحت وبلاغت کتاب مبین هنرهاى آنان‏را تحت الشعاع قرار داده ، زیبائى کلام ، تناسب صدر و ذیل ‏سوره‏ها و آیات و به هم پیوستگى تک تک واژه‏ها اعجاب آنان رابرانگیخته و به کلام خالق خویش مبارک باد گفته‏اند .

 اصمعى آن‏ بزرگ‌مرد ادبیات عرب ، هنگامى که در صحراى حجاز رباعى دلنشین آن ‏زن بادیه‏نشین را شنید (۷) رو به او کرد و از روى تعجب گفت : «قاتلک الله ؛ خدا تو را بکشد!!» چه اشعار و رباعى زیبا و چه سجع و نظم به‏یادماندنى ؟! پاسخ داد : تو چرا قرآن نمى‏خوانى که نظم و نثرش ‏ما را نیز به شگفت در آورده است . اصمعى گفت : چه طور؟ مگر توچیزى از آن را خوانده‏اى ؟ پاسخ داد:

 «نعم، عند ما نزل القرآن على محمد (ص) اذهب عنّا الفصاحه و البلاغه » ؛ به‏هنگام نزول قرآن بر پیامبرخدا (ص) محمدبن عبدالله (ص) اشعار نغز و زیباى عرب تحت الشعاع قرار گرفت . (و معلقات سبع «اشعار هفتگانه» که بر دیوار کعبه آویز بود ، اعراب آن را برداشتند و به قرآن توجه نمودند) . سپس آیه شریفه ذیل را قرائت کرد :

«وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ » ؛ الهام کردیم به مادر موسى (على نبینا و آله وعلیه السلام) فرزند خردسالت را شیر ده و چنانچه بر جان موسى‏ از ناحیه فرعون و مأمورانش ترسیدى ، او را در دریا بینداز لکن ‏به خود ترس راه مده و محزون نشو ، همانا ما او را به تو برمى‏گردانیم و او را از جمله پیامبران خویش قرار خواهیم داد.(۸)

اصمعى پرسید: مگر چه چیزى سبب اعجاب و شگفت تو شده و چنین ‏خودباختگى از خود نشان مى‏دهى؟ پاسخ داد : در این آیه کوتاه ‏خداوند سبحان با برترین شیوه و زیباترین چینش ، دو خبر و دو بشارت و دو امر و دو نهى در کنار یکدیگر آورده است که این فقط کار خدا است و غیر او قادر به چنین سخن گفتنى نیست.(۹)

همانند داستان فوق ، درباره بسیارى از آیات قرآن نقل شده وبعضى مفسران به آنها اشاره کردند . اکثر دانشمندان اهل فصاحت‏و بلاغت همانند علامه تفتازانى در ذیل آیه شریفه «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ یا أُولِی الأَْلْبابِ‏» (۱۰) ; براى شما (انسان‏هاى ‏متعهد) در حکم قصاص معناى واقعى زندگى نهفته است، گفته‌اند:  کوتاهى وایجاز آیه فوق از معجزات فصاحتى قرآن است زیرا اگر همه اهل فن ‏جمع شوند و بخواهند جمله‏اى که مفهوم آیه فوق را در بر داشته باشد و از جهت‏ کوتاهى جمله و زیبائى هیئت همانند آن باشد ، محال است و بارها آنان آزمایش کردند لکن سرافکنده شدند (۱۱) که در بحث «ایجاز و اطناب‏» آن را مورد بررسى قرار داده‏اند .

می‌توان در مباحث نظری به تفاسیر و  کتابهاى ذیل مراجعه کرد:
۱- الاعجاز البیانى (۲جلد)، مؤلف: الدکتوره عائشه بنت‏الشاطى
۲- تفسیر الکشاف (۴جلد)، مؤلف: جارالله زمخشرى
۳- تفسیر التحریر و التنویر (۳۰جلد)، مؤلف : شیخ محمد طاهر بن‏ عاشور

 گروه دوم : کسانى که مجذوب ابعاد معنوى و باطنى آیات قرآن‏ و کلمات الهى آن شده‏اند و با شنیدن یک آیه، خود متحوّل گردیده و صدها نفر دیگر را متأثّر ساخته‌اند .

عموى فرزدق شاعر (صعصعه بن‏معاویه) وقتى کنار درب مسجد پیامبر ایستاده بود ، از آن حضرت‏ درخواست پند و اندرز نمود و جمله‏اى از کتاب خدا را طلب‏کرد .

رسول‏خدا (ص) آیات شریفه ‏ذیل را قرائت کرد : «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» (۱۲) ؛ در روز قیامت هر کس به قدر ذره‏اى کار نیک کرده باشد، خود پاداش آن را خواهد دید و هر کس ذره‏اى کار زشت مرتکب شده‏ باشد آن را مشاهده و کیفرش را خواهد چشید .

صعصعه تا آیه فوق را شنید ، فریاد برآورد : کفایت مى‏کند مرا، متحول گردیدم ، نیازى نیست آیه دیگرى از قرآن بشنوم . (۱۳) او به میان قبیله خود برگشت و بعد صدها نفر از قبیله‏اش با فاصله‏اى کوتاه به برکت آیه ‏فوق ، آئین اسلام را پذیرفتند .
على‏بن‏ابى‏طالب(ع) فرمود : «هى احکم آیه فى القرآن» ; آیه‏فوق محکم‏ترین و موثرترین آیات قرآن است (۱۴) رسول خدا (ص) آیه (فمن یعمل مثقال …) را «جامعه‏» نامید (۱۵).

همانند صعصعه هزاران نفر دیگر توسط یک یا چند آیه ، متحول‏گردیده‌اند که معنویت والاى قرآن اینان را دگرگون نموده و براى‏همیشه ضلالت و گمراهى را رها کردند .

نمونه دیگر: «فضیل بن عیاض‏» که راهزنى و سرقت‏ شیوه دیرینه او گشته ‏بود ، آنگاه که آیه: (أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ ) (۱۶) ؛ «آیا زمان آن نرسیده که مؤمنان دلهای خویش را با یاد خالق خود و آنچه از حضرت حق نازل گردید خاشع گردانند و بر خود بیم دهند ؟»

فضیل دگرگون شد و توبه کرد و بسوی خدایش بازگشت. او با توبه حقیقى خود زبانزد خاص و عام گردید و از افراد مورد اعتماد امام ششم جعفربن‏محمد (ع) شد و روایاتى هم از آن‏حضرت نقل کرد و در آخر عمر ، از کبوتران همیشگى حرم مکى گردید و لقب «جارالله‏» براى او شهرت گرفت . وى در روز عاشورا به زندگى خویش پایان داد و در جوار رحمت ‏حضرت حق براى همیشه‏ جاى گرفت . (۱۷)

 گروه سوم : قاریان و اندیشمندانى هستند که ابعاد علمى قرآن‏ آنان را تحت تأثیر قرار داده و در دیدگاه علمى خویش در برابر قرآن مجید بالاترین تواضع را از خود نشان داده‏اند . زیرا پرده‏بردارى از اسرار خلقت انسان و جهان ، آن هم در روزگارى که‏ بشر با علم و دانش بیگانه بود، مطلبى است که هر اندیشمندى رابه تأمل وا مى‏دارد . حال به بعضى از اظهار نظرهاى این گروه‏ حتى غیر مسلمان توجه فرمائید:

«گوته‏» دانشمند و شاعر آلمانى مى‏گوید : سالیان درازى کشیشان از خدا بى‏خبر، ما را از پى بردن به‏حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن ، دور نگه داشتند … این ‏کتاب توصیف‌ناپذیر عالم را به خود جلب نموده و تأثیر عمیقى‏ در علم و دانش جهان داشته است و سرانجام محور افکار جهانى ‏مى‏گردد. (۱۸)

«ژول لابوم‏» اندیشمند فرانسوى نوشته است: دانش و علم جهانیان از سوى مسلمانان بدست آمد و مسلمین ‏علوم خویش را از قرآنى که دریاى دانش است، گرفته‏اند و نهرها براى‏ جهان بشریت جارى ساخته‏اند . (۱۹)

جاى بسى خوشحالى است که علماى تفسیر هم از این دیدگاه به ‏قرآن به صورت ژرف و عمیق نگاه کرده‏اند و تفاسیر ارزشمندى رانگاشته‏اند.

در میان تفاسیر فارسى مى‏توان «تفسیر نمونه‏» (۲۰) (الامثل) را نام برد و در میان تفاسیر عربى «الجواهر فى تفسیر القرآن» (۲۱) مورد توجه قرار دارد، گرچه تفاسیر دیگرى ‏هم نوشته شده و تک نگاریهایى نیز وجود دارد.

۲- هدایت عملی قرآن:
هدایت عملی نوع دوم از ارشاد و راهنمایی است که انسان مؤمن و معتقد را به اعمال سازنده و شایسته هدایت می‌کند بطوری که او و جامعه با توجه به آن دستورات متحول و دگرگون می‌گردد، سربلندی، استقلال و سعادت ابدی سرلوحه زندگی آنان می‌شود. این هدایت مرحله‌ای بالاتر از هدایت نظری است زیرا در این مرحله معتقدات اسلامی به ثمر می‌نشیند و نتایج شیرین آن با تمام وجود درک می‌شود. پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید:

« الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ» (۲۲) ؛ مکتب انسان‌ساز اسلام اوج می‌گیرد و بر همه ایدئولوژی‌های جهان غلبه می‌یابد و چیزی بر او برتری نخواهد یافت.

عمل مسلمانان جهان و دیگر افراد صالح سبب می‌شود جمله فوق بر تارک جهان نقش بندد و برای همیشه و همه کس باقی بماند.

آیات دربردارنده هدایت عملی همان آیاتی است که احکام کاربردی اسلام را بیان می‌کند و رادمردان دینی را بر آن وامی‌دارد که با عمل به هر یک از آن احکام، خود را در زرهی پولادین قرار دهند و در برابر تهاجم فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی دشمن داخلی و خارجی مصون و محفوظ بدارد و بالاتر آنکه تمسک و عمل به چنین آیاتی ترس و وحشت را در دل دشمن ایجاد کند.

«تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ» ؛ آمادگی شما سبب ترس دشمنان می‌گردد، دشمنان خدا و شما و آنانی که شما آنها را نمی‌شناسید لکن خداوند سبحان آنان را خوب می‌شناسد. (۲۳)

عمل به این آیات به دشمنان اسلام اجازه نمی‌دهد تا به سرمایه‌های مادی و معنوی ما چشم بدوزند و در فکر استثمار ما باشند و یا با ایادی خود صلابت و صفای ایمانی ما از بین ببرند و روح تقوا و پرهیز از گناه را از مردم ما بویژه جوانان بگیرند. حال بعضی از آن آیات نورانی را به همراه موضوعات آنها در ذیل می‌آوریم:

الف: اقامه نماز
دعوت قرآن از مردم برای نیایش و اقامه نماز جهت تقرب و نزدیکی به خالق هستی است زیرا نماز آرامش روح و روان را تأمین می‌کند، و هر کس درست نماز را بجای آورد و در حین نماز احساس کند با خالق خویش سخن می‌گوید، بالاترین قله‌های طهارت و پاکی را طی کرده است.

چنین کسی در برابر حوادث بزرگ از روحی آرام برخوردار است و هرگز تعادل خویش را از دست نمی‌دهد، زیرا او متصل به قدرت بی‌پایانی است که هرگز محدودیت برایش متصور نیست.

خداوند به پیامبر گرامیش فرمود: « أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» ؛ نماز را به خاطر یاد من بپادار. (۲۴)

ارشاد و هدایت قرآن به این عمل زیبا و مقدس چنان آثار ژرف و عمیقی دارد که نمازگزار را از هر گونه زشتی و بدی دور می‌دارد و او را بیمه می‌کند و در هاله‌ای از عصمت و امنیت قرار می‌دهد. همانطوری که خداوند نبی مکرم خود را با توجه به نماز از بسیاری از آفات نگه داشت. او همین فلسفه وجودی نیایش و نماز را برای دیگران مطرح نموده و می‌فرماید:

« اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ»؛
ای رسول، آنچه را از کتاب آسمانی بر تو وحی شده بر خلق تلاوت کن و نماز را بجای آور و بپادار که نماز اهلش را از هر کار زشت و بدی باز می‌دارد، همانا ذکر خداوند بزرگتر و برتر از اندیشه خلق است و به آنچه انجام می‌دهید آگاه است. (۲۵)

ب : روزه
روزه زیباترین عملی است که هیچگونه ریا و تظاهری در آن متصور نیست. روزه‌دار با دوری و پرهیز از محرمات خاص، قدرت امساک و پرهیز را برای خالق خود به مرحله ظهور و بروز می‌گذارد و با این عمل عبادی اطاعت محض خود را در برابر اوامر و نواهیش اعلان می‌دارد و خود را در زمره بندگان خالص و فرمان برش قرار می‌دهد. از این رو خالق هستی به پیامبرش فرمود: الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی به ؛ روزه (عملی هدایت شده به سوی من) از من است و خود پاداش آن را خواهم داد.(۲۶)

امام صادق(ع) در تبیین فرمایش نبی مکرم اسلام فرمود: الصَّوْمُ جُنَّهٌ أَیْ سِتْرٌ مِنْ آفَاتِ الدُّنْیَا وَ حِجَابٌ مِنْ عَذَابِ الْآخِرَهِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَالَ اللَّهُ تَعَالَى الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أُجْزَى بِهِ فَالصَّوْمُ یُمِیتُ مُرَادَ النَّفْسِ وَ شَهْوَهَ الطَّبْعِ الْحَیَوَانِیِّ و… ؛
روزه گرفتن سپر و مانع رسیدن بلاها به روزه‌دار است، این مانع بلاها و آفات دنیوی و عذاب اخروی را برطرف می‌کند.

سپس در ادامه فرمود: رسول خدا(ص) می‌گوید: خداوند تبارک و تعالی گفته است:‌ روزه عمل عبادی مخصوص من است و من هم پاداش آن را می‌دهم، آنگاه امام(ع) اضافه کرد: روزه خواسته‌های شیطانی نفس را می‌میراند و شهوات جنسی و حیوانی را دفن می‌کند، روزه گرفتن موجب صفای و جلای قلب می‌شود. اعضاء و جوارح روزه‌دار را پاک می‌سازد، درون و برون را اصلاح می‌کند و مظهر تشکر و سپاسگزاری در برابر نعمت‌دهنده (اصلی یعنی خداوند) خواهد بود، روزه‌داری موجب نیکی به فقراء و مستمندان می‌شود، اشک و تضرع و خضوع را زیاد می‌کند و بهترین وسیله نزدیک شدن به خداوند خواهد بود، خواسته‌ها و شهوات نفسانی را می‌شکند و زشتی‌ها و بدی‌ها را تخفیف و حسنات و نیکی‌ها را ازدیاد می‌بخشد. (۲۷)

صاحب مصباح الشریعه در پایان حدیث شریف می‌نویسد: برای روزه فوائد بی‌شماری وجود دارد، آنچه اشاره شد برای انسان‌های اندیشمند کفایت می‌کند و خداوند توفیق این هدایت عملی الهی را عنایت فرماید.

 در این رابطه حضرت حق جل و علا به بندگان خود توصیه‌های فراوانی کرده که دو نمونه از آن را می‌آوریم:

* یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ؛ ای اهل ایمان روزه گرفتن بر شما واجب گردید چنانچه این عمل واجب بر امت‌های گذشته فرض گردیده بود، این دستور برای آن است که (از شهوات جنسی و پست حیوانی پاک گردید) پرهیزگار شوید. (۲۸)

* وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعِینَ ؛ از صبر (روزه) و نماز یاری جوئید، (و با استقامت و مهار هوس‌های درونی و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید) این کار جز برای انسان‌های متواضع و خاضع در برابر خداوند، گران خواهد بود. (۲۹)

ج: انفاق و دستگیری از فقراء و مستمندان
ثلاثی مجرد انفاق «نفق» می‌باشد، معنایش شکاف ایجاد شده است که در انسان‌های فقیر و درمانده که در اثر حوادث همانند زلزله، سیل، آتش‌سوزی، تصادف،‌ بی‌دقتی‌ها و سوء مدیریت و .. بوجود می‌آید. چنانچه فرد و یا افرادی به کمک برنخیزند و دامن همت بالا نزنند و شکاف ایجاد شده را ترمیم ننمایند آن فرد و خانواده از هستی ساقط می‌گردند، اینان در صورت اضطرار ممکن است روش‌های غیر صحیح و غیر انسانی را دنبال کنند. سرقت، دزدی، تقلب، رشوه و غصب اموال دیگران، امور ضد اخلاق و فحشاء رواج یابد و جامعه را تهدید کند و در نتیجه عدم امنیت اخلاقی و اقتصادی را بدنبال داشته باشد.

در دیدگاه هدایت عملی قرآن، ثروتمندانی که از انفاق و دستگیری فقراء سرباز می‌زنند و به انسان‌های بی‌بضاعت و محروم و کم درآمد کمک نمی‌کنند بزرگترین ضربه اقتصادی را ابتدا به خویش خواهند زد سپس به اجتماع، زیرا این عکس العمل طبیعی فقر و تنگدستی و بیچارگی است که در صورت عدم تأمین امور مادی چنین فجایعی را بدنبال دارد و از سرمایه داران و جامعه آرامش را سلب کنند و همگی در ورطه نابودی قرار گیرند.

رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً ؛ فقر و تنگدستی چه بسا انسان را در دام کفر قرار دهد. (۳۰)
قرآن می‌گوید:
وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ؛ در راه خدا انفاق (عمل به صدقات واجبه و مستحبه) کنید و با ترک آن خود و جامعه را به ورطه نابودی (هلاکت) نیفکنید بلکه نیکی و احسان کنید (یعنی بیش از حقوق واجبه فقراء پرداخت کنید) خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد. (۳۱)

د: دشمن‌شناسی
باید گفت بخش عمده‌ای از آیات جهاد و دفاع در قرآن، مسلمانان و موحدان جهان را به دشمن‌شناسی وامیدارد؛ زیرا عدم توجه به دشمنان و امکانات موجود در سلطه او و شیوه‌های کاربردی آنان در درگیریها سبب غفلت و عدم استفاده صحیح از نیروها و امکانات خودی می‌گردد.

در هدایت عملی قرآن در بخش دشمن‌شناسی گاه از دشمنان فردی و یا جمعی اسم می‌برد و مردم و حاکمیت دینی را از آنان برحذر می‌دارد، و گاه از اوصاف و چگونگی حالات آنان سخن می‌گوید و معیارهایی را جهت شناسایی بیشتر دشمن مطرح می‌کند.

در دیدگاه قرآن دشمن داخلی شامل حال منافقان کوردل و وابستگان به دشمنان خارجی است (آنان که در خارج مرزهای جغرافیایی و یا بلاد غیر اسلامی جهت براندازی حکومت اسلامی تلاش می‌کنند).

قرآن در باب معرفی دشمنان داخلی [منافقان] در آیات سه گانه ذیل فرموده است:
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآْیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ * ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ…..» ؛

ای کسانی که ایمان آورده‌اید محرم اسراری غیر از خود انتخاب نکنید. آنها (منافقان) از هرگونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی‌کنند، آنان دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید (نشانه‌های) دشمنی از دهان (و کلام)‌شان آشکار است و آنچه در دلهایشان پنهان می‌دارند از آن مهم‌تر است. ما آیات (و راههای پیشگیری از شر آنها) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید.(*)

شما کسانی هستید که آنها را دوست می‌دارید اما آنها شما را دوست ندارند در حالی که شما به همه کتاب‌های آسمانی ایمان دارید (و آنها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند) هنگامی که شما را ملاقات می‌کنند (به دروغ) می‌گویند ایمان آورده‌ایم، اما هنگامی که تنها می‌شوند از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان می‌گزند. بگو «به همین خشمی که دارید بمیرید» خدا از (اسرار) درون سینه‌ها آگاه است.(*)

اگر به شما نیکی برسد آنها را ناراحت می‌کند و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد خوشحال می‌شوند (اما) اگر (در برابرشان) استقامت کنید و پرهیزگاری پیشه کنید نقشه‌های (خائنانه) آنان به شما زیان نمی‌رساند، خداوند به آنچه انجام می‌دهند آگاه است. (۳۲)

و درباره دشمنان خارجی (یهودیان و صلیبیان) می‌فرماید:
«وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ »؛ هرگز یهودیان و مسیحیان از تو خشنود نخواهند شد مگر آنکه از آئین آنان پیروی کنی، بگو ای پیامبر راهی را که خدا تعیین کرده (مبارزه با آنان) به یقین هدایت حتمی همان است و چنانچه بنابر خواسته آنان رفتار کنی بعد از آنکه راه هدایت بر تو نشان داده شده هیچگونه نصرت و یاری از سوی خداوند نخواهی دید. (۳۳)

ه‍ : جهاد و مبارزه با فتنه انگیزان
از هدایت‌های عملی قرآن دعوت به جهاد و مبارزه با دشمنان لجوج و سرسپرده‌ای است که با تمام وجود “نابودی دین و ایمان” را نشانه گرفته‌اند و در مقام ارشاد و هدایت هیچگونه پند و اندرزی را نمی‌پذیرد. اینان چه در داخل حاکمیت اسلامی باشند و چه در خارج، لازم است با برخورد قاطع بر سر جای خود نشانده شوند. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ ؛ با کافران و مفسدان جهاد کنید (پیکار و قتال نمایید) تا فتنه و فساد برطرف گردد و همه مردم را آئین و دین خدا فرا گیرد. چنانچه آنان از فتنه انگیزی و جنگ دست برداشتند با آنان با عدالت رفتار کنید زیرا تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست. (۳۴)

و آنجا که تنبلی و ترحم بی‌جا حاکم شود و در دفاع از دین و حاکمیت دینی سهل‌انگاری نشان دهند و عشق به مظاهر دنیوی آنان را زمین‌گیر کند، قرآن هشدار می‌دهد و آن رسالت و هدایت عملی خویش را مطرح می‌نماید و نتیجه آن بی‌توجهی را چنین ترسیم می‌کند:
وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ؛ و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند دیرها و صومعه‌ها (عبادتگاه بیرون شهری) و معابد یهودیان و مسیحیان و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می‌شود ویران می‌گردد و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آئینش دفاع نمایند) یاری می‌کند، خداوند قوی و شکست‌ناپذیر است. (۳۵)

و: اطاعت و وجوب پیروی از ولی امر مسلمین
از محورهای اساسی که افراد مضطرب و سرگردان را هدایت عملی می‌کند و وضعیت تکلیف و وظایف شرعی را شفاف و زلال بیان می‌دارد پیروی از رهبر و امام معصوم در زمان حضور و پیروی از ولی فقیه جامع الشرایط یعنی حاکم اسلامی در عصر غیبت است که این اطاعت آرامشی الهی به انسان می‌دهد و از هر گونه دغدغه رهایی می‌بخشد. همان مطلبی را که حضرت بقیه الله الاعظم (عج) به محمدبن عثمان عمری (ره) فرمود:
وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ) مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی؛
 و اما در رویدادهای جدیدی که بوجود می‌آید به ناقلان (مجتهدان و راویان) حدیث‌ها و روایات ما رجوع کنید و نظر آنها را ملاک و معیار خویش قرار دهید، همانا آنان از سوی من حجّت و راهنما برای شما هستند و من حجت خدایم و اما محمد بن عثمان عمری (خداوند از او و پدرش بیش از این خشنود گردد) شخصیت مورد اعتماد من است و نوشته‌ها و مطالب او مطالب من خواهد بود. (۳۶)

و قرآن در موضوع فوق با صراحت کامل مردم را به ولی امر بعد از پیامبر خدا ارجاع می‌دهد، می‌فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَْمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً ؛

 ای اهل ایمان فرمان خدا و پیامبر و فرمانداران او را (که از ناحیه خدا و رسول هستند) اطاعت کنید و چون در کاری به نزاع و درگیری منتهی شد به حکم خدا و رسول بازگردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان و اعتقاد پیدا کرده‌اید و اطاعت می‌نمائید، اطاعت و محور قرار دادن دستورات خدا و پیامبر برای شما از آنچه تصویر می‌کنید بهتر است و عاقبت برتری را خواهید داشت. (۳۷)

پى‏نوشت‌ها:
۱- نزول دفعى: فرود آمدن تمام آیات قرآن در شب قدر بر قلب ‏مبارک رسول خدا (ص) است .
۲- نزول تدریجى: نازل شدن آیات و سوره‏ها در مکه و مدینه براساس نیازمندى‏ها و مناسبت‏هاى زمانى و مکانى که در طول رسالت ‏پیامبر خدا (ص) انجام شد .
۳- اسد الغایه ، ابن اثیر ، ج‏۴ ، ص‏۵۱۴ .
۴- کتاب الاغانى ، اصفهانى ، ج‏۱۵ ، ص‏۲۴۷ ; الاعلام ،خیرالدین الزرکلى ، ج ۵ ، ص ۲۴۰ .
۵- عذر تقصیر به پیشگاه محمد (ص) و قرآن ، ص‏۹۱ .
۶- مقدمه ‏کتاب سازمانهاى تمدن امپراطورى اسلام .
۷- استغفرالله لذنبى کله / قبلت انسانا بغیر حله / ‏مثل‏الغزال ناعما فى دله / انتصف اللیل و لم اصله.
‏۸- قصص ، ‏۷ .
۹- تفسیر التحریر و التنویر ، شیخ محمد الطاهر بن عاشور ،ج‏۲۰ ، ص‏۷۴ ، تفسیر الجامع الاحکام القرآن ، قرطبى ، ج‏۱۳ ، ص۲۵۴٫
۱۰- بقره ، ۱۷۹ .
۱۱- المیزان ، علامه طباطبائى (ره) ، ج‏۱ ، ص‏۴۳۴ ؛ مختصرالمعانى ، علامه تفتازانى ، بحث «ایجاز و اطناب‏».
۱۲- زلزال ، ۷ و ۸ .
۱۳- الدرالمنثور ، السیوطى ، ج‏۸ ، ص‏۵۹۵ .
۱۴ و ۱۵- الصافى ، ملامحسین فیض کاشانى ، ج‏۵ ، ص‏۳۹۵ .
۱۶- حدید ، ۱۶ .
۱۷- سفینه‏البحار ، ج‏۲ ، ص‏۳۹۲ ؛ روح‏البیان ، بورسوى ، ج‏۹ ،ص‏۳۶۵ ; در موضوع فوق مى‏توان به بیان‏السعاده (۴جلد) مرحوم‏گنابادى ، مراجعه کرد .
۱۸- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن ، جان دیوید پورت .
۱۹- تفسیر نمونه ، ج‏۱ ، ص‏۱۳۷ ، به نقل از قرآن بر فراز اعصار .
۲۰- تفسیر نمونه ، جمعى از فضلاء ، زیر نظر آیت‏الله ناصرمکارم شیرازى ؛ در ۲۶ جلد تدوین شده است.
۲۱- الجواهر فى‏تفسیرالقرآن ، طنطاوى ؛ مؤلف آن را در چهارده‏جلد تدوین کرده و بیشتر به مسائل علمى قرآن پرداخته است . 
۲۲- وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۲۶، ص ۱۲۵، ح ۳۲۶۴۰ ؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۳۴ .
۲۳- انفال، ۶۰ .
۲۴- طه ، ۱۴ .
۲۵- عنکبوت ، ۴۵ .
۲۶- اصول کافی، ج ۴، ص ۶۳ .
۲۷- مستدرک الوسائل، علامه نوری، ج ۷، ص ۵۰۰ .
۲۸- بقره ، ۱۸۳ .
۲۹- بقره ، ۴۵ ؛ در بسیاری از تفاسیر همانند صافی آمده مقصود از صبر «روزه» می‌باشد. ج ۱، ص ۱۲۶ ، نقل از کافی و من لایحضره الفقیه و تفسیر عیاشی.
۳۰- کافی، ج ۲، ص ۳۰۷ ؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۵۸ .
۳۱- بقره، ۱۹۵ .
۳۲- آل عمران، ۱۱۸ ـ ۱۲۰ .
۳۳- بقره، ۱۲۰ .
۳۴- بقره، ۱۹۳ .
۳۵- حج، ۴۰ .
۳۶- وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۴۰ .
۳۷- نساء ،‌ ۵۹٫

مصلح بزرگ

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره سی و دو
روایات بسیار زیادى از سوى راویان شیعه و اهل سنت نقل شده که‏ تعداد آن از هزاران حدیث متجاوز است. براساس یک بررسى اجمالى، نزدیک به شش هزار حدیث در این باره ذکر شده و نزدیک به ۱۷ نفراز دانشمندان اهل سنت‏به متواتر بودن احادیث مهدى(ع) اعتراف‏صریح دارند. علامه شوکانى در خصوص اثبات تواتر احادیث مهدى،کتابى به نام «التوضیح فى تواتر ما جاء فى المنتظر و الدجال والمسیح‏» تالیف کرده است. در همه احادیث، مصلح بزرگ را سلاله‏پیامبر خدا(ص) که مهدى و قائم آل محمد(ص) است، معرفى کرده‏اند.

ما در اینجا به دو روایت معروف و مشهور اکتفا مى‏کنیم:

۱- ظهور قطعى مصلح بزرگ
قال رسول الله(ص): «لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول‏الله ذلک الیوم حتى یظهر رجلا من اهل بیتى یواطى‏ء اسمه اسمى وکنیته کنیتى یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» پیامبر خدا(ص) فرمود: اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقى بماند،خداوند آن روز را طولانى مى‏کند تا آنکه مردى از نسل من قیام‏کند و آن مرد نامش نام من و کنیه‏اش کنیه من خواهد بود. اودنیا را پر از عدل و داد مى‏کند، چنانکه از ظلم و ستم پر شده ‏باشد.

۲- مصلح بزرگ، مهدى (ع) است
قال الحسن بن على (علیهما السلام): «الائمه بعد رسول الله اثناعشر، تسعه من صلب الحسین ومنهم مهدى هذه الامه، ذلک التاسع من‏ولد اخى الحسین ابن سیده الاماء یطیل الله عمره فى غیبته ثم‏یظهره بقدرته فى صوره شاب دون اربعین سنه، ذلک لیعلم ان‏الله على کل شى‏ء قدیر.» امام حسن(ع) فرمود: امامان بعد ازپیامبر خدا(ص) دوازده نفرند که نه نفر از آنان حسین(ع) خواهندبود که از آن نه نفر، مهدى این امت‏به دنیا خواهد آمد و آن‏نهمین که از فرزندان برادرم حسین است، فرزند اشرف کنیزان ‏نرجس است. در دوران غیبتش خداوند عمرش را طولانى خواهد کرد.

سپس او را به قدرت خویش به صورت جوانى که کمتر از چهل سال‏دارد، آشکار خواهد ساخت تا بدین وسیله، خداوند ثابت کند که برایجاد همه اشیاء قادر و تواناست.

مصلح بزرگ از دیدگاه قرآن
قرآن کریم آمدن مصلح بزرگ و عدالت‏ گسترى والا را ضرورى و بدیهى ‏مى‏داند و در آیات بسیارى بر آن تصریح نموده وگاه به صورت‏کنایه روشن‏تر و رساتر از تصریح، آن را بیان داشته است و آن رااصل اساسى جهت ادامه حیات بشرى برشمرده است، مى‏توان این اصل‏ کلى را بر دو پایه گران سنگ استوار دانست:

الف- امید دست‏یابى به زندگى برتر
آیات بسیارى از قرآن به انسانهاى گذشته و آینده نوید آسایش وامنیت عمومى داده و وعده رهائى از جور و ستم و استثمار فردى واجتماعى را به صورتى قاطع مطرح نموده است.

ب- برقرارى عدالت عمومى
باید گفت عدالت دوستى و گسترش آن از جمله امورى است که در ذات‏همه افراد جهان، نهفته و کسى نمى‏تواند منکر آن گردد. و این‏امر به قدرى روشن است که انسانهاى مختلف در گوشه و کنار جهان‏هرگاه زمینه مساعدى را یافته‏اند، اظهار وجود کرده‏اند و جهت‏تحقق آن، تلاش پیوسته‏اى را از خود نشان داده‏اند.

حال به تعبیر علامه بزرگوار سید محمدحسین طباطبائى(ره) اگر این‏دو امر همانند نوشیدن آب، فطرى و مورد نیاز انسان قرار نگرفت‏ممکن است آن دو تحقق نیابند؟! مسلم تشنگى به دون وجود آب درخارج معنا و مفهوم ندارد. پس امید به زندگى برتر (مدینه‏فاضله) و علاقه به عدالت گسترده، چیزى است که تحقق آن در خارج‏حتمى خواهد شد. قرآن کریم مى‏فرماید: (وعد الله الذین آمنوامنکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من‏قبلهم و لیمنکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من‏بعد خوفهم امنا) «خداوند سبحان وعده داد به عده‏اى از شما که: ایمان آورید و اعمال شایسته انجام دهید در زمان ظهور حضرت‏مهدى(ع) خلیفه و جانشین خود قرار دهد همان طورى که سنت‏خداوند پیش از این هم چنین بوده است. خداوند دین و آیین خودرا که دین آنهاست مورد خشنودى قرار خواهد داد و وحشت و ترس‏آنان را تبدیل به امنیت همه جانبه خواهد نمود.

مهاجمان فرهنگى و مهدویت
قلم به دستان ناآگاه و آگاهى که بانوشتار خویش آب به آسیاب‏دشمنان اسلام ریخته‏اند و با تهاجم به مهدویت و معتقدان به آن،نهضت‏ها و حرکتهاى اسلامى را نشان گرفته‏اند و انتظار سازنده‏اى‏که برخاسته از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است، بعضى آن راانکار کرده‏اند و برخى هم آن ایدئولوژى زیبا و پویا را اعتقادى‏انحرافى دانسته و به یهودیت و مسیحیت تحریف یافته، نسبت‏داده‏اند و اظهار نظرهاى بى‏اساس خویش را به نام نوآورى مطرح‏کرده‏اند، اینان خواسته و یا ناخواسته خوراک‏هاى معنوى مسمومى‏را بین مسلمانان و غیر مسلمانان انتشار مى‏دهند و بحمد الله‏پاسخ اینان از سوى نویسندگان متعهد بیان گردیده است. اینک به‏دو نمونه از این دو مرحله اشاره مى‏شود:

۱- انکار و رد روایات متواتر
ابن خلدون در برابر آن همه از علماء و دانشمندان اهل سنت که‏احادیث مربوط به قیام مهدى(ع) را متواتر مى‏دانند و آن راپذیرفته‏اند، چنین مى‏گوید: «درمیان تمام مسلمانان در طول قرنها و اعصار مختلف، مشهوربوده و هست که در آخرالزمان، مردى از خاندان پیامبر(ص) ظهورمى‏کند و دین را تایید و عدل و داد را آشکار مى‏سازد، مسلمانان‏از او پیروى مى‏کنند، او بر تمام کشورهاى اسلامى تسلط پیدامى‏کند، این شخص، «مهدى‏» نامیده مى‏شود و ظهور دجال و حوادث‏بعدى که از مقدمات مسلم قیامت است، به دنبال قیام او خواهدبود، عیسى فرود مى‏آید و دجال را مى‏کشد یا در قتل دجال او رایارى مى‏کند، و عیسى پشت‏سر او نماز مى‏خواند… گروهى ازپیشوایان حدیث همانند ترمزى، ابوداود، ابن ماجه، بزاز، حاکم‏نیشابورى، طبرانى و ابویعلى و… احادیث مربوط به مهدى(ع) رادر کتاب‏هاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند على(ع)، ابن‏عباس، عبدالله بن عمر، طلحه، عبدالله بن مسعود، ابوهریره،انس، ابوسعید خدرى، ام حبیبه، ام سلمه، ثوبان، قره بن ایاس،على هلالى، عبدالله بن حارث و… آورده‏اند.»

ابن خلدون در دنباله سخن خود مى‏گوید: «چه بسا منکران این احادیث در سند اینها مناقشه کنند و درمیان محدثان، معروف است که «جرح بر تعدیل، مقدم است. »بنابراین اگر در بعضى از راویان احادیث فوق، نقطه ضعفى ازقبیل: غفلت، فراموشى، ضعف یا انحراف عقیده و… یافتیم، اصل‏حدیث از درجه اعتبار ساقط مى‏گردد.» سپس به نقل تعدادى از این‏احادیث و راویان آن مى‏پردازد و آنها را غیر قابل اطمینان اعلان‏مى‏کند و بعدهم نسبت‏به همه روایات در باب مهدویت چنین اظهارنظر مى‏کند: «این است مجموعه احادیثى که پیشوایان حدیث درباره مهدوى و قیام او در آخرالزمان نقل کرده‏اند و چنانچه‏ملاحظه کردید، همه روایات جز مقدار بسیار کمى مخدوش است.»

پاسخ به ابن خلدون
اولا: اظهار نظر وى در «علم الحدیث‏» اظهار نظر بى‏پایه‏اى است، زیرااو باید بداند: همان طورى که تصریح کرده، وقتى چند روایت وحدیث در باب مهدویت غیر مخدوش باشد، مى‏تواند همان چند حدیث‏مطمئن، مثبت اصل وجود مهدى(ع) و ظهور قیام آن حضرت باشد که‏هست و دیگر روایات که به اصطلاح ایشان مخدوش و مشکوک از ناحیه‏راویان آنهاست، موید باشند و مضمون آنها را تایید نمایند.

و ثانیا: آنچه ایشان مطرح کرده، پاسخى براى آن همه افرادى که‏ادعاى تواتر و یقین‏آورى روایات مهدویت را دارند، نمى‏باشد.
همانند ابن ابى الحدید معتزلى; او که در تاریخ و حدیث ازنام‏آوران اهل سنت است، در این باب مى‏نویسد: «و قد وقع اتفاق الفرق من المسلمین اجمعین و گروهها و مذاهب‏ان الدنیا و التکلیف لا ینقضى الا علیه (المهدى‏») «همه فرقه‏هاو گروهها و مذاهب اسلامى اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف‏بشر در برابر اجراى احکام الهى پایان نخواهد پذیرفت مگر اینکه‏مهدى و قائم آل محمد(ع) ظهور کند.» و مانند ابن‏ابى الحدید،از قدماء اهل سنت و صدها نفر از متاخرین در این باب با تفحص‏کامل، ادعاى تواتر نمودند که این همه مطالب مستند بایک احتمال‏نیش غولى «ابن خلدون‏» مخدوش نخواهد شد.

۲- احمد امین مصرى در جلد سوم «ضحى الاسلام‏» منویات بى‏خردانه ‏خویش را که حاکى از عناد و ضدیت ‏با اهل بیت عصمت وطهارت(علیهم السلام) است، چنین اظهار مى‏دارد: «ریشه فکرمهدویت در نزد شیعه از افکار یهود و مسیحیت گرفته شده است وخود اصالت ندارد.»

باید به امثال احمدامین و ابن تیمیه و … گفت: تشیع و اعتقادات راستینش ریشه‏اى بس عمیق دارد که با شروع‏انقلاب اسلامى رسول خدا(ص) و ارتباطش با وحى الهى، افکار وعقائد شیعى تحقق یافته است و اعتقاد به وجود مهدى و قیام‏پربرکت وى هم الهام گرفته از آیات قرآن و تصریح روایات بسیارزیاد نبوى و غیر نبوى است.

اصولا امید انسان به آینده نورانى و انتظار یک مصلح بزرگ جهت‏گسترش عدالت در جهان، امرى فطرى است که در همه کتابهاى آسمانى‏اعم از تورات و انجیل و زبور… آن را متذکر شده‏اند. پس‏انتظار وعده تخلف ناپذیر الهى است و فکر مهدویت اختصاص به‏تشیع ندارد; بلکه مورد اتفاق همه مسلمانان است. 

تکلیف‏گرایى از دیدگاه امام خمینى (قدس سره)

8 فوریه 2008

فرهنگ کوثر – شماره سی و یک
مردم جهان، بویژه مسلمانان، نزدیک به نیمى از قرن بیستم را بامرجع و رهبرى سپرى کردند که با نهضت اسلامى خویش تحولى عظیم در افکار موحدان جهان به وجود آورد. او فقیه، مفسر، فیلسوف،متکلم و عارفى شمرده مى‏شد که دیدگاه فکرى، سیاسى و اجتماعى‏اش‏را بر دو اساس استوار کرده بود.

۱- اسوه پذیرى از پیامبر خدا(ص) و ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام وتوجه به سیره عملى آنان در تمام ابعاد زندگى.
۲- التزام عملى به تکلیف الهى و وظایف شرعى.

اسوه پذیرى
امام خمینى(ره) شخصیتى بود که ساختار وجودى‏اش را تربیت وتعلیم استادانى بزرگ شکل داده بود. او سطح را در محضربزرگانى‏چون آیه‏الله حاج سید محمد تقى‏خوانسارى و آیه‏الله حاج سیدعلى‏یثربى به پایان رساند. فلسفه و عرفان را نزد دو عارف بزرگ‏ آیه‏الله سیدابوالحسن رفیعى قزوینى و آیهالله میرزامحمدعلى‏شاه‏آبادى آموخت; و فقه و اصول را نزد آیاتى چون حاج شیخ‏عبدالکریم حائرى یزدى و شیخ محمدرضا مسجدشاهى، صاحب کتاب‏«وقایه ‏الاذهان‏»، و نیز آیه‏الله سیدمحمد میرصادق اصفهانى، جد شهید آیه‏الله دکتر بهشتى، فرا گرفت.

این بزرگمرد الهى، رسول خدا(ص) و ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام رااسوه جمیع کمالات و سعادتهاى ابدى مى‏دانست و معتقد بود آنان‏آیینه تمام نماى جمال حق جل و علا هستند; زیرا ولایت‏خدا درحقیقت محمدیه(ص) جلوه و ظهور داشت.

این ولایت مطلقه الهیه در حقیقت علویه امیرمومنان(ع) نمودار شدو بعد هم، بر اساس «کل یوم هو فى‏شان…»، در ائمه طاهرین‏یکى پس از دیگرى جلوه کرد تا در وجود بقیه‏الله الاعظم روحى وارواح العالمین له الفداء نقش بست. از این رو، رسول خدا(ص) فرمود:
«اولنا محمد و اوسطنا محمد و اخرنا محمد فمن استکمل معرفتى‏فهو على الدین القیم‏» شروع ما محمد(ص) و میانه ما محمد و نام‏پایان ما نیز محمد(ص) است. پس هرکس خوب مرا (رسول خدا(ص))بشناسد، صراط مستقیم و دین فطرى خود را باز یافته است.

امیرمومنان(ع) خطاب به سلمان و جندب فرمود:
«انا احیى و امیت‏باذن ربى و انا انبئکم بما تاکلون وما تدخرون فى بیوتکم باذن ربى و انا عالم بضمائر قلوبکم والائمه من اولادى: یعلمون و یفعلون. هذا اذا احبوا و ارادوالانا کلنا واحد اولنا محمد و اخرنا محمد و اوسطنا محمد وکلنا محمد» من با اجازه پروردگار زنده مى‏کنم و مى‏میرانم وهمچنین خبر مى‏دهم شما را از آنچه مى‏خورید و درخانه‏هاى خویش‏ذخیره مى‏کنید. من به آنچه در قلبهایتان پنهان کرده‏اید، آگاهم.
امامان بعد از من، که از فرزندان من هستند، مى‏دانند آنها را وانجام مى‏دهند اگر شما دوست داشته باشید و بخواهید; زیرا همه‏ما یکى هستیم. اولین ما محمد و آخرین ما محمد و میانه ما محمداست; بلکه همگى ما حقیقتا محمدیه هستیم.

امام راحل(ره) در شرح دعاى سحر چنین اظهار مى‏دارد: «آن وجودمقدس (رسول خد(ص)) از طرفى آیینه تمام نماى اسما و صفات خداست‏و از طرفى دیگر، خود آیینه فانى در اسما و صفات است. وقتى‏اسما و صفات در آیینه دیده مى‏شود، خود آیینه رخ (جلوه) نمى‏نماید و سرتا پا او را نشان مى‏دهد.» بعد مى‏فرماید: «دراینجا اسرارى نهفته است که اظهار آنها را به صلاح نمى‏دانم.»

در جاى دیگر، در باره عظمت پیامبر و اهل‏بیتش‏علیهم السلام ، بااستناد به حدیثى از امام باقر(ع) مى‏فرماید: «همانا خداوندبراى ابراهیم از آسمانها پرده برداشت تا آنکه عرش را دید، وخداوند به قوت دیده او افزود و همانا خداوند بر قوت دیده‏محمد(ص)، على، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام نیز افزود،چنانکه عرش را مشاهده مى‏کردند و جز عرش سرپوشى براى ‏خانه‏هایشان نمى‏دیدند. خانه‏هایشان به عرش رحمان مسقف است ومعراجهاى ملائکه و روح در خانه‏هاى ایشان است‏ به اذن‏پروردگارشان، من کل امر سلام. »

 امام خمینى(ره) وجود مقدس‏رسول خدا(ص) و ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام را در تمام ابعاد اجتماعى، سیاسى و فرهنگى و… بالاترین اسوه مى‏دانست. در نظر او، سیره و روش برخورد آنان بامردمان آن روز، برترین الگو بود. از این‏رو، دراستمرار نهضت‏اسلامى خویش و مبارزه با ستمکاران و رژیم ستمشاهى مى‏گوید:
«حجت ما بر این که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم وصدهزار نفر از ما کشته بشود براى دفع ظلم اینها و براى اینکه‏دست آنها (عوامل رژیم طاغوت) را از مملکت اسلامى کوتاه کنیم‏ارزش دارد، حجتمان هم کار حضرت امیر (سلام الله علیه) و کارحضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است. یزید هم یک قدرتمند بود ویک سلطان بود.»

در حقیقت امام خمینى(ره)برنامه مبارزه خویش‏را همان فرمایش سالار شهیدان حسین بن على(ع) قرار داد. آن حضرت‏در پاسخ مردم کوفه فرمود: کسى که ببیند زمامدار ستمکارى حرام‏خدا را حلال مى‏شمارد، عهد و پیمان خدا را مى‏شکند، با سنت رسول‏خدا(ص) مخالفت مى‏ورزد و با بندگان خدا به ستم رفتار مى‏کند وعکس العمل نشان ندهد و فریادى بر نیاورد، شایسته است‏خداونداو را در جایگاه ابدى قرار دهد. آیا مى‏دانید این مردم به‏پیروى از شیطان التزام داده‏اند و از اطاعت‏خداوند سبحان روى‏گردانده‏اند. فساد را آشکار ساخته‏اند و حدود الهى را تعطیل‏کرده‏اند. آیا نمى‏بینید به حق عمل نمى‏شود و از باطل کناره‏نمى‏گیرند… ؟! در این هنگام، انسان مومن از جان خویش مى‏گذرد.
مرگ براى من جز سعادت و زندگى با ستمگران جز ملال و خستگى‏نیست ; انى لا ارى الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما.

امام در باره الگوى عملى فرمود:
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، کلمه بزرگى است که از آن‏اشتباه مى‏فهمند. خیال مى‏کنند به این معناست که هر روز بایدگریه کرد; لکن محتوایش غیر از این است… . نقش کربلا این بوده‏که سیدالشهدا سلام‏الله علیه با چند نفر معدود کربلا آمدند و درمقابل ظلم امپراتور زمان یزید فداکارى کردند و کشته شدندو لکن ظلم را قبول نکردند و یزید را شکست دادند. امام حسین(ع) در جنگ با یزید شکست ‏خورد و کشته شد، اما به حسب واقع پیروزشدند. شکست آنها ظاهرى و پیروزى واقعى بود.

او در دهه آخر عمر پربرکتش، زمانى که روحانیان خدمتش رسیدند ومرحوم حجه‏الاسلام کوثرى روضه ورود به کربلا را خواند، فراوان اشک‏مى‏ریخت و شانه‏هاى مبارکش مى‏لرزید. شاید در ماههاى اخیر بود که‏ارادت قلبى‏اش به امام هشتم على‏بن موسى الرضا(ع) را در یک‏رباعى چنین اظهار داشت:
من پشه ‏ام از لطف تو طاووس شوم / من قطره‏ ام از یم تو قاموس شوم
گر لطف کنى پربگشایم چو ملک / آماده پابوس شه طوس شوم

التزام عملى به تکالیف شرعى
امام(ره) در هر لحظه خود را مکلف مى‏دید و در اکثر پیامهایش آن‏را گوشزد مى‏کرد. در همین راستا فرمود:
«مانباید نگران باشیم که مبادا شکست‏ بخوریم. باید نگران ‏باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم. نگرانى ما از خود ماست.
اگر ما به تکالیفى که خداى تبارک و تعالى براى ما تعیین کرده‏ عمل بکنیم; باکى از این نداریم که شکست ‏بخوریم، چه از شرق و چه از غرب، چه از داخل و چه از خارج، و اگر به تکلیف خودمان‏ عمل نکنیم، شکست‏ خورده هستیم. خودمان، خودمان را شکست‏ داده ‏ایم.»

از این رو، آنگاه که احساس وظیفه مى‏کرد، عقب نشینى‏ و مجامله و تسامح معنى نداشت. در فروردین سال ۱۳۴۳ فرمود:
خمینى را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد.

مرحوم حجه الاسلام و المسلمین حاج سیداحمد خمینى، در خاطراتى که‏از پدر بزرگوارش نقل مى‏کند، مى‏گوید:
حضرت امام مى‏فرمودند: یکبار در حال رفتن به مدرسه فیضیه ‏مشاهده کردم که عده ‏اى دارند راجع به کتاب «اسرار هزار ساله‏» بحث مى‏کنند. ناگهان به ذهنم آمد: ما داریم درس اخلاق مى‏گوییم، حال آنکه این بحثها در حوزه‏ ها نفوذ پیدا کرده ‏است. امام تصمیم مى‏گیرند. از وسط مدرسه فیضیه بر مى‏گردند و دیگر به درس‏ نمى‏روند و طى یک ماه تا چهل روز تقریبا همه کارها را کنار مى‏گذارند و کتاب «کشف الاسرار» را مى‏نویسند.

اداى تکلیف، انگیزه مردان الهى
دیدگاه تکلیف‏گرایى و اداى وظیفه شرعى از جمله امور روشنى است‏که در سیره ائمه اهل‏بیت‏ (علیهم السلام) مطرح است. آنان قدمى برنمى‏داشتند مگر اینکه با آن تکلیفى انجام مى‏شد و یا حکمى ازاحکام الهى به اجرا در مى‏آمد. در اینجا به دو نمونه اشاره‏مى‏کنیم:

الف ) پس از آنکه مردم مدینه و کوفه و دیگر شهرها بعد از قتل‏عثمان به ستوه آمدند، جهت قبول و پذیرش حکومت‏به‏امیرمومنان(ع) روى آوردند و پافشارى کردند. حضرت فرمود:

«اما والذى فلق الحبه و برا النسمه لولا حضور الحاضر و قیام ‏الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله على‏العلماء ان لا یقاروا على کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت‏حبلها على غاربها و لسقیت‏ آخرها بکاءس اولها و لالفیتم دنیا کم هذه ازهد عندى من‏ عفطه ‏عنز…» بدانید سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان‏را آفرید، اگر این بیعت‏کنندگان نبودند و یاران حجت ‏بر من تمام ‏نمى‏کردند و خداوند به علما و دانشمندان نفرموده بود تا برسیرى و شکمبارگى ستمکار و گرسنگى مظلوم خشنود نباشند، هرآینه‏ مهار شتر خلافت را بر کوهانش مى‏گذاشتم، پایان آن را همانند آغازش (پوچ) مى‏انگاشتم، چون گذشته خود را کنار مى‏کشیدم و مى‏فهمیدید که دنیاى شما نزد من از آب بینى بز کم ارزشتربود…
قبول حضرت بر اساس انجام وظیفه الهى بود. او به تکلیف عمل کردو حکومت چهار سال و شش ماهه‏اش مدرسه‏اى براى همه آزادى‏خواهان وعاشقان عدالت گردید. امام خمینى(ره) نیز مى‏فرماید:
ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. ما مکلفیم که با ظلم مقابله‏ کنیم، با این آدم‏خوارها و با این خونخوارها مقابله کنیم.

ب ) امام حسین(ع)، هنگام خروج از مدینه، به محمد بن حنفیه ‏فرمود:
انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت‏ لطلب الاصلاح فى ‏امه جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر واسیر بسیره جدى و ابى على بن ابى طالب (ع) ؛ من از روى خودخواهى وخوشگذرانى و فساد و ستمگرى از مدینه خارج نشده‏ام بلکه براى‏اداى تکلیف و وظیفه شرعى، مى‏خواهم امر به معروف کنم و نهى ازمنکر نمایم و به شیوه جدم (پیامبر خدا(ص)) و پدرم على‏ بن‏ ابى‏طالب(ع) عمل کنم.

 بى‏تردید انجام دادن امر به معروف و نهى‏از منکر از بالاترین و روشنترین مصادیق اداى تکلیف شرعى است که‏حضرت امام حسین(ع) براى معرفى آن بدان مبادرت ورزید. امام‏ خمینى(ره) مى‏فرماید:
«من در پاریس که بودم بعضى خیراندیش‏ها مى‏گفتند که نمى‏شود دیگر، که نمى‏شود باید چه کرد؟ باید قدرى .. .
گفتم: ما تکلیف شرعى داریم عمل مى‏کنیم و مقید به آن نیستیم که‏ پیش ببریم براى اینکه آن را ما نمى‏دانیم، قدرتش را هم الان‏ نداریم; اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعى خودمان را عمل ‏مى‏کنیم. من این‏طور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگرپیش بردیم، هم به تکلیف شرعى عمل کرده ‏ایم هم رسیده‏ ایم به‏ مقصد; و اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعى‏مان عمل کرده‏ایم.»